رمان آووکادو پارت 1

 

مقدمه:

 

و زنها تمام دردهایشان را

در آغوش مَرد

دلخواهشان فراموش می‌کنند …!

 

مردها

این سخت هاي‌ شکننده ؛ گاهی

فهمیدن‌ می خواهند …

فهمیدن !

 

‏بغلم کن که جهان

کوچک و غمگین نشود …

 

 

~~~~~~~~~~

 

نفس‌هایم توی آن فضای تنگ، تنگ‌تر می‌شود و قفسه‌ی سینه‌ام می‌سوزد…

گوشی بین انگشت‌هایم می‌لرزد و نگاه لرزان و ترسیده‌ام روی تصویر زن و مرد قفل می‌شود…

 

صداهایشان…

 

– آه… عشقم خشن دوست داری؟

 

لبم بین دندانم گیر می‌کند تا صدایی از خودم تولید نکنم و به صورت احسنت کارم را انجام دهم….

 

اگر این فیلم‌ها توی فضای مجازی پخش می‌شد، جناب آقای سوپر استار باید شبانه جول و پلاسش را جمع می‌کرد و می‌زد به چاک…

 

طعم خون توی دهانم پخش می‌شود و اما نگاه لعنتی‌ام از روی تصویر کنده نمی‌شود…

کم کم داشت کار به جاهای باریک می‌رسید و من انگار قرار بود شاهد یک پورن زنده باشم.

 

– شروع کن کارت‌و…

 

صدای خشک و جدی‌اش لرزی به تنم وارد می‌کند و دخترک مشغول باز کردن کمربند سوپراستار سینمای ایران می‌شود…

 

وای خدای من…

بی صبرانه منتظرم این لحظه‌های لعنتی تمام شود و این فیلم‌های جذاب را به دست ماکان برسانم تا پوزه‌ی این مردک از خود راضی را به خاک بمالم…

 

دخترک خودش را روی تن شایگان بالا می‌کشد و لب‌های پروتز شده‌ی سرخش را روی سینه‌اش می‌کشد…

 

حالم از این وضعیت به هم می‌خورد، ذهنم فلش بک می‌کند و تنم در آستانه‌ی لرز و وحشت، نفس عمیقی می‌کشم…

 

به رسوایی این مردک دیلاق می‌ارزید که این صحنه را با تمام چندش بودنش ببینم.

 

– اسمت چیه؟!

 

دخترک همانطور که روی عضلات سینه و شکمش بوسه‌های ریز می‌زند جوابش را می‌دهد

 

– هر چی تو دوست داری عشقم…

 

موهای دختر را با خشونت چنگ می‌زند که چشم گرد می‌کنم و او از بین دندون‌های کلید شده‌اش، آرام و ترسناک می‌غرد…

 

– اسمت سنجابه.

 

با خشونت و تحکم امر می‌کند و سر دخترک را به سمت پایین تنه‌اش هل می‌دهد که چشم‌هایم از وقاحتش به بیرون وق می‌زنند.

 

دخترک خیلی ماهرانه، بدون اعتراض می‌خواهد کارش را شروع کند که از شانس گند من، گوشی از بین انگشت‌های شل شده‌ام می‌خزد و صدای افتادنش باعث سکته‌ی ناقص من و ناقص ماندن عملیات آن دو مرغ و خروس حشری می‌شود…

 

دخترک را روی تخت هل می‌دهد و بعد از بالا کشیدن شلوارک مردانه‌اش از تخت لاکچری‌اش بالا می‌آید که قلبم توی سینه‌ام گم و گور می‌شود…

 

از ترس و وحشت چیزی تا غش کردن ندارم و نگاهم به پنجره و ارتفاع بلندی که پریدن از آن تقریباً خودکشی بود کشیده می‌شود…

 

 

 

 

نفس نفس می‌زنم و با مغزی هنگ کرده خم می‌شوم، گوشی را از روی زمین برمی‌دارم تا خودم را پایین پرت کنم که دستی قوی بین موهای بافته شده‌ام چنگ می‌شود و مهلت هر کاری را می‌گیرد…

 

با وحشت تقلا می‌کنم و سعی می‌کنم بین تقلاهایم هیچ صدایی از خودم درنیاورم و احمق بودم؟

 

اینجا آخر خط بود و من توی دام ترسناک‌ترین کابوسم افتاده بودم و نگران شناخته شدن بودم؟

 

– تو دیگه اینجا چه غلطی می‌کنی؟

 

از ترس، بغض توی گلویم می‌نشیند و بیشتر تقلا می‌کنم، اما زورم به اوی هرکولِ دیلاق نمی‌رسد…

 

با یک دست مهارم می‌کند و با دست دیگرش گوشی‌ام را از بین انگشت‌هایم بیرون می‌کشد و دخترک با ملحفه‌ای که دور خودش پیچیده، کنارمان می‌ایستد

 

– این دیگه کیه امید؟

 

صدای بلندش غیر از منِ سکته‌ایِ مادر مرده، آن دختره‌ک ناز نازی را هم زهر ترک می‌کند که با بغض چند قدم به عقب می‌رود

 

– خفه خون بگیر گمشو از اتاق بیرون…

 

