“خدمتکار عمارت درد” پارت آخر

 

 

وقتی مارال انتقال دادن دکتر بعد معاینه اش گفت هنوز نمیتونه چیز ثابتی بگه…

نمیتونستم به نبودن مارال فکر کنم

هر لحظه بیشتر نگران میشدم

اصن فرهاد برام مهم نبود و داره چیکار میکنه …

هر سه تامون تو سالن انتظار بودیم

حال روزمون چندان زیاد تعریفی نبود

رفتم از بوفه چنتا چیز گرفتم ولی هیچکدوممون بهش دست نزدیم

کی میتونست تو این اوضاع چیزی از گلوش بره پایین

بهرام میخواست بیاد که ماهان نزاشت چون نیاز بود یکی تو شرکت باشه

منم همه چیزو دادم دست عرفان تا مالکی اون گندی که زده رو درست کنه…

مارال تو بخش acu بود از پشت شیشه بهش نگاه کردم کلی دستگاه بهش وصل بود یه میله تو دهنش گذاشته بودن

بی جون همین طور رو تخت بود

فقط جونش به اون دستگاه که

صداش میپیچید وصل بود

+ مارال پاشو

تو که این نمیخوابیدی

ببین حالا که داداشتو پیدا کردی چرا نمی خوای بیدار شی

یه نگاه به ساعت کردم دیدم نزدیک 4 نصفه شبه

اومدم رو صندلی نشستم

که صدای گریه یه زنی به گوشم رسید

خاله مارال بود…

از چشماش مشخص بود که خیلی گریه کرده بود تا اینجا

خاله خزان: دانیال پسرم چیشده

مارالم چشه؟!

فکر کنم هنوز ماهانو نشناختن نمیدونستن ماهان پیدا شده

دانیال: خاله گفتم به عمو

بهش فرهاد تیر زده

مارالو دزدیده بود وقتی ما پیداش کردیم

مارال بهش ندادیم اسحله رو سمت مارال گرفت و اونم…

هر دو وقتی اسم ماهان شنیدن تعجب کردن

براش چطور ممکن بود ماهان اونجا باشه…

خاله مارال که مارال زحمت کشیده بود منو بهش قبلاً معرفی کرده بود

پس تنها فرد ناشناخته اونجا ماهان بود

خاله به نگاه به ماهان کردو رفت نزدیک تر شد

خاله خزان: ماهان خودتی پسرم؟!

تو کجا بودی ؟!

ماهان بغل کرد و همین طور گریه می کرد

ماهان: خاله جان خودمم

عمو محمد رفت جلو تر اونم ماهانو بغل کرد

عمو محمد: تو کجایی بودی چرا یه نشونی ازمون نگرفتی

نکن بابابزرگت نمیزاشت

با شنیدن اسمم بابابزرگش اخمای ماهان رفت توهم

ماهان هیچ وقت اون همه دردی که کشیده بود یادش نمیره

خاله خزان: حال مارالم چطوره؟!

دکترا چی گفتن؟!

اون پسر نا خلف من کجاست؟!

من و دانیال گذاشتیم خود ماهان جواب سوالاشونه بده

ماهان: وضعش تغیری نکردن خون ریزیش تازه بند اومده کلی خون از دست داده

از فرهاد خبری ندارم معلوم نیست کجاست

خاله خزان حالش بد شد

ماهان اوردتش نشوند رو صندلی

همین طور رو پاهاش می‌زد و گریه می کرد میگفت تصیر منه الان امانت خواهرش رو تخت بیمارستانه

عمو محمد هر سه ما رو برد یه گوشه

عمو محمد: شما چرا به من زودتر خبر ندادین؟!

اینقدر بزرگ شدین که از یه بزرگتر کمک نمیگیرین

عمو محمد خیلی عصبانی بود و حق داشت در نبودش کلی اتفاق افتاده…

فکر کنم هنوز خبر نداره پدرش کشته شده

ماهان: نمی‌خواستیم شمارو نگران‌کنیم

عمو محمد: تو امانت برادرمی

الان خواهرت نگاه چه وضعیه

اینا بخاطر تربیت اشتباه منه

فرهاد بد بار آوردم

چرا اونو تحویل پلیس ندادین…

خاله خزان اومد بین مون نزاشت

عمو محمد حرفشو کامل بزنه

خاله خزان: مگه فرهاد کجاست؟!

