رمان تارگت پارت 255

4.3
(4)

 

 

 

 

 

با همه اینا.. زمانی که سرگرد برام مشخص کرد انقدر کم بود که دیگه نخوام با بیشتر فکر کردن وقتم و هدر بدم و سریع گوشی تلفن و برداشتم و شماره اش و با دست لرزون و یخزده ام گرفتم.

چشمام و محکم بستم و سعی کردم و ذهنم و از این مسئله که دارم از شکنجه گرم درخواست کمک می کنم.. منحرف کنم.

به هر حال انتخاب بین بد و بدتر بود و من دیگه چاره ای جز این نداشتم..

انقدر طول کشید جواب دادنش.. که دیگه داشتم ناامید می شدم و می خواستم گوشی و بذارم سر جاش و این و یه نشونه بدونم که بیخیالش بشم.. ولی درست لحظه آخر صداش تو گوشی پیچید:

– بله؟

نفسی گرفتم و واسه هزارمین بار در عرض یکی دو ساعت گذشته خدا رو صدا زدم..

– سلام!

مکثی کرد و با تعجب گفت:

– سلام… شما؟

شروع شد.. از همینجا بازی دادن من شروع شده بود چون.. حتم نداشتم انقدر تیز هست که صدای من و حتی از همین یه کلمه تشخیص بده و حالا.. من باید منتظر عواقب کارم می موندم!

نفسم و لرزون بیرون فرستادم و درحالیکه سعی داشتم صدام به گوش سرگرد و شعبانی نرسه آروم توی گوشی لب زدم:

– منم میران.. درین!

– درین؟

لبم و محکم به دندون گرفتم.. خدایا خودت تحملم و زیاد کن!

چند بار اسمم و زیر لب تکرار کرد که مثلاً یادش بیاد کجا شنیدتش و بعد گفت:

– آهان.. خب؟

یه صدایی می گفت از این آدم که این جوری داره مکالمه رو ادامه می ده.. آبی واسه تو گرم نمی شه. سر سنگینی خودت بمون و گوشی و قطع کن.

ولی زبونم از اون صدا پیروی نمی کرد که در جوابش گفت:

– من.. برام یه.. یه مشکلی پیش اومده.. اومدم کلانتری.. حالا بعداً.. برات توضیح می دم.

– کدوم کلانتری؟

اسم کلانتری و که گفتم پرسید:

– من چیکار کنم؟

حتی ذره ای تعجب توی لحنش حس نمی شد از اینکه من چرا کارم به کلانتری کشیده.. اگه مطمئن نبودم این دسته گلی بود که خودم به آب دادم.. شک می کردم که میران مثل همیشه دست داشته توی به دردسر افتادن من تا کار و تو این لحظه به جایی بکشونه که انقدر احساس برتری داشته باشه!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

– می گن.. می گن اگه یکی سند بیاره.. می تونم بیام بیرون وگرنه… وگرنه باید توی بازداشتگاه بمونم میران.

– اوهوم! خب؟

– می تونی تا یه ساعت دیگه برام سند بیاری؟

– من؟

نفسم و با درموندگی بیرون فرستادم.. نگاه های گاه و بی گاه سرگرد و که روم خیره می شد و می دیدم و به روی خودم نمی آوردم.

– آره!

– من چیکاره اتم مگه؟ زنگ بزن به کس و کارت برات سند بیارن!

– میران!

– آخ راست می گی.. حواسم نبود! کس و کار به درد بخوری نداری! به هر حال.. منم کاری نمی تونم بکنم. چون خود تو بهم یاد دادی وقتی طرفمون توی دردسر افتاد.. سریع فلنگ و ببندیم و فقط کلاه خودمون و سفت بچسبیم تا باد نبره.. غیر از اینه؟

خیلی واضح داشت به قضیه اون شب اشاره می کرد و من بازم توی کار خدا موندم که این بدبختی من و.. درست توی همچین زمانی رو کرد که میران بتونه واسه خودش انقدر راحت بتازونه!

– هر عملی یه عکس العملی داره دیگه.. مگه نه بادوم کوچولو؟

بی اختیار سرم و به تایید تکون دادم و با همون حالت مات مونده ای که انگار دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم لب زدم:

– آره!

– خب پس دیگه حرفی نمی مونه.. کاری باری؟

گوشی و گذاشتم سرجاش و سرم و ربات گونه به سمت سرگرد که حالا مستقیم بهم خیره شده بود تا بفهمه نتیجه چی شد چرخوندم.

همزمان با دو تا قطره اشکی که روی صورتم چکید.. پر بغض و لرزون لب زدم:

– می رم بازداشتگاه!

*

نمی دونم دقیقاً چقدر می گذشت از وقتی که وسط این اتاق کثیف و تاریک و خفه کننده نشسته بودم.. اونم نه به اختیار خودم.. پاهام دیگه توان سرپا موندن نداشت و من و انداخت روی زمین.. وگرنه حاضر بودم تا خود صبح سرپا وایستادم و نشینم رو این زمین پر از چرک و کثیفی که معلوم نبود قبل از من چه جور آدمایی توش پا گذاشتن.

از بعد ناهار هیچی نخورده بودم ولی.. بوی بد اون اتاق و در و دیوار پر از کپک و لجنش.. انقدر حالم و بد کرده بود که دلم می خواست همون وسط خورده و نخورده ام و بالا بیارم.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ayda
Ayda
1 سال قبل

پارت بعدی نداره؟

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

من حاضر بودم بروم زندان ولی زنگ میران نزنم. ولی باید به میران می گفت که اگر تکه تکه نشدی به خاطر من بود که به چند تا مرد خبر دادم دعوا شده بیان نجات ات بدهند

یلدا
یلدا
1 سال قبل

یه حسی بهم میگه این میرانه خودش مرده رو فرستادی سراغ درین

یکتا
یکتا
پاسخ به  یلدا
1 سال قبل

همون اول معلوم بود ..آخه یه آدم به قول خودش شهرستانی چطور تو تهران به این بزرگی درین رو پیدا کرده ؟😶

حدیثه
حدیثه
پاسخ به  یلدا
1 سال قبل

قطعا همینه.

mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای وایمیران احمققققق

Ella
Ella
1 سال قبل

بادوم کوچولو 😂

Seta
Seta
1 سال قبل

تو اون شرایط شده خودکشی میکردم به آدمی مثل میران زنگ نمیزدم که بودم میاد خودش طرفو فرستاده تو بازی

&&&&&&&
&&&&&&&
پاسخ به  Seta
1 سال قبل

تازه صدقه سر درین بود که به اون مردای سر کوچه گفت دعوا شده میران اش و لاش کامل نشد
مثلا میموند سر دعوا خودشو مینداخت جلو میران که کتک نخوره ؟! یا خواهر بروسلییه خودش خبر نداره بره وسط کتک کاری :////
اونم با اون همه بلایی که سرش اورد میران ؟!
ولی اره خودکشی بهتر از اینه که به این ادم زنگ زد 😑

Seta
Seta
پاسخ به  &&&&&&&
1 سال قبل

دقیقاااا واقعا حتی اگه سو سابقه باشه واسش حتی اگه داییش اینا بفهمن نباید زنگ میزد

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x