بعد از مدتها یه شب بی نقص پر از لذت پر از عشق با امیر تجربه کرده بودم اولین باری بود که اینطور با میل و خواسته خودم به هم آغوشی باهاش میرفتم اینقدر بهم لذت می داد انقدر بهم عشق می داد حتی با ناراحتی که ازم داشت که من سیراب می شدم از این همه خوشبختی…..
این خوشبختی رو مدیون امیر بودم امیر به به قدری بهم عشق داده بود که الان اینطور از من عشق بگیره از این که اینطور بی تابش بودم لذت می برد بی اندازه خوشحال بودم برق شادی توی چشماش بود وانگار ناراحتی که از من داشت یادش رفته بودوقتی اینطور منو برای خودش تشنه میدید…
چی برای من بهتر از اینکه بعد از مدتها اینطور امیر وبیتاب و پر از نیاز میدیدم.
خودم کم از اون نداشتم ساعتها روی تخت بودیم و عشق دادیم و عشق گرفتیم و لذت بردیم و نفس گرفتیم و دوباره زنده شدیم وقتی بی حال نفس نفس زنان کنار هم افتادیم امیر به سمتم چرخید و موهایه روی پیشونیم کنار زد به چشماش محتاجم
من محتاج به امیربودم محتاج به حضورش محتاج به عشقش ….
به چشمام خیره شد و گفت
_تورو به خدا هم نمیدم لیلی تورو به هیچکسی نمیدم تو برای من دفتر جدید از زندگی هستی یه برگه تازه یه زندگی جدید یه شروع دوباره تو برای من دلیل زندگیمی….
یادته ازت بچه می خواستم ؟
میدونی اگر تو عاشق من بودی من سالها دلم نمیخواست بچه ای توی زندگیم باشه تا تمام و کمال برای خودم داشته باشمت
اما ترس از دست دادنت ترس این که بخوای بری باعث می شد با یه چیزی تو رو بنده خودم و زندگیم کنم .
بچه خواستم تا تو رو نگه دارم .
تو برای من نهایت خواستنی
بمونبرام لیلی…
بمون برام همیشه تا زندگی کنم و امیدوار باشم.
روزی که از من فاصله بگیری شک نکن من میمیرم.
بعد از این همه وقت شنیدن این جملات زیبا از دهن امیر چقدر لذت بخش بود اروم بودیم اعتماد به نفسی که از دست داده بودم با این حرفاش داشت دوباره سر به فلک می کشید این مرد خوب منو میشناخت خوب بلد بود منو دیوونه و عاشق تر کنه .
دستی به ته ریشش کشیدم و گفتم دیر فهمیدم اما خوب فهمیدم فهمیدم که برای من عشق یعنی تو دیگه بدون تو زندگی برام هیچ معنا و مفهومی نداره فارغ از درگیریها و مشکلات گذشتمون فهمیدم منم برای اینکه بتونم لبخند بزنم زندگی کنم باید تو رو کنارم داشته باشم.
منو به سمت خودش کشید و محکم بغلم کرد هردونفرمون قلبامون داشتن بیتابی می کردن.
چقدر به این نزدیکی به این هم آغوشی محتاج بودیم هر دو بعدمدتها بود که داشتیم از این باهم بودنمون لذت می بردیم کاملاً از این دنیا انگار جدا شده بودیم که با ضربه ای که به در خورد سریع از هم فاصله گرفتیم و من روی تخت نشستم و سریع لباسامو چنگ زدم امیر با صدای بلندی گفت
_ کیه چی شده؟
صدای دل خوره آرمین بلند شد که گفت
_ زن و شوهر خلوت کردین درسته بعد مدت ها با هم بودین این درست …
ولی انصاف نیست که این بچه رو بندازین به جون من و زنم و نذارین ما از اینجا از این عمارت لذت ببریم؟
بابا صبح شد دلمون میخواد بخوابیم یکی بیاد این بچه رو تحویل بگیره .
با شنیدن این حرفهای
آرمین تازه یاد امیرسام افتادم آروم به صورتم زدم و گفتم
ای خدا یادم رفته بود با خنده روی تخت افتاد گفت
_ حالا یه شب این بچه را نگه میداشتی آسمون به زمین می اومد؟
مرد تو که نمیتونی منو زنم چند وقته که از هم دور بودیم!
آرمین اما دلخور گفت
_ عجب گیری کردم بابام اومدیم مسافرت بچه خودمون رو گذاشتیم اونجا پیش مهرداد که اینجا از کنار هم بودنمون لذت ببریم نه اینکه بیایم بشینیم لله بچه شما بشیم.
خندیدم لباسامون سریع تنم کردم و در اتاق باز کردم و گفتم
ببخشید به خدا اصلا یادم نبود نگاهی به صورت سرخ شدم انداخت و گفت
_کاملا معلومه که یادت نبوده شما دوتا کلا توی دنیای دیگه ای بودین.
خجالت زده سامو بغلش گرفتم و سریع در اتاق بستم که امیر با خنده گفت
_دختر از صورتت معلوم بود الان روی کار بودی.
لبمو گزیدم گفتم چیکار کنم حق داره دیگه بیچاره ببین این بدبختا هنوز نخوابیدن تا الان…
امیر پسر مونو از بغلم گرفت و شروع کرد نگاه کردنش.
