اما وقتی جوون از پاهاش رفت روی زمین افتاد و منم باهاش آوار شدم.
به خاطر چراغی که بالایی در خونه بود صورتش میتونستم ببینم رنگ پریده و بی جون بود
معلوم بود خیلی خون از دست داده روی پیشونیش عرق نشسته بود با دستم عرق پیشونیش رو پاک کردم و گفتم
این چه حالیه؟
چه اتفاقی برات افتاده ؟
اصلا چرا اومدی اینجا؟
بایدمیرفتی بیمارستان…
با اون همه بی حالی لبخندی زد و گفت
_دکترمن اینجاست من هیچ جای دیگه خوب نمی شدم اما الان که اینجام تو بالای سرمی خوب میشم.
.:
نباید بترسی اشکام دست خودم نبود گریه امونم رو بریده بود اشک از چشمام قطره قطره سر می خورد و روی صورتش می افتاد .
با بیحالی دستشو بالا آوردهم اشکام از روی صورتم پاک کرد و گفت
_نریز این اشکارو..
نریز آشکاتو لیلیه من…
صورتم و پاک کرد و اروم زمزمه کرد
_من همه چیرو کنار گذاشتم.
همه چیمو باختم هرچی داشتم و دادم تا تو فقط منو بخوای !
منو میخوای لیلی؟
منو میخوای؟
باز گریه ام گرفت و گفتم
به خدا می خوام…
میخوامت توخوب میشی .
چیزیت بشه .
باشه؟ میرم تو اینجوری حرف نزن .
بهت قول میدم به خدا به جون پسر مون باهم زندگی خوبی شروع میکنیم.
م تو باید خوب بشی ما هنوز برای پسرمون ا نداشتیم منتظر تو بودم.
لبخندش از شنیدن این حرفم کش اومد و گفت
_ اسمشو تو باید بزاری قرار بود دختر بود من اسم بذارم پسر بود تو حالا تو بگو میخوای اسمشو چی بزاری؟
با پشت دستم اشکامو پاک کردم و گفتم امیرسام می خوام اسمش بذارم امیرسام…
از شنیدن اسمی که گفتم خندش کش اومد دستشو بالا تر آورد روی موهام کشید و گفت
_ پس میخوای اسم منو روش بذاری؟
دوست داری همیشه که صداش می کنی یاد من بیوفتی ؟
پیشونیم رو روی پیشونیش گذاشتم زمزمه کردم
اره می خوام هر بار که صداش می کنم یادت بیفتم .
من میخوام دوتا امیرتوی زندگیم داشته باشم…
دیگه منتظر شدن بس بود با صدای بلندی داد زدم یکی بیاد کمک کجایین شماها؟
یکی بیاد کمک!
زیاد طول نکشید که هر دو نفر اون مردایی که همراهم بودن خودشون و بیرون رسوندن و با دیدن امیر سریع از جاش تکونش دادن و بلندش کردن و داخل خونه بردن.
بهشون گفتم
دکتر چیزی پیدا کنین بیاد اینجا دیگه داره از دست میره از بس خون ازش رفته…
یکیشون سراسیمه از اتاق بیرون رفت و اون یکی کنار من توی اتاقم موند .
امیر چنان دستم محکم گرفته بود که انگار قرار بود من ترکش کنم آروم کنار گوشش زمزمه کردم
بذار پسر تو بیارم ببینی…
خیلی خوشگله صورتش؛ چشماش همه چیزش به تو رفته.
به زحمت زمزمه کرد و گفت
_ من نمیخوام شبیه من باشه…
می خوام شبیه تو باشه.
اشکامو با پشت دستم پاک کردم از کنارش بلند شدم پسرم رو بغل کردم و نزدیکش آوردم.
نگاهش که به صورت پسرکمون افتاد سایه اشک و میشد توی چشم هاش دید.
طوری به بچه نگاه می کرد و می گفت
_ این بچه ی منه؟
پسر منو تو؟
تند تند سرم و تکون دادم و گفتم
تو حالت خوب میشه میریم یه جای دور من و تو پسرمون ….
