رمان آوای نیاز تو پارت 241

5
(1)

 

×

 

جاوید*

 

خودکار توی دستم و با ضرب روی میز میزدم.‌‌.. کلافه بودم از دست خودم و حرفایی که باز تو عصبانیت از دهنم بیرون اومده بود، در دفترم که باز شد و نگاهم به آیدین خورد بی توجه به در نزدنش گفتم:

_چی شد!؟

 

کامل وارد دفتر شد

_چی می‌خواستی بشه هیچی جات خالی غذارو خوردیم دیگه

 

با اخم بهش نگاه کردم که ادامه داد

_چرا اون جوری نگاه میکنی برداشتی مثل عنتر دستت زنگ زدی بیا برو با دختر شکیبا غذا بخور انگار نه انگار منم کار و زندگی دارم!… حالا منم پاشدم اومدم رفتم باهاش غذا خوردم هر چند پول غذایی و که حساب کردم و بعدا باهات حساب میکنم ولی دیگه الان انتظار داری چی بگم؟

 

بی توجه به چرندیاتش گفتم:

_من آوارو میگم!

 

اخمی کرد و همین طور که رو چستر کنار میزم نشست گفت:

_سر نزدم بهش

 

_پس من یه ساعت دارم چی میگم آیدین

 

اجازه بیشتر حرف بهم نداد و عصبی پرید بهم

_بعد دو روز خانم برومند رسید به آوا!؟

کم سنگ اونو به سینت بزن… میبینی که زندگی خودش و داره

ولش کن به تو ربطی نداره حالش بد شده یا نه!

 

دستی رو صورتم کشیدم و کلافه شدم

_دروغ گفتم

 

فقط نگاهم کرد که لبم و تر کردم و ادامه دادم

_پشت تلفن دروغ گفتم حالش بد شده

در اصل مقصر حال بدش من بودم

یه مشت چرندیات از دهنم درومد و بارش کردم

اون حاملس پاشو برو یه سر بهش بزن کلافه شدم

 

_گند بزن عذاب وجدان بگیر بعد زنگ بزن به آیدین تا بیاد جمعش کنه

 

جوابی ندادم‌ که ادامه داد

_چی گفتی بهش!؟

 

لبم و تر کردم و کوتاه گفتم:

_گفتم لایق مادر شدن نیست

 

کوتاه نمی‌اومد

_چرا همچین حرفی زدی؟

 

_آیدین میگم کلافم بعد تو بیست سوالی راه انداختی!؟

هیچی بابا رفتم چندتا پرونده بگیرم از منشی دیدم وسط سالن خالی داره با خودش حرف میزنه ازش پرسیدم با کی حرف میزنی گفت بچش.‌‌.. اون لحظه فقط به این فکر کردم که اون بچه می‌تونست بچه ی من باشه!

عصبی شدم هر چی به ذهنم رسید و به زبون‌ آوردم

 

خیره نگاهم می‌کرد که تن صدامو آوردم پایین

_بهش گفتم برخلاف چیزی که نشون میده آدم عوضی چون با وجود بچه ی تو شکمش سمت من اومده گفتم بی‌لایقه..‌.

 

_مگه دروغ گفتی!؟

 

با اخم بهش نگاه کردم که نگاهش و ازم گرفت

_مگه نمیگی سمتت اومده؟… کسی که یه بچه تو شکمش باشه و شرم نکنه از وجود بچش و سمت مردی بیاد که غریبست خب بهش چی میگن!؟

 

فقط نگاهش می‌کردم و نمی‌دونم چرا جملش برای من سخت تموم شده بود

دستام و مشت شد ناخواسته و سعی داشتم واکنش تند تر نشون ندم

_برو بیــــرون!

 

_جاوید چرا خودت و سر کسی که ارزشی نَ…

 

_گفتم بــــرو بیــــرون!

احمق اون حاملس طبیعی بوی یه عطر توجهش و جلب کنه و بخواد…

 

مثل خودم غرید

_اضافه کن بوی عطر یه مرد غریبه!

 

از جاش بلند شد

_چرا قبول نمیکنی بین تو و اون دیگه هیچی نیست؟

من نمیدونم با چه نیتی پاشده اومده این جا اولش فکر میکردم برای آینه دِق تو اومده یا فرزان فرستادش اما الان با این حرکاتش به چشم یه هَر…

 

سکوت کرد و نفس عمیقی کشید!

سمت در رفت ولی من علاقه شدیدی داشتم مشتام و به خاطر کلمه ای که نصفه بیانش کرده بود تو صورتش بزنم و به سختی داشتم خودم و کنترل میکردم ولی قبل این که از دفتر خارج بشه گفت:

_فراموشش کن!