امیر سام وروی تخت کنارش گذاشت و گفت
_ چقدر منتظره اومدن این بچه بودم چقدر امیدوار بودم با رسیدن این بچه حس توام نسبت به من تغییر کنه و منو بخوای و همینطور هم شد من داشتنت رو مدیون پسرم هستم.
چنان با عشق به امیرسام نگاه میکرد که داشت حسودیم میشد کنارش نشستم و گفتم
اینجوری که پسرت توی دلت بیشتر از من جا بازمی کنه و من میمونم تو حسرتت …
دستاشو دور شونم حلقه کرد و منو به سمت خودش کشید و گفت _نگران نباش پسرم هر کاری هم بکنه نمیتونه جای تورو بگیره تو دلیل زندگیمی امیرسام ثمره زندگی هر دوی شما برای من اینقدر با ارزشین که جونمو برای آرامش تون میدم.
🍁🍁
🆔 @romanman_ir
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 10
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
Перші ластівки 3 сезон Перші ластівки 3 сезон dcrc xtq qgup qaz cilg rnk
قربون تهیونگ برم
ادمین دیگه بقیه رمانو نمیذاری؟؟؟!
سلام
خسته نباشی
و ممنون برای نوشتن چنین رمان قشنگی
امید وارم همیشه موفق باشی
میشه لطفا زمان پارت گذاری هر دو روز بشه
یا اگر هم هر سه روز هست لطفا درست طبق برنامه پیش برید
من کلی منتظر میمونم تا یه پارت بزارید
لطفا توجه کنید
ممنون 😍
نویسنده وفات کردند ادامه رمانو نمیده؟؟؟
چرا پارت جدید نمیادد از دوهفته هم بیش تر شد
فقط یه سواااااااال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این شهاب اخر دختره یا پسره …….دچار دوگانگی شدم ……
اسمش پسره عکسش دختره……….
ولی دمتون گرم شارژ شدم …..
شهاب همسرم پسره!
یا خود خدا عکس من کجاااااش دختره😱😱😱
ببخشید…..خخخخخ
دیگه چی کار کنیم بخشش از بزرگانه،بخشیدم😁
https://romandoni1.xyz/%da%86%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d9%85-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%af%d9%88%d9%86%db%8c-2/
لینک چت روم
هعیییی عمق تنهایی مرا در احساسم دریابید …
اشکم درومد چراااااااا پارت جدید رووووووو نمیگذارید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهش میکنممممممم بگذارید لطفااااااااااااااا
لطفاااااااااااااااااااااا
چراااااااااااااااااااااااااااااااانمیگذارید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟!!!!!!
نویسنده هنوز پارت نداده
بده ادمین میزاره!
سلام میشه پارت آخر رمان رو بگذارید لطفا و خواهشا خسته شدم از بس صبر کردم لطفا بگذارید
بچه ها یه سوال رنج سنیتون چنده اینجا؟؟
اااا دختری که اهنگ امید مینوازد!!!!!!!
از 14 داریم تا 33
سلام عزیزم، از ۱۵ تا ۲۳
اکثر بچه ها تو این سن هستن،
بیا چت روم ۲
چرا پارت جدید نمیاد؟؟🤔
ادمین خیلی گاوی چرا پارت جدید نمیزاری مردی ایشاللع😡😡😡😡😡😡
گاو تویی که تفاوت بین ادمین و نویسنده رو نمی دونی
ادمین کارش گذاشتنه پارته. این نویسنده است که
باید بنویسه،وقتی هیچی ننوشته ادمین چی بزاره.
عشقم خودتو ناراحت نکن،
بیا بغلم!
عسل جون عزیزم درست حرف بزن فداتشماول این ک داداش ادمین خیلی ازمن و شما بزرگترن درست نیست بی ادبی کنیم. دوما ک ادمین خیلی دارن برا این سایت زحمت میکشن درست نیست بی احترامی کنیم من ک تلگرام ندارم ولی بچه هایی ک دارن میگن نویسنده پارت نداده تقصیر ادمین نیست وگرنه مطمئن باش برا رهایی از غرغرای ماهم ک شده پارت رو میذاشت.
لطف کنید سایتو جمع کنید مردم مسخره شمان سه هفته ای یه بار پارت میزارین واقعا اسمتون گذاشتین آدم
ادمين جون اين رمان فصل ديكه اي هم قراره داشته باشه يا نه
نویسندههههه تورو خدا این پارتو بذار دیگ اه مگ يه پارت چقد میکشه کشتی مارو
سلام دخملا واقایون امیدوارم ک خوب باشین تو این دوهفته ک نبود چه اتفاقایی ک نیوفتاده زهرا جون تولد گل پسرت مبارک باشه الهی ک زیر سایه پدر و مادرش هزار ساله شه ایلین جون شهاب جون پیوند شماهم مبارک باشه امیدوارم ک خوشبخت شین این از اولی دوم این ک ادمین از پارتی ک گذاشتی دو هفته میگذره پترت جدید نداریم؟؟؟؟؟؟
سوم این که بچه ها کی ادرس کانال تلگرام رمان ترمیم رو داره ممنون میشم بهم بگین
سلام بچه ها خوبین چطورین ؟؟؟؟؟
ببخشید من یه هفته نبودم عمل داشتم و ستایش و نفس و الناز و بقیه دوستان در جریان بودن
خواستم بهتون بگم
خیلی مراعات کنین تو بیمارستان خیلی شلوغ بودخیلی
مراقب خودتون باشین کرونا اصلا شوخی نیست
میشه پارت جدید رو بگذارید لطفااا