مگه همین و نمیخواستی امیر؟
با یه دستش دست منو گرفته بود و با انگشت دست پسرمونو لمس میکرد.
نگاهش رو به من داد و گفت
_ منو فراموش نکن لیلی …
راجبه من چیزی به پسرم نگو نمیخوام بفهمه من کی بودم و چیکار میکردم.
دستشو پس زدم چشمام و بستم و سعی کردم اروم بگیرم.
صورتش رو با دستام گرفتم و گفتم از این حرفا نزن دیونه…
خوب میشی…
تو یه پدر خوبی همین طور که یه شوهر خوبی…
تو بی نظیری امیر پسرمون افتخار می کنه بهت…
به سختی نفس می کشید چند بار سرفه کرد واز دهنش خون بیرون زد…
اروم زمزمه میکرد گوشم و نزدیک دهنش بردم و تا حرفاش و بشنوم.
_سعی کردم ولی پدر خوبی نیستم شوهر خوبی هم نبودم …
منو ببخش لیلی بخاطر همه چیز منو ببخش خواهش می کنم…
هیچ وقت خودمو نمیبخشم به خاطر کارهایی که با تو کردم ….
با گریه خون کنار لبش و پاک کردم و گفتم
اروم باش حرف نزن امیر
تو همه چیزو جبران کردی من دیگه لیلی سابق نیستم همه چیز عوض شده من دیگه اون آدم سابق نیستم من ازت متنفر نیستم امیر…
امیر تو رو خدا از این حرف ها نزن ما پسرکوچیک داریم که قراره با هم بزرگش کنیم…
کنار هم تو اینو بهم قول دادی…
سرفه امانش و بریده بود صورتش از درد توی هم رفت و گفت
_ فقط برای این اومدم اینجا آخرین بار ببینمت.
من نمیتونم خلاص بشم از این جهنمی که توش گیر افتادم لیلی…
میدونم به خاطر کارهایی که کردم باید تقاص پس بدم حقم نیست زندگی اینو باور دارم….
اما بخاطر تو و پسرمون سعی کردم جبران کنم اما من یه تنه از پس این همه ادم بر نمی اومدم …
داشتم از شنیدن این حرفات جون میدادم نمیخواستم هیچ اتفاقی براش بیفته
دکمه های پیراهنش و تند تند باز کردم یه تیکه از لباسای پسرم و چنگ زدم و روی زخم گلوله فشاردادم اما انگار از یه جای دیگه هم خونریزی داشت.
وقتی کمی برش گردوندم و با دیدن زخم روی کمرش که جای یه تیر دیگه بود با گریه و التماس نالیدم
من الان باید چیکار باید چ کنم ؟؟
رو به اون پیر مرد گفتم
تو رو خدا یه کاری بکنید داره از دستم میرع…
با دست یخ زده اش دستم و گرفت به سمت خودش کشید و گفت
_ آروم باش ملکه ی من …
چیزی نیست آروم بگیر…
تو نباید اینطور بی تابی کنی..
تو اینطور بی تابی کنی من چه غلطی بکنم؟؟
حتی با این حال عصبی میشد چقدر لجباز بود این ادم.
_ فکر نمیکردم وقتی بمیرم کسی برام گریه کنه اما خوشحالم که تورو دارم و دیگه تنها نیستم.
دستم روی صورتش گذاشتم و گفتم
خواهش می کنم خواهش می کنم حرف نزن…
چیزی نمی شه هیچی نمیشه .
تو بایدکنار من و پسرمون بمونی از این حرفا نزن…
دستمو کشیدم سعی کرد منو به سمت خودش ببره.
سریع سرمو نزدیک صورتش بردم و اون لبامو بوسید چشمام از این بوسه ی داغ بسته شد و شروع کردم به همراهی کردنش.
اما وسط راه دیگه نفس هاش توی صورتم نمی خورد
دیگه هیچ تکونی نمیخورد.
