رمان آوای نیاز تو پارت 154

 

×××

 

آوا

 

دستم‌ دور گردنش حلقه کردم‌

_ولی باید بهم میگفتی داریم‌ میایم این جا الان حالم دار بد میشه

 

_ولی اینم یکی از اون مهمونیاست که اخراش می‌ریم و حوصله سر بره که

 

_نه این جا…

 

مکث کردم و پوفی کشیدم

_الان اگه جاوید و ببینم چی؟! نمی‌خواستم باهاش رو در رو شم

 

پیشونیش و چسبوند به پیشونیم‌ که چشمام گرد شد و لب زد

_‏همون قدر که بیخیال باشی آرومی و همون قدر که اهمیت ندی شادی!

 

هنوز متوجه جملش نشده بودم که ادامه داد

_رو پله ها!

 

_چی؟

 

پیشونیش و از پیشونیم جدا کرد و ایستاد که دستم و از دور گردنش باز کردم‌ و متعجب از رفتارش بهش خیره بودم‌ که نگاهش داد سمتی و با دنبال کردن نگاهش رسیدم به نگاه خون نشسته غریب آشنام که دلم براش پر میکشید

دوست داشتم با همین یه نگاه خشک و خالی سَد اشکام شکسته بشه اما سری نگاهم و ازون‌ نگاه خون آلودش و مشتای دستش گرفتم و دادم به فرزان و نمیدونم با چه عقل و با چه اساسی سریع دست فرزان و گرفتم که نگاهش و بهم داد و سمتی رفت و منم هم شونه باهاش قدم برداشت و در آخر کنار سالن ایستاد اما جاوید بدون تردید خیره تو چشمای من قدمای محکمش و برداشت… از پله اومد پایین و قشنگ معلوم بود هدفش منم و ترس تو دلم داشت کم کم لونه میکرد و دستای فرزان و محکم فشار میدادم اما هیچی نمیگفت و چیزی نمونده بود‌ جاوید به ما برسه اما یک دفعه زنی با موهای پرکلاغی و لباس مشکی بلند شب که خیلیم باز بود جلوش ایستاد

چون پشتش به ما بود نشناختمش و نمیدونم چرا حس حسادتم نسبت به زنی که جلوی جاوید ایستاده بود گل کرده بود… در صورتی که جاوید دیگه هیچ صنمی باهام‌ نداشت و دوست داشتم هرچه سریع تر بفهمم اون زن کیه ولی همون لحظه یکی تو گوشم فریاد زد اون الان متاهل بدبخت به تو چه که کی‌ جلو جاوید و گرفته الان باید ژیلا نگران شوهرش باشه نه تو

خیره بودم به صحنه روبه روم ولی با یکم دقت تازه فهمیدم‌ اون زن خود ژیلاست ولی موهای کوتاه شده مشکیش من و تو شوک برده بود و دستام ناخواگاه مشت شد تو هم‌ که صدای فرزان به گوشم رسید

_ناخنات!

 

با تعجب نگاهم و بهش دادم که اشاره ای به دستش که تو دستای من بود کرد و من تازه فهمیدم داشتم ناخنام و تو پوست فرزان فرو میکردم

پوفی کشیدمو با عجز گفتم:

_بریم بیرون

4/5 - (49 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
yegan
yegan
21 روز قبل

الان داستان جلو نرفت فقط نقش آوارو همون لحظه ک جاوید میخواست بره سمتش گفتی در صورتی ک پارت قبل حال جاوید بود..!!نمیشد همین دوتا پارتو تو یه پارت میگفتی واقعا؟!🙂😐ک ما الان باید تا فردا صبر کنیم

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x