رمان آرزوی عروسک پارت 147

 

باهم رابطه ج*ن*س. ی و ماچ وبوسه نداشتین؟ که داشتین!
هرروز باهم بیرون و تفریح نداشتین؟ که داشتین!

عاشقت نیست؟ که هست!
باهمم که میخواستین ازدواج کنین و از ایران برین.. دیگه چی موند از یه رابطه ی دونفره؟
_اینارو ازکجا درمیاری؟

_هیچکدومو نمیتونی انکارکنی چون هم عکس های جیک توجیکتون رو بالوکشین های مختلف دیدم هم موقع بوسیدن دیدمتون!
سری باتاسف تکون داد وگفت:

_تویه دختری ونمیتونی سیستم پسرهارو درک کنی بهت حق میدم.. اما حداقلش میتونی بشنوی که..!
پسرا برعکس دخترا هستن ساراجان.

برعکس دخترها که تاعاشق طرف نباشن نمیتونن حتی دست طرف مقابل هم بگیرن، پسرا میتونن بدون هیچ عشق و احساسی

همزمان با چندین نفرباشن وهزار جور شیطنت بکنن! منم یه پسر مجرد بودم و گناه های زیادی مرتکب شدم.. فکرمیکنم اینارو یکبار دیگه هم بهت گفته بودم..

من قبل تو، یعنی تا قبل ازاینکه عاشقت بشم همه جور غلطی کردم و همه جور گندی تو زندگیم زدم.. اما الان مهم اینه که تمام قلبم واحساسم برای توئه..

ازت میخوام گذشته رو فراموش کنی سارا.. اینجوری جفتمون اذیت میشیم!
_گذشته؟؟

این که بامن باشی و عکس اون توی گوشیت روی شماره اش باشه گذشته اس؟ آره؟
باحرفم چشماش گردشد.. تک خنده ای کرد و با لحن بامزه ای گفت:

_دیونه اون عکس واسه خیلی وقت پیشه و این گوشی قدیمی منه، چون گوشیم شکست این یکی رو دستم گرفتم!

باقهرنگاهمو ازش گرفتم و گفتم:
_هرچی.. دلم نمیخواد دیگه این صحنه ها تکرار بشه.. دلم نمیخواد دائما درحال خود خوری و جنگ اعصاب باخودم باشم.. امیدارم اینو درک کنی!

با حالت گریه و التماس گفت:
_من میگم نره تو میگی بدوش؟؟ من ازت وقت میخوام و تومیگی تکرار نشه؟ بابا تو رو به هرکس که میپرستی

یه کم به من زمان بده من بدبختی هامو جمع وجور کنم بعدش اگه دیدی حتی درحد یک نگاه به مونث جماعت نگاه کردم چشمامو از کاسه در بیار!
_این دفعه دیگه واسه چی؟؟

تا قبل از این قرار بود جلوی خانوادت نقش بازی کنی که هنوزم با اونی الان که خانواده ات میدونن دیگه بهونه ات چیه؟

_فقط همینقدر بهت میگم که اگر با نسیم راه نیام و بهش کمک نکنم خودمو خانواده ام رو باخاک یکسان میکنه!
سارا من دارم به آتش گناهان واشتباهات خانواده ام میسوزم

وتاقبل از این میخواستم اونا هم بامن بسوزن!
میخواستم مثل من که عذاب میکشیدم اونا هم عذاب بکشن و ازدواج با دختر وعروس بزرگ ترین دشمنشون بزرگ ترین عذاب بود!

البته مادرم تقصیری نداره واین وسط مثل من قربونی گناهان شوهرش شد.. اما بعداز اون اتفاق که واسه مامان افتاد فهمیدم من آدمی نیستم که خانواده ام رو شکنجه کنم

دیگه نمیخوام بافکراینکه میخوام بانسیم ازدواج کنم عذابشون بدم و عشق تورو علنی کردم..
اما نسیم نباید بدونه سارا.. اون باید فکرکنه که خانواده ام هنوزم فکرمیکنن میخوایم ازدواج کنیم..

باحرف های آرش گیج شده بودم و از همه پیچیدی توی یک خانواده سه نفره مغزم سوت میکشید..
حالت تهوع گرفته بودم و زبونم بند اومده بود!

نمیتونستم درک کنم که توی یک خانواده این همه مخفی کاری و دروغ باشه!
_من.. من.. متوجه نمیشم آرش.. چی میگی تو؟ این همه رمز و راز یه کم زیادی نیست؟

چرا خانواده ی شما اینجوریه؟ چرا هیچکی با هیچکی صادق نیست؟
چرا هرکدومتون به یک نوعی به فکر کوبیدن و تخریب اونیکی هستین؟ این چه زندگیه که شما دارید آخه؟

دشمن بابات کیه؟ عروسش کیه؟ چرا باید نقش بازی کنید؟ اصلا چرا باید به نسیم کمک کنی اون هم با مخفی کاری و فریب دادن و عذاب دادن خانواده ات؟

_میگم برات.. قول میدم به جون خودت به جون مامانم قول میدم همه چی رو سر فرصت موبه مو واست توضیح بدم.. اما توروخدا بهم زمان بده!

_این همه ازهم گسیختگی ودشمنی زیر پوستی وپنهانی توی یک خانواده ی سه نفره منو میترسونه آرش.. من دنبال همچین زندگی وخانواده ای نبودم ونیستم!

_میدونم.. دشمنی وجود نداره عشقم.. خانواده ی من تنها دارایی من توی دنیا هستن.. همه ی این ها از اشتباهات پدرم نشأت میگیره.. اشتباهاتی که دامن گیرمن شد..

آره یه جاهایی بدجنسی کردم و میخواستم مثل من اذیت بشن بابام بخاطر خطاهاش ومادرم بخاطر مخفی کاری پوشوندن راز شوهرش، اما توکه اومدی توزندگیم همه چی عوض شد..

4.1/5 - (43 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازنین
نازنین
6 ماه قبل

ای خدا بکش منو 😑 سارا چرا اینجوری میکنه آخه خنگول نفهم

...
...
6 ماه قبل

چقدر اخلاقیات سارا جاهلانه و بدون منطقِ ، هی اون آرش بیچاره میگه یکم صبر کن این باز تند تند جنگ و جدل راه میندازه

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x