کاری می کنم تک تکتون به پای ما بیفتین و بخواین جون تو نو ببخشم اما من تا چشمای تک تک شما رو در نیارم ولکن تون نیستم .
از خجالت داشتم آب میشدم آروم گریه میکردم و کت آرمین رو محکم چسبیده بودم که صدای آرمین توی گوشم دوباره زندگی رو بهم
برگردون _امیر بیدار شده لیلی….
بهترین خبری بود که توی زندگی شنیده بودم با چشمای خیسم بهش نگاه کردم و با التماس گفتم
تو رو خدا راست میگی؟
این بار عادل کنارم نشست و گفت
_راست میگه خانوم آقا به هوش اومدن و شما رو میخوان باید زودتر از اینجا بریم…
انگار جون به بدنم برگشته بود اون نترسی و جراتی که از دست داده بودم توی وجودم زنده شد همه زندگی انگار دوباره داشت برای من رنگ خوشی می گرفت از جا بلند شدم و با صدای بلندی رو به شیخ گفتم
مرتیکه عوضی امیر بیدار شده و منتظر باش که اون چشاتو از کاسه در بیاره با تک تک شما هستم منتظر عواقب کارتون باشید شما هایی که وقتی من زن امیر نیاز داشتم کمکم کنید دست رد به سینه ام زدین الان وقتشه که حساب این نارو زدن تونو پس بدین انگار همه از شنیدن بیداری امیر شوکه شده بودند…
آرمین رو بهم گفت
لباسات کجاست باید یه چیزی پوشی تا بتونیم بریم پیش امیر!
سریع به سمت طبقه بالا رفتم
خبر بیدار شدن امیر طوری صدا کرده بود که هیچکس مانع ما نمی شد
نفهمیدم چی و چطور پوشیدم اومدم پایین همراه اونا سوار ماشین شدم
دلم برای چشمهای باز امیر یه ذره شده بود تمام مسیر گریه می کردم اینبار اشک شوق بود خودمم انگار دیگه داشتم ناامید میشدم برای همین این خبر جون دوباره بهم داده بود
ماشین رو که توی حیاط بیمارستان پارک کردن منتظر هیچ کدومشون نشدم سریع پیاده شدم و با قدم های بلند به سمت بیمارستان دویدم.
تا امیر و نمیدیدم نمیتونستم آروم بگیرم…
اصلاً اطرافمو نمی دیدم این که توی این بیمارستان آدمای دیگه بودن یا نه
دیگه به چشمام نمی اومدم تنها کاری که می کردم این بود به سمت اتاقی که امیر اونجاست برم
نمیدونم داشتم راه می رفتم یا میدویدم یا پرواز می کردم قلبم توی دهنم می زد و اینقدر خوشحال بودم و استرس داشتم و یک دنیا احساسات ضد و نقیض توی وجودم فوران می کرد که حتی کنترلی روی خودم نداشتم
بین راه چند باری روی زمین افتادم اما خیلی سریع از جام بلند شدم وقت لوس بازی و پاهام درد گرفت و دستم کشیده شد نبود…
امیر بیدار شده بود و این برای من یعنی برگشتن نفس برگشتن جون به زندگیم
به اتاقی که قرار بود امیر اونجا ببینم رسیدم نفس نفس میزرم ایستادم و چند نفس عمیق کشیدم نمیخواستم نگرانش کنم نمیخواستم با دیدنم نگران بشه که حالم جا اومد در و باز کردم و اولین قدم داخل اتاق گذاشتم.
همون چشمای باز شو که دیدم قلبم ؛قلبم از جا کنده شد انگار…
چشمای بازشو دوباره داشتم می دیدم .
این همه عجله کرده بودم تا به این اتاق برسم ولی الان دیگه جون نداشتم…
با قدمای لرزون به سمتش میرفتم اما هنوزم اون دستگاه ها بهش وصل بود.
بالاخره بهش رسیدم و دستش و به زحمت بالا اورد سریع توی دستم گرفتمش و کنارش روی زمین زانو زدم.
نمیدونستم باید چی بگم حرفام انگار ته کشیده بودن دیدن چشماش کافی بود تا همه چیز از یادم بره…
تنها کاری که تونستم بکنم این بود دستشو بوسیدم چند کوقتی بیهوش بود این کار رو کرده بودم همین جا نشسته بودم و دعا کرده بودم تا بیداربشه.
