رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 7

 

 

 

 

باقی صبحونه تو سکوت خورده شد

وقتی داشتم میز رو‌ جمع میکردم بهراد گفت :

 

 

تو چه رشته ای درس میخونی ؟

 

 

– علوم انسانی .

 

 

خب پس مدرسه تو باید جا به جا کنیم واسه سال دیگه .

 

 

– اوکی . برا من فرقی نداره

 

 

راستی ،فردا امشب مهمون داریم

قبلا هم بهت گفتم ، هیچکس ؛

تکرار میکنم هیچکس نباید بفهمه ما رابطه ای با هم نداریم .‌

در غیر این صورت زنده نمیمونی

 

 

ـ………………….. یک روز بعد .

 

 

 

صبح ساعت شیش از خواب بلند شدم و کلللللللل خونه رو سابیدم

یه جوری همه جا رو خاک گرفته بود که انگار قرن هاست کسی اونجا زندگی نکرده .

ساعت حدودا یازده‌ گرد گیری تموم شد و رفتم سراغ پختن غذا

مرغ رو گذاشتم تو مواد و خورشت سبزی ، فسنجون و خورشت بادمجان هم درست کردم .‌

رفتم تا روی مبل دراز بکشم که تلفن خونه زنگ خورد

زیر لب زمزمه کردم :

 

ای خدا این دیگه کدوم خریه

 

با دیدن شماره بهراد خندم گرفت :

 

 

الو سلام

 

– سلام تیدا

ببین به نظرت غذا چی سفارش بدم ؟

 

 

من غذا درست کردم

 

 

– چی درست کردی ؟

 

 

مرغ و خورشت سبزی و بادمجان و فسنجون .

 

– خودت درست کردی ؟

 

 

آره .‌

 

 

– اوکی . کاری نداری .

 

 

نه خداحافظ

 

 

 

با خستگی روی مبل دراز کشیدم و چشم هام گرم شدن .

 

 

از زبان بهراد :

 

 

رفتم و پروندشو از مدرسش گرفتم .

این دختر واسم خیلی عجیب بود

از اینکه همش جلوم لباس های آستین بلند و یقه کیپ میپوشید عصبی میشدم . درسته هیچ علاقه ای بهش ندارم ، ولی عجیب دلم میخواست اذیتش کنم .

پاکیش واسم جذاب بود .

وقتی نماز میخوند ، با اون چادر سفید واقعا زیبا بود .

سوییچمو برداشتم و از کارخونه رفتم بیرون .

امروز با خودم عهد کرده بودم اگه بازم جلوم از این لباسا بپوشه و خودشو بقچه پیچ کنه یه درسی بهش بدم که هیچوقت فراموش نکنه .

تو همین فکرا بودم‌ که خودمو جلو در خونه دیدم .‌

درو باز کردم ، دیدم یه جسم مچاله رو‌ مبل افتاده .

رفتم بالاسرش ، موهای بلندش رو از صورتش زدم کنار . خوابش خیلی سبک بود که از جا پرید و گیج گفت :

 

 

کی اومدی ؟

 

 

– اولا سلام ، دوما تازه رسیدم .‌

 

 

ببخشید سلام .

 

 

با یادآوری اینکه بازم جلوم از این لباسا پوشیده غریدم :

 

 

تیدا این کارات چه معنی میده ؟

چرا اینجوری لباس میپوشی ؟

 

 

– چه جوری لباس میپوشم ؟

 

 

همین لباسای مسخره ، مثلا میخوای من بدنتو نبینم ؟

برو عوضش کن

 

 

– طرز لباس پوشیدن من اینه عوضش هم نمیکنم .

 

 

عوضش نمیکنی ؟

 

– نه

 

پس من برات عوضش میکنم .

 

 

 

تا به خودش بیاد معنی جمله ام رو بفهمه دستمو بند لباسش کردم

سریع دستشو رو دستام گذاشت و تقلا کرد . از مادر زاییده نشده کسی بخواد رو‌ حرفم حرف بیاره .

تو یه حرکت لباسو از تنش در آوردم

با بهت خیره ام شده بود.

اون محو کارم بود

ولی من محو تنش . با دستاش سعی کرد خودشو بپوشونه و اشک از چشماش سرازیر شد .

تو یه حرکت دستشو برد بالا و سیلی محکمی بهم زد :

 

 

تو یه آشغال عوضی ای .

 

 

با یه دستم ، دو تا دستشو بالا سرش حبس کردم و دست دیگه مو رو سینه هاش حرکت دادم .

اشکاش هر لحظه تند تر میشد

دلم سوخت واسش ولی حقش بود

 

 

– اگه التماسم کنی و لب هامو ببوسی ولت میکنم و لباست رو بهت پس میدم .

 

 

قبوله ، هرچی تو بگی قبوله

اول لباسمو بده .

 

 

– نه دیگه ، اول جلوم زانو میزنی بعدش هم لبامو میبوسی .

 

 

منتظر نگاهش کردم که پاشو زد وسط پام و از زیر دستم فرار کرد و لباسشو برداشت .

تو بهت کارش بودم

 

 

– من هیچوقت التماستو نمیکنم

 

 

تو نینجتسو کار کردی

پس مبارزه دوست داری

 

 

– اوکی قبوله .

 

 

چنان با اعتماد به نفس حرف میزد که خندم گرفت .

دستشو با ضرب آورد سمت سینم

که جا خالی دادم و دستشو کشیدم

که پخش شد رو زمین .

کور خونده بود ، منی که از ده سالگی کنگ فو کار کردم و دوازده سال از عمرم رو تو این حرفه بودم ، نمیزاشتم یه جوجه از پا درم بیاره .

وقتی دیدم حرکتی نمیکنه ، از ترس اینکه زیاده روی کرده باشم رفتم بالا سرش که ناغافل مشتی حواله صورتم کرد ‌ .

از غفلتم استفاده کرد و دوید سمت اتاقش .

از اینهمه هول شدنش خندم گرفت .

4.3/5 - (28 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازی
نازی
1 سال قبل

درس نیس

آنِه
آنه
1 سال قبل

آخیییش😐بنظرم رمان از زبان بهراد باشه بهتره؛ لااقل یکم آرومتر حرف میزنه😂

نازی
نازی
پاسخ به  آنه
1 سال قبل

اوم ار ولی اخه چه معنی داره بگه لبای منو ببوس عقده ای بدبخت بعدشم مه جای تیدا بودم یه کاری میکردم که حذ میکرد درست اینجا بگم😉😁

آنِه
آنه
پاسخ به  نازی
1 سال قبل

مردم عقده ایَن،،، یه سر انگشت غیرت نداره این پسره😐

مریم
مریم
پاسخ به  نازی
1 سال قبل

تا اینجا که خیلی باحال بود😃😃😃

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x