پلکام و بهم فشار میدادم نمیخواستم بازشون کنم بوسیدمش وبوسیدمش
صورتش را با دستم گرفته بودم و پیشونیم روی پیشونیش بود.
نفس نفس میزدم و قلبم داشت از جا کنده میشد
نگاهمو به صورتش دادمو وقتی چشماشو بسته دیدم ترسیده دستم و نزدیک بینیش بردم و وقتی نفساشو حس نکردم
با صدای بلندی فریاد زدم تورو خدا تورو خدا به دادم برسید امیر نفس نمیکشه…
امیرمن نفس نمیکشه …
سراسیمه خودشون رو کنارم رسوندن …
نگاهم به اطراف بود هیچ خبری از دکتر یا کسی که بخواد کمک کنه نبود.
روبه عادل کردم و گفتم برادرت کجاست؟
کجاموند؟
عادل که سرش و روی سینه امیر گذاشته بود گفت
_نترس خانم نترسین قلبمش هنوز میزنه .
نفسم رو بیرون دادم واحساس کردم جون به تنم برگشت..
گفتم نمیتونم اینجا منتظر بمونیم پاشید ببریمش بیمارستان.
بلند شدم و عادل گوشه ی لباسم و کشیدگفت
_خانم اگه بریم بیمارستان گیر میافته بریم اونجا میگیرنش ..
به جهنم می گفتم و از جام بلند شدم مهم نیست مهم اینه که حالش خوب بشه فقط بلندش کنین تا بریم دیگه نمیتونم اینجا صبر کنم تا کی باید بشینمو منتظر بمونم و اینطور جون دادنشو ببینم؟
از روی زمین بلندش کردیم و روی صندلی عقب خوابوندیمش و من کنارش نشستم و سرش روی پام گذاشتم رنگش مثل گچ دیوار بودو چشماش بسته بود .
اشکام بند نمیومد اگه اتفاقی براش می افتاد من میخواستم چیکار کنم؟
انقدر ترسیده بودم که حتی پسرم یادم رفته بود ماشین و که روشن کردیم تا خواستیم حرکت کنیم پیرمرد بیچاره با صدای بلندی صدامون زد و گفت
_ بچه یادتون رفته …
در وباز کردم و بچه رو ازش گرفتم و بغلش کردم سرامیر روی پام بود و پسرم توی بغلم.
امیر نمیتونست منو تنها بزاره حتی شده فقط و فقط به خاطر این بچه ای که به خاطر اون به دنیا اورده بودم.
گریه هام تمومی نداشت .
بچه ام هم داشت گریه میکرد و می کرد آرام و قرار نداشت.
امیر حتی پلکاش تکون نمیخورد هیچ عکس العملی نشون نمیداد هر چند ثانیه دستمو روی قلبش میذاشتم تا شاید حرکت تپش قلبش و احساس کنم اما هیچی حس نمیکردم.
وقتی بلاخره جلوی بیمارستان ماشینو نگه داشتیم عادل سراسیمه به سمت اورژانس رفت و با یه برانکارد وچند تا پرستار برگشت
امیر را روی برانکارد گذاشتن داخل بردن من کنارشون قدم های بلند میرفتم وقتی دکترا دورش کردن و شروع کردم به معاینه کردنش از کنارشون جم نمیخوردم تمام حواسم بهش بود نمی خواستم تنهاش بذارم اون تنها نبود اون منو داشت که باید کنارش میموندم …
یکی از دکترا گفت
_شما چه نسبتی باهاش دارین؟
با گریه جواب دادم من خانمشم.
حالش خوب میشه مگه نه دکتر؟
_ حالش خیلی وخیمه خونریزی داخلی کرده باید جراحی بشه…
باید هرچه زودتر ببریمش برای جراحی.