و الان جواب دعاهامو گرفته بودم چشماش باز بود و داشت به من نگاه می کرد اشکی که از گوشه چشمش روی بالشت زیر سرش افتاد پیشونیم روی دستش گذاشت و با صدای بلند گریه کردم چقدر ترسیده بودم ،ترسیده بودم از دستش بدم
با دست دیگه اش اکسیژنی که روی دهنش بود برداشت و آروم اسممو زمزمه کرد
چه حس خوبی بود که دوباره داشت اسم منو به زبون می اورد حس بی نظیری داشت شنیدن اسمم از زبون این آدم…
با گریه بهش گفتم
جان لیلی بیدار شدی بالاخره امیر؟
آروم پلکاش و باز و بسته کرد و من خودم رو بالاتر کشیدم صورتشو با دستام قاب گرفتم و گفتم داشتم جون میدادم برای این لحظه میدونی چقدر منتظر شدم اینجا صدات کردم که بیدار بشی اما تو چشاتو باز نمی کردی
هر روز از ترس میمردم خدایی نکرده اگه امیر چشاشو باز نکنه من باید چیکار کنم؟
خدا دعامو شنید و تو بیدار شدی برگشتی پیش من…
آروم باز به حرف اومد و گفت
_همه حرفاتو شنیدم…
با هر اشکی که تو میریختی؛
منم جون میدادم …
لیلی معذرت می خوام همیشه باعث آزارت شدم…
انگشتمو روی لبش گذاشتم و گفتم از این حرفا نزن
دیگه نمیخوام فرصتو از دست بدم باید حرفی که توی دلمه رو بهت بزنم امیر
من دوستت دارم …
خیلی دوست دارم.
باورم نمیشه اما عاشقت شدم! میدونی چیه مگه میشه یه زن تو رو کنارش داشته باشه عاشقت نشه؟ عاشقت شدم دنیا رو بهم دادی وقتی بیدار شدی خبرشو که دادن زندگی بهم برگشت…
پسرتم دلتنگته میدونی هر روز توی گوشش خوندم که بابا خیلی زود میاد گفتم بابا هیچ وقت مارو تنها نمیزاره…
حق با من بود امیر من پدر پسرمن پسری که همیشه آرزوش و داشت مطمئن بودم که ما رو تنها نمیزاره
…
زیاد راحت نمی تونست حرف بزنه توی سکوت به من نگاه می کرد که یکی از پرستاران داخل اومده با عصبانیت رو به من گفت
_مریض و خسته کردی باید بری بیرون زود باش…
اما امیر با همون همیشگی حتی روی تخت بیمارستان آروم زمزمه کرد
_همینجا میمونه…
پرستارکمی بهش نگاه کرد و گفت
_نه همون قدر که زنت عاشقته توام عاشقشی.
صندلی جلو کشیدم و کنارتخت نشستم هیچ کس نمی تونست منو از اینجا بیرون کنه امیر بیدار شده بود من دیگه تنها نبودم همه از امیر حساب می بردن حتی بااینکه نمی دونستن که اون کیه از صورت جدیش حساب می بردن.
دیگه چی کم داشتم
امیربیدار شده بود پسرم کنارم بود دنیا به کامم بود دیگه حرفی نزدم
نمیخواستم امیر خسته کنم فقط بهش نگاه کردم کاری که اونم داشت انجام میداد به خاطر داروهایی که بهش می دادند هر لحظه امکان داشت بخوابه
اما خودش رو به زور بیدار نگه می داشت تا به من نگاه کنه می شناختمش یادم نرفته بود دیوونه بازیاش اما من خسته بودم از بی خوابیا نگرانیا گریه ها از نارو خوردن از آدمای نامرد که دورم بودن…
دیگه می تونستم با خیال راحت بخوابم داشتم کی میتونست دیگه منو اذیت کنه وقتی امیرو کنارم داشتم کی جراتشو داشت اصلا؟
با فکر به این چیزا سرم و روی تختش گذاشتم خوابیدم
خوابی که بعد این همه وقت آرامش بود بدون ترس و کابوس بود…
باصدایی که توی اتاق بود چشمامو باز کردم داشتن دستگاهها را از امیر باز میکردن نمیدونم چقدر خوابیده بودم اما کمرم کامل گرفته بود .
امیر با لبخند بهم نگاه میکرد رو به پرستار کردم گفتم داری چیکار می کنی آروم خندید و گفت…
_می خواستم بیدارت کنم ولی شوهرت اجازه نداد.
میگفت خیلی وقته که نخوابیدی و الان که اون دوباره بیدار شده
اینطور راحت پیتونی بخوابی.
خوشحال باش داری میبریمش بخش …
یعنی خبر بهتر از این می تونستم بشنوم ؟
از جا پریدم و گفتم باورم نمیشه همه چیز خوب پیش می ره میگن داری میری بخش…
بذار به عادل بگم پسرمونو بیاره نمی خوای ببینیش؟
از شنیدن این حرف چشماش خندید خوب می دونستم چقدر عجله داره تا پسرمونو ببینه پس بهتر بود تا
بیشتر از این منتظرش نزارم واز اتاق بیرون رفتم .