چرا اینکارو کرد؟!

عمو محمد دست خاله خزان گرفت برد اون طرف باهاش حرف زد

اومد سمت ما که گفت بریم بیرون صحبت کنیم

+ کی پیش مارال میمونه؟!

شما برین من میمونم

عمو محمد: آقای هخامنش خاله اش هست شما بفرمایید بیرون چنتا کار مهم هست انجام بدین

مخالفتی نکردم باهاش

ولی خیلی دلشوره داشتم دلم نمیخواستم ازش جدا بشم

ولی زشت بود که نمیرفتم

رفتم پیش خاله مارال بهش گفتم از مارال جدا نشه

همون جا بمونه از کنارش تکون نخوره

هر سه به دنبال عموی مارال رفتیم

عموی مارال چند نفرو فرستاده بود تا برگردن فرهاد کجا میتونه رفته باشه

همونجا مشغول حرف زدن بودیم حرف زدنمون یکم طول کشید

صدای اذان اومد

که از عموی مارال اجازه خواستم بزاره من برم سر بزنم به مارال

دیدم خاله خزان رو صندلی نبود رفته بود

یکم استرس گرفتم

رفتم جلو که مارال رو از پشت شیشه ببینم که یه آقایی که خیلی آشنا می‌زد

تو اتاق بود و لباس بیمارستان رو پوشیده بود

دقیق تر که نگاه کرد دیدم دست مارال رو گرفته

سریع تند تند کلید اتاق زدم رفتم داخل

منو که اون آقا دید روشو برگردوند

باورم نمیشد نمیتونستم به چشمام اعتماد کنم

فرهاد بود

فرهاد: باید اول از شر تو خلاص میشدم

+ از مارال فاصله بگیر همین حالا بیا بیرون مردونه حرف بزنیم… اگه اسم خودتو مرد میزاری

لباسی که پوشیده بود دستشو کرد توشو اسحله رو در آورد

اول سمت من گرفت و بعد اسلحه رو برد طرف مارال

فرهاد: نه میزارم مال تو شه نه مال خودم

+ تورو خدا منو بکش ولی مارالو نه

و صدای اسحله تو کل اتاق پیچید

 

 

خوب فصل اول خدمتکار عمارت درد به پایان رسید

فصل دوم به زودی شروع میکنیم

و کنارش یه رمان جدید پرماجرا دیگه داریم

بابت پرش یا املا نگارشی داشتم منو ببخشین

 

 

4.3/5 - (39 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ℛ𝒶𝒽𝒶
ℛ𝒶𝒽𝒶
17 روز قبل

فصل دوم کی بارگذاری میشه؟

ARMY
ARMY
22 روز قبل

خسته نباشی نویسنده فقط کاش وجود نحس فرهاد از این رمان پاک شده باشه😂

yegane
yegane
25 روز قبل

میش اون رمان یکی دیگتون پنج پرم پارت بزارین یا اگر ن بگین ک دبگه پیجو نباشیم

yegane
yegane
پاسخ به  fershteh
24 روز قبل

بش ممنون

دوست دختره الپ ارسلان
دوست دختره الپ ارسلان
25 روز قبل

خسته نباشی فرشته جونم
فقط یه سوال
مارال مرد؟

P:z
P:z
25 روز قبل

خیلی ممنونم خسته نباشی

Saina
25 روز قبل

چرا تهش بد تموم شد؟ میزاشتی کوروش تیر اخرو به فرهاد بزنه

P:z
P:z
پاسخ به  Saina
25 روز قبل

نگفت کی کیو کشته که
شاید یکی دیگه اومده به فرهاد شلیک کرده
چون فقط گفتن صدای اسلحه
مستقیم اشاره نکردن که کی زده

Saina
پاسخ به  P:z
24 روز قبل

احتمالا

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
25 روز قبل

خسته نباشی فرشته جان ⁦❤️⁩

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  fershteh
25 روز قبل

برا منم همینجوریه نمد والا از دست سایت چی کنیم

دوست دختره الپ ارسلان
دوست دختره الپ ارسلان
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
25 روز قبل

میشه رمان دلارای رو زودتر تمومش کنی

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x