اینو گفت و برانکاردو به سمت اتاق عمل بردند پشت سرشون با قدم های بلند راه میرفتم تا دست امیر و از بین پرستارا بگیرم اما اونقدر باید عجله داشتن می بردنش که نمیتونستم…
بالاخره بدون اینکه بتونم
دستشو بگیرم از من جداش کردن و توی اتاق عمل بردنش.
به در تکیه دادم و پسرم بیشتر بغل کردم و محکم تر به خودم فشار دادم شروع کردم به دعا کردن.
🍁🍁
🆔 @romanman_ir
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 8
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام به همه اگه اینو میبینن من جدیدم و جدیدا با این سایت اشنا شدم سایت باحالیه خوشم اومد
فقط یه سوال چرا این کاربردا اینجا باهم حرف میزنن فک میکنم اسونتر باشه اگه تلی هانگوستی چیزی بزنید باهم اسونتر صحبت کنید بخدا
راستی هم هستی ام و چن نفرتون رو میشناسم از بس نظرات و صحبتاتون رو خوندم اشنا شدم باهاتون …. خب خوش باشین روز خوش
سلام صب بخیر
نه الناز😭مامانم نمیزاره تلگرام نصب کنم فقط واتساپ دارم
ممنون هانا جون منم خوبم
فاطمه اون عکسه قبلیتو گفتم که دختر بود
ایلین ۲ خوش اومدی
رها جون تو هم خوش اومدی عزیزم
داداش میلاد عکستو چرا ور داشتی ؟؟😭🤪😂
نسترن،ایلین۱،یاسی،الناز،هانا،نفس شما چطورین؟؟
بچه ها ۹۰۰تا؟؟
من عالی امید وارم بقیه هم عالی باشن
نیوش تو چه خبر؟میگم اگه تل داری ایدیمو که داری بیا یکم اونجا بحرفیم اینجا تا یه چیز بیاد عمه بابابزرگمو میبینم 😂😂
مرسی عزیزم😘😍❤
ابجی نیوش گلم..منکه توپ توپم….خودت چطوری گلی؟
سلام عزیزم ممنون🤗
به به کامنتارو…😂
۹۰۰رو گذشت دیگه دارم این وسط گم میشم😂😂😂😂
سلامی دوباره به بچه های گل سایت👋🏻😂
خوبین؟؟؟خوشین؟؟؟خانواده خوبن؟؟؟😁😂
تو کدوم آیلین ای؟؟؟
تینا نبودی شب ها خوابم نمیبرد 😎
فاطمههههه
نگووووووو
چوپون هم نمیاد
شانس ماست🤦♀️
جدیده😂😂😂
آها
ادمین نمیشههههه
عکسم عوض نمیشه😭😭😭
سلام آیلین خوبی🙂
سلام نفسی😍
خوبم تو خوبی؟😊
ایلین اشتباه تایپی بود
.
آقا قاسم قبل از غیبت چن روزه ما خوب بگو ما رو از کجا می شناسی؟
داداش از بچه های دانشگاهی یا باشگاه؟؟
داچ
تو چی دوست داری؟؟؟
باس من فرقی نداره هردوتاش خوبه
😂
داداش شوخی کردم منتهی از من ناراحت نشو کلا یه خورده ای با پسر جماعت نمیسازم .و گرنه اندازه خودت خوشگلم هستی ولی به چشم خواهری 😆
آقا میلاد اسممو هم درست بنویسی ممنون میشم😊
اسمم واسه خودش یه ابهتی داره ها…..😇😂
یا خدا بچه ها دارین چکار میکنین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟900 شد ها …
دقیقا چی میگید به هم .ادمین خان شما واقعا اینا رو میخونید بعد تایید میکنید ؟؟؟؟؟؟؟اصلا وقت میکنید ؟؟؟؟؟آیا شما فرا زمینی هستید ؟؟؟؟؟.
wow ….دیشب چکار کردین😂😂😂😂
اصلامن قهرم
الناز مث اینکه تو کلا از من خوشت نمیاد
بابا من تو کل سالهای تحصیلم 15نگرفتم
بعد تو داری به زحمت 3 ساله من 15 می دی بابا دس خوش😥
.