نگاه آبیِ نفرت‌انگیزش قفل چشم‌های من زیر پارچه‌ی مشکی رنگ می‌شود و نفیر می‌کشد

 

 

– گفتم کی هستی؟

 

بزاق دهانم را قورت می‌دهم و او نگاهش را سمت گوشی‌ام می‌کشاند و گوشی لعنتی هنوز توی حالت فیلم برداری است…

 

با خشم و عصیان گوشی نازنینم را روی زمین به چند تکه‌ی کوچک و بزرگ تقسیم می‌کند و دست سمت پارچه‌ی صورتم می‌آورد که زانوی راستم را با تموم قوا بین پاهایش می‌کوبم…

 

دست‌هایش شل می‌شود و من، چنگی با ناخن‌های بلندم روی گردنش می‌زنم که عربده می‌کشد و قبل از اینکه بتواند کاری کند، بی اهمیت به گوشی‌ام، سمت در اتاق خیز برمی‌دارم اما او اینبار با خشونت بیشتری یقه‌ی پیراهن مردانه‌ام را چنگ می‌زند که صدای کنده شدن دکمه‌هایم به گوشم می‌رسد و روی تخت نفرت انگیزش پرت می‌شوم.

 

قبل از اینکه بتوانم به خود مادرمرده‌ام بیایم و حرکتی بزنم، تن هرکولش را برای بار دوم روی تنم می‌اندازه و منِ وحشت زده هیچ کاری از دستم برنمی‌آید…

 

نقابی که خودم برای خودم درست کرده بودم را از روی سرم بیرون می‌کشد…

 

– که اون قدر جسوری که می‌آی تو اتاق خواب امید شایگان! از جونت سیر شدی؟!

 

نگاه آبی رنگ و خشمگینش بین مردمک‌های لرزان چشم‌هایم رفت و برگشت می‌کند و تو صورتم عربده می‌کشد

 

– سگ کدوم بی‌شرفی هستی؟

 

تنها نگاهش می‌کنم و واقعاً مرا نشناخته بود!

منی را که…

 

– حرف می‌زنی یا…

 

 

********

 

دو هفته قبل

 

پشت ماشین سیاه و غول‌پیکر قایم می‌شوم…

صدای کوبیده شدن قدم‌هایش را روی زمین می‌شنوم و قلبم دارد از توی سینه‌ام بیرون می‌زند..

 

– کجا رفتی موش کوچولو؟ بیا بیرون من که کاریت ندارم توله…

 

دست لرزانم را روی لب‌هایم می‌گذارم و حسام با آن صدای کش‌دار ادامه می‌دهد

 

– من نامزدتم که توله سگ… فقط قراره یکم با هم حال کنیم، باور کن تو هم خوشت می‌آد…

 

اشک روی گونه‌ام می‌لغزد، صدای قدم‌هایش نزدیک‌تر می‌شود و من با ترس به ماشین می‌چسبم…

 

– قناری، بیا بیرون می‌خوام بخورم اون هلوهای خوش‌فرمت رو…

 

حالم از صدای لعنتی‌اش به هم می‌خورد، دستم با امید اینکه در ماشین باز باشد و من پناه بگیرم روی دستگیره‌ی ماشین می‌نشیند و با صدای تق کوچکی که بلند می‌شود تنم داغ می‌شود…

 

خودم را بی‌صدا داخل ماشین پرت می‌کنم و در را آرام می‌بندم و اما صدای نفرت‌انگیر حسام همچنان توی گوش‌هایم زنگ می‌زند

 

– باور کن تو هم خوشت می‌آد، بیا بیرون که مردم

 

عق می‌زنم از حرف‌های رکیکش و نمی‌دانم چطور خودم را به این جای خلوت و ساکت کشانده بودم…

 

فقط می‌دانم بیشتر از نیم ساعت دویده بودم و در باز این پارکینگ قدم‌های لعنتی و بی‌حسم را اینجا کشانده بودم غافل از اینکه او هم می‌تواند واردش شود…

 

– بیا بیرون عروسک…

 

با کوبیده شده چیزی به ماشین دستم را روی لب‌های لرزانم گذاشتم تا جیغ نکشم و صدای بلند و عربده‌ی مردانه جز حسام، تک تک اعضای داخلی تنم را می‌لرزاند

 

– تو این خونه چیکار می‌کنی؟

 

بیشتر توی ماشین مچاله می‌شوم و یکی دیگر سعی می‌کند مداخله کند

 

– ولش کن امید… به خودت بیا هنوز مستی الاغ…

 

– اینه؟!

 

بیشتر می‌لرزم و یک مرد مست انگار بسم نبود که یک مرد مست دیگر به تورم خورده بود. صدای بلند و عربده‌ی مرد بیشتر تنم را می‌لرزاند و بی‌صدا گریه می‌کنم

 

– اینه اون سگ پدری که خواهرت داره در موردش حرف می‌زنه؟

4.4/5 - (52 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یه نفر
یه نفر
1 ماه قبل

چرا عین رمان گریز از توئه؟

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x