رمان تارگت پارت 193

 

دلم نمی خواست یه رابطه خشونت آمیز و براش رقم بزنم.. شاید خشونت جزئی از خصوصیت های اخلاقیم محسوب می شد و حتی تو روابطم هم زیاد به کار می بردم ولی.. قضیه انگار.. با درین فرق می کرد.
طوری که پریشبم هرکاری کردم نتونستم از یه حدی جلوتر برم و گاهی خودش تشویقم می کرد به بیشتر کردن سرعتم.
الآنم همین بود.. با این که تقلاهای تموم نشدنیش کارم و نسبت به اون شب سخت تر می کرد و من همه اش باید با یه دست کنترلش می کردم که از زیر در نره.. ولی حواسم بود که آسیبی بهش نزنم و این توی شرایطی که هورمونام تو بالاترین حجم و میزان خودش قرار داشت اصلاً کار راحتی نبود.
نهایت آسیبم شد همون کبودی هایی که در اثر مکش لبام روی پوست گلو و گردنش می نشست.. به این امید که هورمون های درین هم به کمکش بیاد و لذت ببره از رابطه ولی.. تا لحظه آخر فقط اشک ریخت و ضجه زد و به من مشت و لگد کوبوند.
با این وجود.. یه جورایی شرمنده بودم از لذتی که توی وجودم بود.. فکر می کردم وقتی خودم و بهش بشناسونم و هدفم و از این رابطه ها نشون بدم.. دیگه تنها حسی که ترغیبم می کنه اذیت کردن درین و تخلیه شدن انتقامه و هیچ لذتی قرار نیست ببرم.
ولی این دختر.. بازم بهم ثابت کرد که قراره همه چیزش فرق داشته باشه با آدم های دیگه.. انقدری که حتی می تونست با یه رابطه پر از کشمکش هم.. من و دیوونه کنه!
×××××
پشت به اون موجود بی وجدان و بی رحم.. که تا همین یه دقیقه پیش صدای نفس های تند شده اش توی گوشم بود.. روی تخت به پهلو دراز کشیده بودم.
دیگه هیچ جونی برام نمونده بود که بخوام فاصله ام و تا جایی که می تونم باهاش زیاد کنم.. فقط صدای تق تق فندکش بود که یه کم لای چشمام و باز کرد.
بوی تند سیگارش که تو مشامم پیچید اخمام و تو هم فرو برد.. حالا دیگه این بو هم.. مثل بو و طعم شیرموز.. تا آخر عمر برام جزو نفرت انگیزترین ها محسوب می شد.. چون خوب یادمه که اون شبم بعد از رابطه امون بلافاصله یه سیگار روشن کرد و من احمق.. چقدر خوشم اومده بود از بوی تندش و حالا.. دلم می خواست از هرچیزی که مربوط به این آدم می شد فرار کنم و دیگه هیچ وقت از صد کیلومتریشم رد نشم.

– ببینمت!
با صدای خشدار و دورگه شده اش به خاطر فعالیت زیاد نیم ساعت اخیرش.. ربات گونه بدون اینکه دیگه تمایلی برای مقاومت کردن های بی فایده در برابرش داشته باشم.. رو همون تخت یه نیم چرخ به سمتش زدم که پرسید:
– خوبی؟
– حالم ازت بهم می خوره!
قبل از اینکه سیگارش و دوباره به لبش برسونه لبخندی زد و گفت:
– بعد از سکس اینجوری ابراز احساسات نکن. نمی ترسی دوباره خطری بشم؟!
نگاهش که چرخید سمت بدنم و روی اون قسمت های خراش خورده پوستم که از زیر ملافه بیرون مونده بود مکث کرد.. لبخندش پاک شد و پک عمیقی به سیگارش زد..
– دیگه پوستت و این شکلی خط خطی نکن.. حس و حالم و می پرونه.
– خیلی خوب شد که گفتی!
خیره خیره زل زد به چشای نیمه باز و خمار شده ام و بعد مشغول پوشیدن شلوارش شد:
– یه آدم باید چقدر احمق و نادون باشه که از تهدید شنیدن خوشش بیاد!
پوزخندی زدم و روم و دوباره برگردوندم.. خودمم نمی فهمیدم این آرامش برای چیه.. شاید چون هنوز تو خلسه بودم و زمان لازم داشتم تا خودم و پیدا کنم و یه بار دیگه به مرز جنون برسم از این رابطه ای که دیگه مثل قبلی ازش لذت نبردم.
نمی شد گفت فقط درد بود و عذاب.. این آدم کارش و خوب بلد بود.. هیچ جوره نمی خواست کاری کنه تا برچسب خشونت بخوره تو این رابطه های زوری و یه طرفه.. ولی.. ولی خشونتی که به روح و روانم وارد می شد.. تاثیرش خیلی بیشتر از درد و شکنجه جسم بود!
با همون بالاتنه لختی که هنوز رطوبت عرق در اثر فعالیت زیاد روش دیده می شد.. تخت و دور زد و کنار پنجره اتاق درست رو به روی من وایستاد و بعد از باز کردن لای پنجره و فوت کردن دود سیگارش به سمت بیرون.. با ابرو به زمین اشاره کرد و گفت:
– ببین چه گندی زدی!
مردمک چشمم چرخید سمت جایی که بهش اشاره کرد و با بی حس ترین حالت ممکن زل زدم به خورده شیشه های اون لیوان و محتویات حال بهم زنش که پخش زمین شده بود.
بی اهمیت به اینکه این آدم با رفتارهای جدیدش می تونست کاری باهام بکنه که چند وقت دیگه کنار مامانم تو اون آسایشگاه بستری بشم.. انگار که واقعاً می خواستم باهاش مشورت کنم لب زدم:
– اگه برم ازت شکایت کنم چی می شه؟

