# لیلی
روبروی امیر نشسته بودم و داشتم با تلفن حرف می زد.
این که قبول کرده بودم من اینجا کنار همین آدم باشم به خاطر کسایی بود که برام عزیز بودن و این بچه ای که توی شکمم .
هنوز بهش حرفی در مورد بچه نزده بودم اما این طور که منو تحت نظر داشت و صبح تا شب جلوی چشمش نگهم می داشت معلوم بود خیلی زود قراره پی ببره که چه اتفاقی افتاده و داره به آرزوش میرسه .
آرزوی داشتن یه بچه از من…
فکرو خیال آرش داشت دیوونم میکرد دلم براش تنگ شده بود دلم برای این چند روز زندگی عادی که داشتم تنگ شده بود .
کاش دوباره ارش برنمیگشت که الان که باز ازش جدا نشده بودم اینقدر قلبم بی تابی نکنه.
تو فکر و خیال غرق بودم که دست امیر جلوی روم تکون خورد ومنو به خودم آورد.
نگاهمو بالا گرفتم به صورتش خیره شدم امیر سابق نبود چشماش درست شبیه روزای اولی بود که باهاش آشنا شده بودم ترسناک بود عصبی بود اون آدم سابق نبود.
دیگه داشت باورم می شد که واقعاً وقتی دیدم از عشق عاشقی می زده حق داشته.
اون موقع رفتارش باهام زمین تا آسمون با الان فرق داشت الان میره راست میاد گوشه کنایه میزنه منو با پیش کشیدن حرف آرش عذابم میده.
_ به چی داری فکر می کنی ملکه من؟
تو فکرت تو خیالاتتم داری به شوهرت خیانت می کنی؟
کلافه گفتم:
دوباره شروع نکن من واقعا حال و حوصله این حرفا تو ندارم چند روزه داری منو سر میدونی من بهت گفتم تا ابد تا وقتی که زنده ام پیشت میمونم تو فقط از آرش و آرمین و زنش بگذر و بیخیالشون شو …
اونا رو به خاطر من نباید اذیت کنی امیر.
آروم خندید به مبل تکیه داد و گفت:
_ دیگه چی؟
باز داری خودتو فدای عشقت می کنی! که شوهرت از خیانتت بگذره؟
از جام بلند شدم و به سمتش رفتم کنارش روی مبل نشستم و گفتم:
انقدر نگو خیانت من چند روزی که پیش آرش بودم فقط توی خونش موندم هیچ اتفاقی نیفتاد منو اون موقع هم زن تو بودم خودت خوب می دونی من چه عقایدی دارم
درسته که دل خوشی ازت ندارم اما اهل خیانت نیستم.
وقتی آرش از من خواست که باهاش دوباره باشم من بهش گفتم که زن توام و تا وقتی از
ت طلاق نگیرم نمیتونم به هیچ رابطه ای فکر نمی کنم .
پس انقدر کلمه خیانت به زبون نیار.
دستشو جلو آوردو صورتم و نوازش کرد و گفت:
_میخوام باورت کنم مثل قبل که باورت کرده بودم اما میدونی من آدمیم که خز خیانت حالم به هم میخوره.
هرچقدر توضیح بدی برای من همون ادم خائن هستی.
کلافه از جام بلند شدم و با صدای بلند گفتم:
عوضی اگه من اون ادم خائنیم که تو فکر می کنی چرا نمیکشیم راحتم کنی؟
چرا بیخیال من نمیشی؟
از جاش بلند شد و بهم نزدیک شد.
از پشت منو بغل کرد دستاشو دور تنم پیچید و سرش روی سرشونه ام گذاشت و گفت:
_ من از تو نمیگذرم از عذاب دادن تو لذت میبرم برنامهها برات دارم لیلی…
قدر روزهایی که داشتی رو ندونستی الان برای ابراز پشیمونی دیره؛ اما فکرشم نکن که بخوام تو رو از جلوی چشمام دورت کنم تو جات همیشه همینجاست جلوی چشمای من …
سعی کردم از راه احساس وارد بشم و باهاش حرف بزنم که بتونم قانعش کنم.