.
پس من میرم تا گروهتون هم چنان دخترونه بمونه😊😉
حالا آقا میلاد رتبه کنکورت چن بوده؟؟
ایشون فک کنم کنکور 96 بودن. توی اون سال هم واسه برق دانشگاه دولتی تبریز اگه زیر ده هزار رشته ریاضی میشد کسی قبول بود. زیاد رتبه خاصی نمیخواد.فقط برق تهران هست که رتبه خوب میخواد. 🤗
روزی غرق دریا خواهم شد اما زمانی که دریا خشک شده است …
دکاروس 😭
زود رفتی رفیق …
کیمیا خودتی ؟!
اگه نیستی مگه کیمیا چش شده ک میگی زود رفتی رفیق!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
بله اببین خانم ما پسرا واسه بعضی دخترا خیلی بالا پایین می پرسم😊
واسه دخترای که محرم نا محرم سرشونه
واسه دخترایی که غرور سرشانه
واسه که فرق دلبستگیو با وابستگی می دونم
من که خودم واسه همچین دختری ولا پاین پریدن که هیچی یه شهرو زیرو رو می کنم😉😉
نکشیییمووووون سلطان😂😂😜😜😜
نکشیییمووووون سلططططططان😂😂😜😜😜
با این تفکرت به شدت حال کردم میبینم غیر از بامزه بودن چیزای دیگه ای بلدی
پس چی فکر کردی داداش مو همه فن حریف😉😉😉
تو کیستی اقا قاسم
به قول داش مرصاد از کحا آمده ای آمدنت بهر چ بود؟
به توچه فضول بردن جهنم😂😂😂
تو هم که بامزه ای بعدم چیز جدید بگو اینا قدیمی شدن
چه جالب که پسرام رمان میخونن من نمیدونسم 😂🤦♀️
اااااا دوستتم که آوردی😀
فاطییییییی تو هم بیداری
خوابم نمیبره😐
اره نفسی ما با دوستان اول شب نشینیمونه
اشکال نداره خواهر بیا هینجا با هم همصحبت بشیم خوابت میبره😂😂
وجود من عین لالایی میمونه
فاطی یکم بیشتر از خودت تعریف کن😂😂
ولی میدونم وجودت از لالایی هم بهتره😘😀
ایول کاکا اگه نمیشناختمت فک میکردم داریی بلف میزنی😏😏😏قبولت دارم💯
اه داداش میلاد دوستتم آوردی میخوای داداشمم بیارم بشین 3 تا البته ادمینم هست
راستی بروبچ نزدیک 900 تایم
شما مشکلی داریی🤨
احیانا با منین آقا قاسم🤨
نه چه مشکلی راحت باش داداش
یاسییییییی خیلی بیشعوریییی کدوم قطعه از بهشت زهرایی دقیقا که جواب منو نمیدی
گمشووو بیا کارت دارم بیزو یاسیکم دونقوز عششک😠اگه گیرم بیای میزنم مغزت از دماغت بیاد بیزون😑😂😂😂
اووووووو آفرین بابا🖖
مثل بعضی همجنسات نیستی پس😀
نفس
پسر ها یه مدلن
خوب و بد نداره که
😝🤪
سلام دوستان کسی هست بدونه چرا پارت جدید گذاشته نمیشه؟
بوشهریا زیاد شدن برم ۴ تا شیرازی بیارم😂😂
ها برو والا ما دوتاییم
به به سلام میبینم جمعتون جمعه چخبرااا .به به داداش میلاد واقعا بوشهری هستی .
الان فهمیدم کدومش فاطمه اجی خودمه. اجی هانا اجی کیمیا کجایید بخدا . داداش میلاد دوستتم اوردی .