 

در و که بست چشمام و محکم باز و بسته کردم و از جام‌ بلند شدم… کرابات دور گردنمو باز کردم و سمت پنجره سراسری دفترم رفتم و زمزمه کنان گفتم:

_از کجا به کجا رسیدیم؟ اسمت جانان بود؟ دختری پس!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

25 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
10 ماه قبل

الو!! سلام.
بیدارید؟ صبح شده، صبحانه ما رو نمی‌دید فاطمه جان؟

Maryam
Maryam
10 ماه قبل

همشون یه تختشون کمه

علوی
علوی
10 ماه قبل

یه نکته از این خط آخر. از جمله اطلاعات عمومی که تقریباً همه می‌دونن اینه که تشخیص جنسیت بچه در بهترین حالت با ورود جنین به 4 ماهگی ممکنه. پس اگه این می‌دونه که بچه دختره یعنی مال 4 ماه پیشه. کل این ماجراها 4 ماه طول نکشیده.
پس جانان خانم دختر خودشه.

دو رو خدا نگید که این آقای مدیر با دو بار سابقه زن گرفتن و طلاق دادن در این حد اطلاعات عمومی نداره!

yegan
yegan
پاسخ به  علوی
10 ماه قبل

دقیقا..یعنی انقدر نمیفهمه ک اصن آوا از کِیه مگه با فرزانه ک ازش حامله بشه ۴ ۵ ماهم باشه!!😂😂 فقط میخواد خنگی این شخصیتارو نشون بده نویسنده اسکول

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

همتا
همتا
10 ماه قبل

نمیدونم چرا واسه اولین بار دلم واسه آوا سوخت

yegan
yegan
10 ماه قبل

این نشون میده ک جاوید هرکاریم بکنه باز آوارو دوست داره..ولی نویسندع داره تمام زورشو میزنع ک خنگیی اینارو نشون بده ک یک درصد فک نکنه جاوید بچه خودش باشه، میگه طبیعیه زن حامله از بوی عطر خوشش بیاد خب احمققق زن حامله از بوی عطر پدر بچش خوشش میاد فقط نه از بوی عطر مرد غریبه ک
اگه پدر اون بچه فرزان باشه چرا باید بیاد سمت تو و تو شرکتت و عطر تورو دوست داشته باشه عنتررررر نفهممم ایتا نشون میده مردا همه خر و نفهمن تو این مسائل😂😂😂بعد تازه میگه بچه ای ک میتونست بچه من باشهههه خب بچه خودته دیگههههه گودزیلا اییی خداااا

🙃...یاس
🙃...یاس
پاسخ به  yegan
10 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣

آرتا
آرتا
10 ماه قبل

تا اینکه میرسیم به اونجایی که آوا از اثبات کردن خودش به جاوید خسته میشه . برای همین هیچ حرفی از بچه ش و اینکه از جاویده نمیزنه. فقط سکوته و سکوت. و از دور علاقه اش به جاوید را حفظ میکنه. 🙃🥀 بعدش زمان تولد بچه ش فرا می رسه و برای داشتن یک زندگی پر آرامش و بی دغدغه
و دور از دردسر و ترس رها شدن، سهام شرکت را می فروشه و با پولش یه خونه (دور از این آدما ) توی یک جای زیبا میخره و با نوزادش به اونجا میره و دیگه به شرکت نمیره.توی این گَهگُدار، بعد تولد بچه، جاوید به وسیله کسی می فهمه نوزاد بچه خودش بوده. بعد با هول و نگرانی سراغ آوا را میگیره و بخاطر رفتار اخیرش عذاب وجدان گرفته.
حالا میره از آوا خواستگاری میکنه و اونها را وارد زندگیش میکنه و به خوشی زندگی می کنن.😂🦋
این بهتر نیست تا اون وقتی که الان جاوید بفهمه بچه خودشه و قوز بالا قوز.(دوباره ورود شهرزاد و آدم های دیگه)؟شهرزاد میتونه بره با آیدین کله قناری/ حالام که با هم نهار خوردن😉🤣 کم کم رفت و آمدشون زیادبشه از هم خوششون بیاد.
حالا چون خسته شدین از ادامه رمان، آوا به جاوید بگه بچشه و قال قضیه کنده بشه بره پی کارش!!😁
نه آقا جون، پس قضیه احساسات آوا و کارایی که جاوید در حقش کرده،چی میشه؟ قضیه فرزان چی میشه هان؟
به همین خیال باشین.😂رمان حالا حالاها ادامه داره.
فقط لازمه یکم صبوری کنین برای زجرایی که این مدت آوا و جاوید میکشن از دوری هم. که البته اونم درست میشه زمانی که جاوید غرورش را کنار بزاره و اینا با عدالت به هم برسند.