دستمو روی دستش گذاشتم و گفتم بیا گذشته رو فراموش کنیم هر اتفاقی که افتاده بینمون رو فراموش کنیم اگه بهم قول بدی از اونا بگذری منم خبری بهت میدم که میدونم همیشه منتظرش بودی….
انگار که کنجکاو شد من از خودش فاصله داد به سمت خودش چرخوند نگاهی به چشمام کرد و گفت:
_ اول خبر تو بده اگه واقعا این طوری که تو بگی باشه حتماً خواسته تو رو برآورده می کنم .
شونه ای بالا انداختم ازش دور شدم با خنده ی مصنوعی گفتم:
اینطوری نمیشه؛
معامله کردن رو از خودت یاد گرفتم هر وقت از اونا گذشتی منم حرفی که می خوام و بهت میگم.
تنهاش گذاشتم و به سمت اتاقم رفتم میدونستم فکرش درگیر میشه و بالاخره میاد سراغم…
هیچ وقت فکر نمی کردم بخوام خودم این خبر رو بهش بدم اما الان پای کسایی وسط بود که برام مهم بودن باید برای نجات دادنشون هر کاری میکردم .
توی اتاق خواب روی تخت نشستم اطراف نگاه کردم می دونستم توی این اتاق چند تا دوربین کار گذاشته و ریز بریزه کارامو زیر نظر داره.
برای همین جلوی آینه نشستم موهامو شروع کردم به شونه کردن با خیالی راحت که انگار من اینجا توی آرامش محضم…
موهامو شونه کردم شروع کردم کمی آرایش کردن.
رژقرمزم برداشتم باید کاری می کردم که بتونم مثل سابق کمی نرمش کنم تا به خواستم برسم.
کارم که تموم شد جلو پنجره رفتم و کنارش نشستم انگار که داشتم یه فیلم بازی می کردم و می دونستم تنها بیننده این فیلم کسی نیست جز امیر…
#لیلی
تا شب توی اتاق موندم و بهش فرصت دادم با خودش کلنجار بره موقع شام از اتاق بیرون نرفتم به خدمتکار گفتم اشتها ندارم.
میدونستم این کارام کنجکاو ترش می کنه و بالاخره اونو پایه معامله میکشونه.
تمام این مدت هیچ خبری از امیر نبود و بهم سر نزده بود حتی سراغمو نگرفته بود حتی وقتی گفتم برای شام پایین نمیرم هیچ عکس العملی نشون نداده بود .
این نشون میداد که فکرش درگیره میدونستم اگر کسی عاشق یکی باشه به این سادگی ها هم نمیتونه عشقشو فراموش کنه.
اگر امیر واقعاً اونطوری که میگفت عاشقم بود پس برنده ی این بازی بدون شک من میشم.
بعد از شام دیگه تقریبا وقت خوابیدن بود توی دلم کمی نگران بودم و می ترسیدم که نکنه اشتباه کرده باشم اما نباید هیچ خطایی میکردم .
لباس خواب سفید رنگی برداشتم و با لباسام عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم .
شروع کردم به شمردن مطمئن بودم امشب؛ شده حداقل امشب میاد به این اتاق و کنار من میمونه .
شمارشم زیاد طول نکشید که در اتاق باز شد و من آروم چشمامو بستم با دیدن من که انگار خواب بودم آروم در و بستم آهسته به سمت تخت اومد کنارم روی تخت نشست و موهای سرم آروم نوازش کرد و گفت:
_ کاری می کنی فکرم درگیر بشه و خودت اینطوری راحت میخوابی! انصاف نیست ملکه ی من.
خم شد و روی پیشونیم و بوسید دیگه مطمئن شدم که دیگه از من متنفر نیست و هنوزم من همون لیلی سابقم براش .
از جاش بلند شد اهسته لای پلکام باز کردم و دیدم که داره لباساشو در میاره.
شلوار ورزشی پاش کرد با بالاتنه ی برهنه کنارم روی تخت دراز کشیدو از پشت بغلم کرد .
منو به خودش فشار داد.
الان دیگه وقتش بود چشمامو باز کنم پس لای پلکام و باز کردم با حالت خواب الودی بهش نگاه کردم و گفتم:
کی اومدی !
