رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 4

 

ماشینو زد کنار و‌ سرشو گذاشت رو فرمون ، از نفس های تندی که میکشید مشخص بود خیلی عصبانیه

حس کردم مایع گرمی از بینیم خارج شد . با چکیدن قطره های خون ، روی مانتوم خیلی سریع از ماشین پیاده شدم و دستمال گرفتم جلو دماغم

 

– خوبی تیدا ؟

 

بی توجه بهش دویدم سمت تاکسی که وایساده بود و بی اعتنا به صدا زدن های بهراد داشتم سوار میشدم که دستم با ضرب کشیده شد

صدای راننده بیچاره بلند شد :

 

آقا ، چیکار میکنی

 

– متاسفم آقا من خودم زنمو میبرم

و بعد ، بدون اینکه بخواد نظر منم بشنوه دستمو میکشید و هلم داد تو ماشین .

خون دماغم طبق معمول بند نمیومد

اشک تو چشمام جمع شد ولی

من کسی نبودم که بخوام بزارم همچین مسئله ای از پا درم بیاره

 

– ببین تیدا …

حرفشو قطع کردم :

 

منو برسون خونمون

 

پوف کلافه ای کشید و حرکت کرد .

خدایا چرا هرچی مرد گاو و زبون نفهمه میندازی به من ؟

چرا تو این دنیا مردا هر کاری دلشون میخواد میکنن ؟

ما زن ها مگه چاره ای هم جز سکوت داریم ؟

داد و هوار کنیم میشیم سلیطه خانوم

غر غر کنیم ، میشیم غر غرو خانوم

حرف نزنیم میشم قهر قهرو خانم

حرف بزنیم میشم پر حرف خانوم

بریم با یکی درد دل کنیم میشیم فصول خانم

این چه وضعشه ، توی کشوری که دم از اسلام میزنن ولی همه قوانینش مرد سالارانه ست .

تو کشوری زندگی می کنیم که زن ها نمیتونن از سمت های مهم برخوردار باشن …

اولین کسی که حضرت محمد رو‌ یاری کرد ( حضرت خدیجه ) زن بود یا مرد ؟

اولین کسی که بدون داشتن مردی تو زندگیش باردار شد پیامبر خدا رو به دنیا آورد ( حضرت مریم ) زن بود یا مرد ؟

اولین کسی که مکه و کعبه رو‌ آباد کرد ، مرد نبود ( بانو هاجر )

اولین کسی که خونش برای اسلام ریخته و شهید شد مرد نبود ( بانو سمیه )

این مرد ها بودن که همیشه جایگاه ما ها رو تخریب کردن ..

و بدتر از همه زن هایی که خودشون رو ضعیفه نام بردن و یاد نگرفتن

که باید حقشون رو بگیرن .

بدون خداحافظی با بهراد وارد خونه شدم بابا امروز خونه مونده بود و این خیلی عجیب بود .

تا منو دید اومد سمتم :

 

سلا…

هه ، دماغت چی شده ؟

 

 

– بهراد زد تو گوشم

 

واااای خاک تو سرت چه غلطی کردی ؟

 

ظرفیتم واسه امروز تکمیل بود .

واسه همین داد زدم :

 

 

به تو چه ربطی داره چه بلایی سرم میاد . نترس ، تا وقتی واسشون دم تکون بدی اخراجت نمیکنن ‌

تو .. خیلی ..

 

با فرود اومدن کمربندش تو پهلوم

نتونستم حرف دیگه بزنم و افتادم رو زمین . چقدر دردناک بود این غربت

هر دختری به پدرش پناه میاره تو همچین موقعیتی و من از شدت تفرت پدرم ، به ازدواجی تن دادم که از الان هم میدونستم تهش تباهیه .

از شدت ضربه هایی که به بدنم وارد شده بود نه تنها نمیتونستم چشمامو باز کنم ، بلکه صداهای مبهمی هم که از بهراد میشنیدم هم کمرنگ تر میشدن و لحظه آخر حس کردم تو آغوش گرمی فرو رفتم و بعد هم ..

سیاهی مطلق …

 

 

ـ…………………. پنج ساعت بعد :

 

چشمامو با درد بدی که تو پهلوم پیچید باز کردم ‌.

چشم هام تار میدید .

پلک زدم که این بار با دیدن دو جفت چشم بالای سرم جیغ بنفشی کشیدم

که صدای بهراد بلند شد :

 

آروم باش تیدا ، منم‌ نترس

 

گوشه ی لبم زخم شده بود و به سختی میتونستم حرف بزنم :

 

– من اینجا چیکار میکنم ؟

 

 

وقتی از ماشین پیاده شدی ، کیفتو جا گذاشته بودی ..

منم بعد از نیم ساعت فهمیدم و وقتی برگشتم و اومدم دم خونتون ، تو رو با اون حال کف زمین دیدم ‌

آوردمت اینجا استراحت کنی .

 

 

– منو ببر خونه خودمون

 

پوف کلافه ای کشید :

 

ببرمت تو اون خراب شده که اون مرتیکه دوباره این بلا رو سرت بیاره ؟

 

– نترس ، من عادت کردم هر خری بیاد و یه زخم بزاره رو‌ تنم و بره

 

تا وقتی زن منی ، تا وقتی مال منی کسی حق آسیب زدن بهت رو نداره

کسی جرئت نمیکنه به اموال من آسیب بزنه .

الانم باید استراحت کنی ، چون قراره فردا عقدمون رو رسمی کنیم .

 

حوصله بحث نداشتم ولی تنها خواستمو بهش گفتم :

 

میتونم ازت یه خواهشی بکنم ؟

 

– چی میخوای

 

دلم نمیخواد پدرم تو عقدم حضور داشته باشه ، نه تو عقدم و نه تو باقی مراحل زندگیم

 

– باشه ، هرجور تو بخوای .

 

نویسنده : ترنج

4.5/5 - (22 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fatem
11 ماه قبل

پارت 3 چرا نیست؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  Fatem
11 ماه قبل

چک کنید دوباره درست شد

آنِه
آنِه
1 سال قبل

چیشد الان؟! 😐

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x