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط آرتا
همتا
همتا
پاسخ به  آرتا
10 ماه قبل

چقدر خوب شما توصیف کردی، واسم جالب بود در هر دو صورت که آوا بگه یا نگه رمانو ادامه دادی
بنظرم خودتم میتونی رمان بنویسی

yegan
yegan
پاسخ به  آرتا
10 ماه قبل

جاوید هنوزم آوارو دوست داره..الانم گفت ک اون لحظه ک آوا داشت با بچه حرف میزد فقط به این فکر میکرد ک اون بچه میتونست بچه خودش باشه، ینی اگه بفهمه بچه خودشه همه چیز اوکی تر میشه و قطعا اونو فقط بخاطر بچه نمیخواد اگه بفهمه
نمیدونم نویسنده تا کجا میخواد پیش ببره این وضعو ولی امیدوارم هر چی میشه مث دلارای نشه باز ک فرار کنه و بچه رو به دنیا بیاره بعد یکی دوسال جاوید بفهمه پدر بچس یا دوباره پای فرزان باز نشه تو داستان و بخواد بیاد پدری کنه واسه بچه جاوید))

علوی
علوی
10 ماه قبل

من اون دفعه به شوخی نوشتم، اما انگار جدی جدی آیدین فکر می‌کنه پسر داییش مشکل فنی داره!؟
خوب الاغ، حتی یه درصد احتمال نمی‌دی این قاطری که پیشش کار می‌کنی، شاید قاطر نباشه، یه خرِ نرِ با قابلیت تولید مثل باشه؟؟!
حداقل شک بکن!

آرتا
آرتا
پاسخ به  علوی
10 ماه قبل

حق!🤣👍خیلی خوب بود

yegan
yegan
پاسخ به  علوی
10 ماه قبل

واییی😂😂🖒

سارا
سارا
پاسخ به  علوی
10 ماه قبل

😂 😂 😂 😂

آرتا
آرتا
10 ماه قبل

من یه ایده معقولانه دارم. البته اگه نویسنده بشنوه.
اینکه آوا هنوزم توی شرکت باشه و رفت و آمدش را حفظ کنه. ولی بنا به دلایلی هیچ جوره جاوید نفهمه این بچه خودشه. به این دلیل که آوا هنوز شک داره رابطه خودش و جاوید به ثمر برسه.(چون می ترسه تنها دلیلی که باعث میشه رابطه شون دوباره جوش بخوره فقط اون بچه باشه و مثل همیشه همه چیز و همه کس را به آوا ترجیح بده.) قبلا ژیلا و سهام شرکت را به آوا و الانم توی این موقعیت فقط بخاطر حضور اون بچه و حس مسئولیتش رابطه ش را با آوا شروع کنه.
در دسترس بودنِ همیشگیِ آوا برای جاوید سبب شده همه چیز را بهش ترجیح بده و انگ عوضی بودن بهش بزنه.

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
10 ماه قبل

واااااای یکی به این ایدین بگه مگه تو فضولی مرتیکه خر

Sara
Sara
10 ماه قبل

چقدر خنگه که نمیفهمه حتما بچه ی خودشه که عطرشو دوس داره

نگار
نگار
10 ماه قبل

وای توروخدا ذیگه این رمانو ببر جای خوبش
مثلا حالا دلیلی ک آوا نمیگه چیه
دق دادی مارو بخدا

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
10 ماه قبل

ووووواااااااایییییی سر جدت یا پارت هارو زیاد کن یا روزی دوتا پارت باشه کلافه شدیم
خسته شدیم اه

Bahareh
Bahareh
10 ماه قبل

بابا عین آدم بشینین باهم حرف بزنین دق دادین مارو.

زلال
زلال
10 ماه قبل

اههه توروخدا دیگه بفهمه از این حاملس آوا چقد خره اخه

...
...
10 ماه قبل

خفه شی آوا اون دهن لامصبتو باز کن بگو بچته
مگه فقط بچه توعه که به پدرش نمیگی من نمیدونم نویسنده قصد داره چیکار کنه لابد باز دوباره جاوید با اون دختره ازدواج می‌کنه بعد فرزان میشه بابای بچه
بعد بچه مریض میشه و اینا یه ژنی چیزی لازم میشه میان به جاوید میگن بیا این بچه توعه بیا مریضه
بابا بگو دیگه هر روز نقطه نقطه میریم

دسته‌ها

25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x