دستش ستون سرش کرد و خودش را بالا کشید و گفت :
_الان اومدم راحت خوابیده بودی انگار
آره ای گفتم نگاهم کرد و گفت:
_ نمیخوای در مورد حرفی که ظخر زدی بگی؟
به سمتش چرخیدم و گفتم:
من شرط گذاشتم و تو ادم معاملهای امیر.
معامله رو قبول کن تا منم حرفم بزنم.
هیچی حرفی نمیزد انگار مردد و دو دل بود نمیدونست خبرم چقدر قراره حالش خوب کنه مطمئن بودم اگر می دونست تردید نمی کرد.
دستمو بالا بردم و آروم ته ریشش و با انگشتم نوازش کردم و گفتم:
من و تو دیگه به هم وصلیم هیچ جوره نمی تونیم از هم جدا بشیم حتی اگه عشقی بهت نداشته باشم.
بهم نگاه کرد و منتظر ادامه حرفام شد
لبخندی روی صورتم گذاشتم و گفتم من و تو شاید به ظاهر از هم خیلی دور باشیم اما یه نقطه اتصال مشترک داریم…
درسته که تو به زور منو مجبور به ازدواج کردی
درسته که مجبورم کردی به این اتفاقی که افتاده اما الان هر دوی ما توی این اتفاق سهیم هستیم…
امیر خودش را بالا کشید روی تخت نشست دستمو کشید مجبورم کرد مثل خودش بشینم صورتمو با دستاش گرفت و گفت
_برو اصل مطلب لیلی چرا کشش میدی؟
از این همه عجله امیدوارتر شدم دستشو گرفتم و آروم روی شکمم گذاشتم و گفتم:
من و تو دیگه تنها نیست من حامله ام دستش روی شکمم خشک شد چشماش بی اندازه گشاد شده بودند و دهنش باز مونده بود که انگار غیر قابل باور ترین اتفاقی که ممکن بود رو شنیده .
دیگه وقتش بود من سکوت کنم و اون به حرف بیاد.
دستشو روی شکم حرکت داد و گفت :
_تو که با من بازی نمی کنی لیلی؟
سرمو تکون دادم و جواب دادم:
در مورد هر چیزی هم باهات بازی کنم در مورد بچه نمیتونم همین الان میتونی دکتر بیاری یا یه تست بگیری و مطمئن بشی من هرچی گفتم واقعیت بوده.
آب دهنشو پایین فرستاد و من بالا و پایین شدن سیبک گلوشو دیدم .
این مرد عاشق بچه بود و به قول خودش اونم عاشق بچه ای که از من باشه.
دستم روی دستش گذاشتم روی گفتم :
من خبری که دوست داشتی و بهت دادم تو باید کاری که من ازت خواستم انجام بدی وگرنه هیچ وقت هیچ وقت نمیتونی منو بچه تو ببینی….
🍁🍁
🆔 @romanman_ir
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 11
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
حناجان خب من خودم لرم بایدم بلدباشم
فکر کنم اسمشون هانا باشه
ادمین جان اگه میشه به نویسنده های رمان ها بگو که یه تایم مشخصی رو اعلام کنن برا پارت گذاری مثلا دو روز در میون ساعت چند یا هر هفته چه ساعتی.الان ما هی میایم تو سایت میبینیم خبری نیست همش علافیم اینجوری.انقدرم پارتای کوتاه نزارن خب:/
تا به جای حساس میرسه تموم میشه…
چون دهاتی😂
به زبان شیرین لری یعنی خمر😂😂😂😂
شما لری بلدید ؟!!
ادمین میگم چیزی از مغناطیس یادته؟؟؟
فقط ادمین ؟؟؟؟
من مغناطیس بلدم اگه کمک خاستی
خب مغناطیس توی درس ۱۰ علوم هشتم اشاره به القای مغناطیسی ، طرز تشخیص قطب های آهن ربای نعلی ، میله ای ، تیغه ای اشاره داره ، موتور الکتریکی و در نهایت مولد الکتریکی و در آخر نیروگاه های برق آبی طرز استفاده از انرژی در موتور الکتریکی و مولد و تفاوتشون .
و فرق بار الکتریکی و مغناطیس هم هست .