عادل و آرمین هنوزم اونجا بودن کنارشون رفتم و گفتم
میشه یکی تون برید امیر سام و بیارید؟
امیر میخواد ببینتش!
ارمین دست منو گرفت و گفت
_باورم نمیشه که لیلیه ما اینقدر عاشق امیر شده باشه …
🍁🍁
🆔 @romanman_ir
داداش میلاد به خدا شرمنده،من تازه کامنتا رو خوندم
تولدت مبارک باشه
پری جون مبارک باشه،ایشالا بچهتون سالم باشه
سلام به دوستان گرااااام
یاسی و نفس سلام من خوبم شما چطورین
.
پریییییییی جوووووون من خوبم تو با نی نی کوچولوت در چ حاااالین بابا داداش ساشا که همین سه ماه پیش بود که گف میخاد بره خواستگاری ماشالا به پشتکارتون
آرشام داداشی قهر چیه من و قهر؟! اصلا با هم جور در میاد خوبی
.
میلااااااد تولدت مبارک مدیونی اگه مارو رافائلی کافه ایی رستورانی دعوت نکنی،،
.
کیمیا مررررررسی خواهری تو هم تو قلب ما جا داری دخترررر
دیگه یادم نمیاد
.
اها آیلین خودم چطوووووره بابا زن و بچه چیه زنمو سه طلاقه کردم بچه ها هم سر چهار راه میرن گدایی خودمم کارتن خواب شدم هعی وقتی داری همه ی دنیا تو رو میشناسن اما وقتی نداری تو همه ی دنیا رو میشناسی(چی گفتم!)
مررررررسی فاطی
زیاد خودتو اذیت نکن!
باشه اجی حالا فقط چون تو گفتیا وگرنه من داشتم خودمو اذیت میکردم
ممنون فاطمه جان نه بابا اون وقت عقد بودیم زمان عقد کار داد دستم که الان وضعم اینه
.
.
.
ازاده جان چرا گفتی گند زدم
.
.
.
یاسی جان حالا نمیشه ۴تا باشه دودختر دوپسر
والا ما هیچ کدوم توانایی اینو کارو نداریم😂😂
فقط صبح می ریم کله پاچه می زنیم ظهر آبگوشت شام هم جیگرکی😀😀
با مونث ک نمیشه رف
باید لقمش مردونه باشه
به4تا سیخ راظی نشه کم کمش25
داش ارشام هستی
میلاااااااااااااد مگه عروس ننتم که بیام آشپزی کنم ، شماها بخورین هاااان 😡😂😡
راستی تولد کیه ؟؟؟
از الان پیشاپیش مبارک داداش شاید نتونم بیام سایت ، ایشالا حال دلت همیشه خوب باشع و آرزوهات خاطره شن 😍😇
داداش میلاد تولدت مبارک ایشالا تولد 120 سالگیت🤩به هرچییی که میخوای برسی آرزوهات خاطره شن🌹
آهاییییییی دوستان من نیستم خودتون بفهمین دیگه من خواننده ام عروسی هرکی هست خوانندش خودمم کسی رو جایگزین نکنین🤗😀
ماشاالله…..😂
خوبه سیر میشی؟؟؟🤭
داداش خیلی بد خوراکی اون وسطاش کباب برگ و سلطانی و جوج هم بزار .بعدم معمولا دخترا از کله پاچه خوششون نمیاد پس در نتیجه برنامه صبحت کنسل نهارتم فکر کنم بیشترا دوست داشته باشن شامت هم نگران نباش دخترا تازگیا خوش خوراک شدن 30 تا سیخ میخورن😂😂😂
هر جور شده میخوام زنت بدم ها واسه داییم هم اینجوریه چند روز پیش میگفت ترو پیرت به فکر من نباش .
من هستما بدون من حرومه
فاطمه یاد یه شعر افتاد وقتی گفتی بدون تو حرومه
شعرش این جوریه
حرامه حرامه رفقاقت وی زمانه دی حرامه
…
😂😂😂😂😂😂😂😂
داش میلاد ماشالا کم نیاری…کم اوردی خبر بده بیاریم برات
پری خواهرم مبارکت باشع ایشالله زندگیتون با ورودش پر مهر تر بشه (چه خوبه خواهر بزرگتر داشتن)
اصن منو ارشام زوج (داداش گفتم بدونی دیگه بعدا نگی نمی دونستم)
ایلین دستت طلا اسم ما رو هم تو اون لیستت اظافه کن😂😂
باشه میلاد!
اسم بچتون چی میشه اونوقت؟!
داداش آرشام با تیناس 😂
داداش اصرار زیاد به زوج داری ها فکر کنم عروسی تو هم به زودی بی افتیم😂
داداش آرشام تینا رو میخواد….🤭😂
بچه ها یکی با اسم سه نقطه،
بهم پی ام داده، پاک کرده،
بیوش نوشته باد برمیخیزد اکنون باید زیست!