سلامممممم سلام ابجی نسترن چطور مطوری گلم؟….منکه همین دور وار میچرخم ..کامنتاتونم میخونم ابجی..دارم ادامه رمانم مینویسم گلی…منکه توپ توپم خداروشکر…
سلام مستر میلاد تازه واردی؟
سلام عاقای قاسم تازه واردی؟
معرفی مینمایید؟؟😝
دوروز نبودماااا ترکوندین ک نزدیک 900 تا شده یاسی بیا اینجا کارت دارم اگ هصی
صلاعم
مستر میلاد تازع واردی؟؟
عاقای محترمه جناب حاج قاسم(اگ ناراحت نمیشید)معرفز مینمایید؟؟
باشه آقا میلاد شما خوبین✋🏻😂
من کلا مثل قانون لنز عمل میکنم😁
اونایی که مثل شما اعتماد به سشفنو باید بیارم پایین و اونای که اعتماد به نفس ندارنو ببرم بالا😂
.تو میگی یعنی با بقیه پسرا فرق داری؟؟؟🤨نمیدونم دیگه پسر پسره نمیتونی مثل ما دخترا فرشته باشی😇😏
اقااااااا
میلاد
ماهمینیم
ولی نمیدونم اون شازده با اسب سفید نی
الان با قاطر هم نیستن
پیاده ان
فاطمه مرصاد و وللش😂😂😂😂
آقا قاسم اینجا دختره مودبه
آروم باش
خودم و گفتم 😝
خخخخ پری چی میگی توووو😂😂😂
نگران نباش پسر چوپون سوار بر قاطر روزی میاد نگران نباش😂😂
الناز اگه آنقدر دلت واسم تنگ شده بزارم خجالت نکش راحت باش
فاطمه بهمنی می شینیم
عه میلاد جدی میگی خونه عمم اینا هم اونجاس
نکنه دیدمت اونجا😂😂
خیلیییی به شدت دل تنگت شدم روزی هزار بار نگات یادت می افتم 😂😂میگم داداش احیانا تو آب نمک نخوابیدی
بعدم داداش میلاد به چشم خواهری بهت 15 میدم دوستانم میخوان بهت امیدواری بدن که نمیترشی
اره نیوشا عکس خودمه😬😬
بابا درسته خیلی جیگرم ولی دیگه خیلی دور از ذهن نیس
بعد الناز جان من زیاد اسرار ندارم والا دوست ای خودت میگن😂😂
اوهوع اقا میلاد اعتماد بسقفووووووو
من به شخصه نگران سقف خونتونم نریـــــــزه یوقت راسی کجای بوشهر میشینین
شاید اشنا در اومدیم
خخخ
حالا چرا عکستو چرا برداشتی ترسیدی بخورنت
اولا بابا جیگر اعتماد به نفست از کجاس بگو برم منم بگیرم واس خودم دوما دوستای من گفتن نه که تو بدت اومد سوما اینا باهات شوخی میکنن جدی نگیر داداش😂😂😂قشنگ دارم میزنم تو پرت ناراحت نشی یه وقت ها داداش شوخی میکنم البته دوستامم شوخی میکنن😂😂😂😆
اوووو چه اعتماد به نفسی😂
اعتماد به نفس ترو کاکاتوس داشت سالی سه بار انار میداد😂😂😂😂
سلام عزیزان….
منم هستم ها☹
این آقا میلاد دیگه کیه تحویلش میگیرین این همه…؟؟؟!!!منم تازه اومدم ها☹☹☹
سلام آیلین2 خوبی😀
خوش اومدی😊
خوشبختم🤗
سلام نفسی😊
آیلین۲؟!😂
مرسی عزیزم ممنون🥰🤗
آیلین جانیم، خوش گلیبسن گوزلیم…
وای ساغول جیریم😍❤😂
آیلین راستی میخواستم بگم تو چقو مهربونی دختر…!!!
چشات مهربون میبینه آیلین!