میخاستم شکل و جهت گیری دوقطبی ها رو تو مواد دیا مغناطیس تحت تاثیر میدان قوی بدونم، تو کتاب نیست، تو اینترنتم شکلای قلمبه سلمبه میاره…
منکه نمیدونم …
حالا چرا دهاتی؟؟
آدمین بزاریا رمان همسر دهاتی من، اصلا میگردم نیست
ممنون میشم بزارین ……
بچها عزیزم .کسی میدونه رمانه تو چه سایتیه
کافیه بارون بیاد دلم هواتو میکنه دوباره
من دلم بارون میخواد گریه زیر بارون چه حالی داره
چتر که میبینم یاد چتریات میفتم
موندنی نبودی من اینو قبلنم میگفتم
باروون کاش بهش بگی که تنهام بی اوون
عشقمو خودت بهم برگردون
آخ نگو که زیره چتره بارووون
اگه تا خوده صبح بباره که این دل خاموش نمیشه
تو باشیو باروونو من وای چی میشه چی میشه
نباشی نمیشه نمیشه نمیشه
چتر که میبینم یاد چتریات میفتم
موندنی نبودی من اینو قبلنم میگفتم
باروون کاش بهش بگی که تنهام بی اوون
عشقمو خودت بهم برگردون آخ نگو که زیره چتره باروون بارووون
خخخ آزاده!…
سلام ادمین میشه لطف کنید( رمان همسر دهاتی من) و بزارید
…….
ممنون میشم🌹
سلام توتیا جان چطوری ؟ خوبی ؟ دام برات تنگ شده بود
سلااااام به همه خوبید چقد دلم براتون تنگ شده بود
ادمین جان خوبی سلام
دخترااای خوشکل سایت امیدوارم موفق باشید این همه درس و تلاش برای اینده ی شما هس درسته خستگی داره شب زنده داری داره و صبح بیدار شدن داره درکتون میکنم منم این روزا رو گذروندم
هنوز هم دارم میگذرونم ولی بایکم تفاوت شما مدرسه میرید و من دانشگاه ولی مطمعن باشید به اون چه که میخواید میرسید فقط باید تلاش کنید عاشقانه عاشقتونم دخملای خوشگل
سلاااام ترانه… خوبی؟؟ چه خبرا؟؟
سلام عزیزدلم من تو خوبی خوشکل خانوم چقد دلتنگت بودم خدایی ❤❤
تینا جان تو تل بت پیام میدم جواب بده
فک کنم منظور ادمین این بود که ( ازین به بعد صبح زود تایید میکنم) ، نه زود زود!
چرا پارت جدید نداریم؟:/
ادمین پارت بعدی بی زحمت عکس بزارید ممنون میشم….
آیا میدانید؟
.
کس نخارد پشت من،
جز ناخن انگشت من!
.
به یاد آرام!…
بچه ها شما از کجا فهمیدین رمان اخراشه؟؟؟؟
وحی شد بهم!
سلام
سلام آزاده خل خوشگل خوبی😊
علیک
خوبن عاقا شادمهر و عاقا امیرعلی
شهرزاد و فاطی چی
خوبن؟؟؟؟؟؟؟؟
وااا آزاده خیلی بوقی احوال منو نمیپرسی احوال اون دوتا چلغوز رو میپرسی😂
خوبن سلام میرسونن😊
ادمین همه رمانایی که تو سایت میزاری اینهمه کامنت دارن
یا فقط ماها اینجا رو ترکوندیم؟
ککا خیلی مخلصیم😎
نه فاطمه فقط اینه…
ولی دوران اوجمون ۵۰۰ تا کامنت میزاشتیم…
یادش بخیر عکس داشتیم!
.
هعییی…
بعد دوسال این رمانم تموم شه…
تینا توی تل بهت پیام میدم جواب بده
ارشام خیلی بیشعوووری اصلا ازت انتظار اون حرفو نداشتم همین قد میگم واقعا ازت انتظار نداشتم
😂😂😂😂😂😂
گفت دوست شیم؟؟؟؟
قبول کن گناه داره
نخنداااااا😔😭
جدی ادمین کچله؟؟؟؟
نه بابا ارشام الکی میگه
از منم بیشتر مو داره
فقط یه ذره او وسط های سرش کمتر مو داره
موهاش قشنگه…
.
قبلا هم گفتم بچگیاش ازین تپلی سفیدای موطلایی بوده!…
ادمین توطاسی؟؟؟؟😐
بلابه دور….