شماها نیستین؟؟؟؟؟؟؟
کرم نریزین!
خخ روش خوبیه واس اذیت کردن ولی متاسفانه بنده نیستم
میگم ایلین تو خواستی ازدواج کنی عروسی رو حتما بگیری ها اخه بعضیا به جا عروسی میگن میریم ماه عسل .میخوایم بترکونیم 😆
باااااااااااااااااشه
بگو ایشالا!
حتما دعوتتون میکنم!
ایشاللللللللللا 😂
ساقدوش زیاد داری ها فکر کن😂😂
آره!
ساقدوش زیاده!
داماد کمه!
فکر کنم پریساست،
نه پری؟
یا آزاده تویی؟!
شما دو نفرین،
من میگم آزادست!
آزی باز اکانت جدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه فقط این دو تا اذیت میکنن اینجا ماشالله همه فعال و شیطونن
آیلین
داداچ من بودم
حالا مجبور بودی قضیه رو بین المللی کنی ؟؟؟؟😠😠😠😂
خواستم لینک گروه رو اگه داری بدی که از یاسی گرفتم
و در ضمن
بیو من مربوط به یه انیمه به اسمه *باد برمی خیزد *بود و چون من انیمه خیلی دوست دارم واسه همین این بیو رو گذاشتم
خخخخخ بین المللی!
اها
زود تر میگفتی خوب فرزندم!
بعدیه سوال ذهنمودرگیرکرده بعدعمه های سایت کیامیشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه سوال عالی 😂
خوب ببین فاطمه جان از اونجایی هم ابجی پری به حساب میان و هم ابجی ساشا پس در نتیجه یه هفته عمه ان و یه هفته خاله
توضیحات کامل بود؟؟😂😂😂😂
کاملامفید بود
خوب خدا رو شکر 😀
راستی آبجی تو چند سالته؟
ماهه دیگه 18 میشه
اه پس تولد تو هم در راهه😅
هرچند من فعلا از تولد متنفر شدم امروز رفتم خرید هم واس خودم هم کادو تولد دوستم .
یه مانتو خریدم با دو تا تیشرت و یه ساپورت شد 450هزار تومن 😐😐
میخوام گونی بپوشم از این به بعد هم راحته هم ارزون والا انقدر حرص خوردم که با کله دوست داشتم برم تو دیوار
وایییی راد داداش مردم از خندهههه
رس میگیاااا !!!
راستی سلامممم
ی وقت از من خبری نگیرین؟!!!
کیمییی شعرات مثل همیشه عالییی بودن
نیوشا کجا بودی ؟ اتفاقا من به یادت بودم …
راستی اما واتسون دوست داری ؟ من بعد دیدن هری پاتر عاشقش شدم … در واقع عشق به شخصیت هرمیون گرنجر کاری کرد عاشق اما واتسون بشم
کیمی ما هم اینجا چغندر به حساب میایم😒هی ایلین بیا ابجی تحویل بگیر
هعیییییی
اره دیگه،
نو که اومد به بازار!
( چه ربطی داشت؟!)
خخ
ولی ایلین خیلی باحال شد بچه پری و ساشا میشه اولین بچه سایت😂😂خل شدم
خخخخخخخ
الناز جانم
سورن و بهار دوقلو داشتن!
زهرام که اریارو داشت
اه راست میگی ببخشید😅
ولی خوب سورن و بهار من نبودم
اره مال خیلی وقت پیشه
شما ها که دیگه تو قلب من جا دارین هم تو هم آیلین هم نیوشا و نفس و یاسی و فاطمه ها و هانا و آیلین ۲ و آزاده و سایان و مارال و پری و تینا و زهرا و مریم و بقیه …😘😘😘😘😘😘😘😘 راستی آیلین ۲ آفرین بهت که رفتی و یاد گرفتی بذار جوابت را بدهم gracias amigo😘
خوشحال بخندید و شاد باشید منم برم از این وسط مسطا یه هندوانه ای پسته بادومی چیزی بردارم بیام 😂
خداحافظ تا درودی دیگر با پارت بیست و یک مزاحم میشم بااااااااااااااااااااااااای به همگی 😂
سلام ابجی گلم خوبی قشنگم؟ .فدای اون قبلت گلم❤😗…نبودی عزیزم دلم برات تنگ شد ابجی زود زود به ما سر بزن دلمان طاقت دوریت را ندارد عزیزم❤…
.
.
.
ابچی پری مبارککک باشه کوچولو ….ایشالا اول سالم باشه…بعد دوقلو☺😉باشه….
.
.
ابجی ایلین ۱۷ اذر هستی؟؟
بلهههههه هانایی
اها چه خوب …یادم بماند زاد روز تولد اجیمو…متولد ۸۱ اره؟ اجی