رمان آوای نیاز تو پارت 215 - رمان دونی

 

×××

 

روی پله های حیاط نشسته بودم و ذهنم درگیر بود و دروغ بود اگه میگفتم نمی‌ترسم مادرم و ببینم!

مادری که نمی‌دونستم ازش کینه به دل باید داشته باشم یا دلتنگش باید باشم… تو افکار خودم بودم که احساس کردم کسی کنارم نشست و با فکر این که آیدین سرم و بی خیال سمتش برگردوندم اما با دیدن فرزان خشکم‌ زد و کم کم اخمام پیچید توهم!

نگاهش به روبه روش بود!… منم حرفی نزدم و نگاهم و به روبه روم دادم که صدش اومد

_اِم اس داره

 

سری تکون دادم و گفتم:

_میدونم

 

_باید بریم ببینیمش

 

_میدونم

 

_دیدیش؟

 

بازم کوتاه جواب دادم

_نه

 

_ببینیش تصویرش از ذهنت پاک نمیشه

 

دستی رو صورتم کشیدم و نتونستم نیش نزنم‌ و آروم لب زدم

_مثل تصویر سوخته بابا؟ ببخشید اشتباه شد… تصویر سوخته بابام؟

 

نگاهم و بهش دادم که خونسرد تو صورتم زُل زده بود

متوجه کنایم شده بود

انتظار نداشتم کنارم بشینه اما نشسته بود

یعنی کوتاه داشت میومد؟! نمیدونم هر چی بود نباید توقع میداشت منم کوتاه بیام… نه با حضور آوا‌ در کنارش!

 

با پایان جملم بدون هیچ حرفی با مکث از جاش بلند شد و رفت داخل کخ کلافه نفس عمیقی کشیدم و بعد دقایقی از جام بلند شدم

سمت در رفتم و وارد خونه شدم ولی با دیدن فرزان جلو در آبی چوبی که می‌دونستم اتاق مادرم خشکم زد!

اتاقی که تا یک ساعت پیش صدای گریه از توش قطع نمیشد ولی نه من خواستار این بودم نرگس بهش بگه ما این جاییم نه فرزان…‌ نیم نگاهی به من کرد و بدون هیچ حرفی در اتاق و باز کرد که صدای زنی بلند شد و شک نداشتم این بار خودش بود

_برو… نرگس برو!… نه آب میخوام نه غذا!

این نفسیم که داره میره و یکی بیاد ببره

من هیچی نمیخوام

نشد… نشد التماس کنم به بچه هام منو ببخشن!این عذاب تا کی؟

این همه درد تا کی؟

این همه دلتنگی و درد انتظار تا کی!؟

برو نرگس برو! برو من باید با این درد قلب سوز بمیرم

 

ناباور جلو رفتم و کنار فرزان ایستادم

نگاهم به زنی که روی تخت بود خورد

چشمام روی موهای سفیدش چرخید و تو نگاه عسلیش که دیگه سویی نداشت من و ببینن خیره موند!… قطره اشکی رو صورتم ریخت!

کِی موهای خرماییش این جوری سفید شد؟!

کی چشمای عسلی براقش این جوری بی فروغ شد؟!

کی صورت صاف و سادش این شکلی پر چروک شد!؟

کی این قدر خمیده شده بود‌ و انگار تنها کسی که تاوان داده بود من و فرزان نبودیم

 

فرزان قدمی به جلو گذاشت و سمت تختش رفت کنار تخت نشست و دست مادرمو تو دستش گرفت و آروم لب زد

_سلام مامان!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نخجیر شیطان به صورت pdf کامل از مریم چاهی

    خلاصه رمان:   وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد   من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی   من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آن سوی یقین شاید کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم pdf از رها امیری

  خلاصه رمان:       فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
1 سال قبل

آخی دلم ی جوری شد
چقدر بد تاوان داده مادرشون

Yas
Yas
1 سال قبل

ای خدا آخه ما چقدر شکایت کنیم بگیم کمه. بازم جملات تکراری واقعاً ما شدیم مسخره نویسنده. من دیگه کامنت نمیذارم

سارا
سارا
پاسخ به  Yas
1 سال قبل

👍 👏 👏 👌 👌

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x