4.4/5 - (63 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
6 ماه قبل

چه شکایتی مگه تجاوذ کرد؟

.....
.....
6 ماه قبل

هیچی نمی‌شه تهش بره شکایت ثابت کنه رابطه داشته با میران، برای خودش حد شلاق اجرا می‌شه.

........
........
6 ماه قبل

بپارتتتتت

*_*
*_*
6 ماه قبل

کاش روزی 2 پارت بزاری 😕 

mmm
mmm
6 ماه قبل

میران کم کم داره یه حس هایی به درین پیدا میکنه که انشاالله بعد بیست سی پارت دیگه عاشق میشه و به چیز خودن میفته  😎  😎 😎 😎 😎

آخرین ویرایش 6 ماه قبل توسط mmm
دکتر ماما دلی
دکتر ماما دلی
پاسخ به  mmm
6 ماه قبل
  • اوه اجی کجای کاری اوشون عاشق درین هستش خو 😐 😂
◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
عضو
6 ماه قبل

هیچی نمیشه گلم گربه سوار خر میشه😐
خب درین احمق ازت فیلم داره نمیتونی کاری کنی

یه خل ،به تو چه(سارا)
یه خل ،به تو چه(سارا)
6 ماه قبل

میدونید خیلی باحال میشه اگر درین حامله بشه بعدش که بوش به دنیا بیا جلوی چشم میزان خودش و آتیش بزنه اهههههههههه میزان واقعا دیوونه میشه😂😐

Fat_k.m
...
پاسخ به  یه خل ،به تو چه(سارا)
6 ماه قبل

منم دوست دارم درین خودشو آتیش بزنه یا روانی بشه دیگه خوب نشه
باوجودی بی‌رحمانه است ولی حرص ک درونمه رو خالی میکنه دلم میخواد میران به جنون واقعی برسه یا هم درین سالم باشه ولی هیچوقت باهاش خوب نشه

Sama
Sama
پاسخ به  یه خل ،به تو چه(سارا)
6 ماه قبل

من دیگه حتی اگه درین خودشم آتیش بزنه آروم نمی گیرم ،دیگه اینش به خلاقیت نویسنده بستگی داره که چطوری جمع وجورش کنه که مخاطبا راضی باشن

به تو چه، دلم می‌خواد
به تو چه، دلم می‌خواد
پاسخ به  یه خل ،به تو چه(سارا)
6 ماه قبل

خیلی جدی گرفتید داستان رو، بخون و بهش بخند، همه اش تخیل نویسنده است. اگه هوس کرد همین الان درین خون آشام بشه هم به من و تو ربطی نداره، بهش بخند رد شو بره

ghader
مدیر
6 ماه قبل

سلام خوبین؟ comment image

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  ghader
6 ماه قبل

نه امروز بی حوصله ام

Sama
Sama
پاسخ به  ghader
6 ماه قبل

ازوقتی میران عوض شده ورمان اون روی جدیدشونشون داده حالم خیلی بده،کلن افسرده شدم وجای درین شباکابوس می بینم ،نمی دونستم یه رمان می تونه اینقد تو روح وروانم تاثیرداشته باشه ،کلن زندگیمومختل کرده ،خداکنه به جاهای خوب برسه ماهم حال دلمون بهترشه

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  ghader
6 ماه قبل

عه آقا قادره☹️آقا من میترسمممممممممم😂

15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x