رمان آرزوی عروسک پارت 165

5
(2)

 

 

باهمون لبخند بانمک روی لب هاش سری به نشونه ی منفی تکون داد و منم دیگه چیزی نگفتم! خودمو سپردم به سرنوشت.. البته تکیه گاه بودن و آغوش امن آرش هم بی تاثیر نبود!

 

چندثانیه بعد نسیم بیخیال صدا زدن من و تکون دادن دستگیره ی در شد و خداروشکر صداش دور شد و حداقل خیالم راحت شد از پشت در اتاق من گورش رو گم کرده!

 

از آرش جدا شدم و آهسته گفتم:

_کاش اصلا نمیومدی تو اتاقم.. الان چطوری میخوای بری بیرون وقتی اون عفریته همین دور وبراست؟

_حاضری باهم بریم بیرون و همه چی رو خراب کنیم؟

 

_زده به سرت؟ دیونه شدی؟ آره تو دیونه شدی! اما من هنوز یه ذره عقل تو کله ام هست که این کارو نکنم.. مگه خودت نگفتی که زیردست نسیم آتو داری؟ مگه نگفتی اگه باهات در بیوفته واست گرون تموم میشه؟

 

_چرا گفتم.. هنوزم میگم.. اما داشتن تو به همه ی این ها می ارزه!

_نمیخوام.. من نمیخوام به دردسر بندازمت.. من صبرمیکنم آرش.. ازت خواهش میکنم هیچ کار اشتباهی نکن که واست شر درست بشه!

 

اومد چیزی بگه که صدای ویبره ی گوشیش که روی تختم افتاده بود به صدا در اومد و اسم نسیم روی گوشی افتاد..

باعجله گوشی روبرداشتم و دکمه ی بیصدای کاملش رو زدم!

 

 

_نسیم داره زنگ میزنه.. میخوای چیکار کنی؟

_هیچی.. میشه اینقدر نترسی سارا؟ این ترسیدن های تو بدتر منو جری میکنه ها..

_نمیترسم آرش… فقط بگو میخوای چیکار کنی؟

 

_گفتم که هیچی! گوشی روبنداز کنار و بی محلش کن! تمام!

اومد نشست روی تختم و دست منم گرفت کنار خودش نشوند وگفت:

 

_میدونی چه عذاب وجدانی انداختی به جونم؟

بابغض و بیصدا فقط نگاهش کردم..

_ازاینکه میدونم باعث وبانی این حالت من هستم ازخودم بدم میاد!

 

سرم روبه شونه اش تکیه دادم و آروم تر خودش گفتم:

_من فقط میترسم ازدستت بدم.. ترس طرد شدن و ازدست دادن من رو ازپا درمیاره آرش!

_هیچکی نمیتونه تورو ازمن و من رو ازتو بگیره عشقم!

 

_خودت گفتی که نسیم خیلی قدرتش….

حرفمو قطع کرد و با کلمات هجی شده گفت:

_من از اون احمق نمیترسم.. اون دربدترین حالت ممکنه به بابا آسیب برسونه و باعث ورشکشت شدن اون بشه..

 

پس هیچ خطری من رو تهدید نمیکنه و نیازی نیست تو این همه بترسی!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
🙃...یاس
🙃...یاس
9 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
9 ماه قبل

غافلگیر شدم 🙃

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
پاسخ به  Ebrahim Talbi
9 ماه قبل

باورم نمیشه هنوزم پارت میزارن

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x