لطف داری شما
راستی نفس جون اهل کجایی؟
من شیرازیم۱۸ سالمه😊
خوشوقتم عزیزم من شیرازو خیلی دوس دارم واقعا جای قشنگیه
منم ارومیه ای…۱۷سالمه
همچنین گلم😊
نیوشا پایین گفته بودی فاطمه عکس خودش رو پروفشه
من ک اونو برداشتم
نکنه منظورت اینه ک من ماهم ای شیطووون
البته در این که من دختر ماهیم ک شکی نیس
سلام سلام همگی سلام با لاخره رکورد رو زدیداااااا ماشالله چیش نخرینن
چش حسودل کور.
نفسییی سلام خوبییی نفسییی نفسی زیاد نیسی فاطمه هم نیست اخه دوتا فاطمه هس من هنگ شدم کدومش فاطمه اصلیه یکی ماشاومیشا بود پروفایلشه یکی دیگه ماه فاطمه اجی من کدوم خودتی اعلام حضور کن گیج شدممم
سلام نسترن خوبم مرسی تو خوبی🙂
اون که پروفش ماه و بنفشه فاطی اصلیه😄
نفسی جوابتو داد دیگه اجی نسترن
اوهوم منم جدید بودم ولی برم بهتره😭😭
خوبی بدی دیدید حلال کنید😔😥بدون من خوش باشین😭
دوستون دارم خدافظ👋😔
اااا رها چیشده مگه
اگه جدیدی که سلام خوبی خوش اومدی عزیز
خوشبختم رها گلی😊
حالا چرا میخواستی بری🤨
منم خوشبختم😍
اخه حس میکنم اضافیم😥😫
نه بابا رها این چه حرفیه خوش اومدی☺
مممممررررررسسسسسسیییییییییی😍😍😍😍😍
خیلی خوشحال شدم 😁😁😁😁
راستی آیلین جون چه اکیپی؟😺😻
اکیپ دیگه😂توضیح وریم؟؟؟😂
مثل نفس و فاطمه و نسترن و یاسی و آیلین جون…..
چرا عزیز؟
ایلیننن جون مطمئنی بیا عوضش کردم
mmm9999
مریم جون با منی؟؟؟؟😂
عزیزم تو هم جدیدی؟!😍
این آیدی تله؟؟؟پی ام بدم؟؟؟
چرا عزیزم؟اینطور حس نکن ما جدیدا هم یه اکیپ درس میکنیم واسه خودمون
بورانی اوتا چکریخ😂😂😂
پس پارت بعدی کو؟؟ الان شش روز میگذره پس چرا نمیزاره خب میخوام بدونم چه بلایی سر امیرکیان فرهمند امده و بقیه داستان هانا و ارمین و ایلا چیشد
اوا چرا عزیزم؟
گه گوجوما گوروم😍❤😂(بیا بغلم ببینم)
😭😭😭منم ترکم عزیزم😍
به به😍❤
کدوم شهر؟
اردبیل😁😍
وای اردبیل هم شهر قشنگیه🤩
عزیزم تو اومدی شهرمون؟؟؟من که همه جارو گشتم…😁😂
اره عزیز شهر خیلی خوبیه😍😺
سلام بر و بچز چطور مطورین
اقا میلاد زود اومدی چ زودم خودتو تو دل بچه های سایت جا کردیاااااا
حسودم خودتونین😢
فاطییییی منم میام سایت احساس غریبی میکنم😂😂
حسودییی نکن بیا بغلم همدردیم🙁😂😂
ای جااااان اومدم نفسیــــــــی🏃♀️🏃♀️🏃♀️❤️
بچه ها فاطمه هم عکس خودش رو پروفایلشه🤪
بچه هااا
۸۰۰ تا کامنت😱
یاسی مژده بده نفسی زندست۱
آیلین😂😂
مگه قرار بوده بمیرم😑😂😂
نفسی شواهد نشون میداد علائم حیاتی نداری!
😂😂😂😂
من خودم به باران میگم😜
۸۰۰
مبارکه
یاسییییی تو ببند😂😂
میلاد!!واقعا عکس توئه؟؟؟
خدا به زن ایندت ببخشدت!!🤪😂😂