رمان تارگت پارت 322 - رمان دونی

 

 

 

 

– من اصلاً نمی دونستم اون زن یه دخترم داره.. فکر می کردم بچه اش همون پسریه که مرد.. بعد از اون.. جریان هم.. خیلی به مهدی اصرار کردم که دوباره بره سراغ اون زن.. غیر مستقیمم که شده کمکشون کنه ولی نرفت.. از یه طرف می ترسید.. از یه طرف غرورش نمی ذاشت و می گفت اون چطور بچه من و از بین برد.. منم همین کار و کردم. مگه خدا نگفته قصاص حقمونه؟ یه جون ازم گرفت.. منم یه جون ازش گرفتم.. ولی ناخواسته.. بعدشم که دیگه.. هرکی درگیر مشکلات زندگی خودش شد و.. فراموش کردیم.

سرم و به تایید تکون دادم و با همون فشار عصبی وحشتناکی که روم بود لب زدم:

– هیچ کس اون موقع از شما توقع نداشت دوباره بیاید و به ما سر بزنید.. یا کمکمون کنید. ولی الآن.. خیلی کارا می تونستید بکنید و نکردید.. فقط شما که از همه چیز خبر داشتی می تونستی این کار و بکنی…

– تو که بعدها از زبون میران همه چیز و شنیدی چرا بازم به کارت ادامه دادی؟ تو که فهمیدی مادرت چی کار کرده.. چرا…

با سر به ساختمون بیمارستان اشاره کرد و گفت:

– چرا انتقامت و تا این جا پیش بردی؟ به نظرت میران بسش نبود؟

لرزش عصبی تو تمام بدنم نشسته بود و حتی حرف زدنم هم مختل می کرد.. ولی باید می گفتم.. حالا که انقدر متهم شده بودم باید می گفتم:

– میران.. من و خیلی اذیت کرد.. نمی تونستم.. نمی تونستم به همین راحتی از خیر کاری که باهام کرد.. بگذرم.. اون.. اونم به ناحق از من انتقام گرفت.. با این که من.. بخشیدمش.. وقتی فهمیدم بچه واقعی اون مرد نیست بخشیدمش و به.. عمومم گفتم دیگه بی خیال ضربه زدن به میران بشه چون.. فکر می کردم جفتمون همدیگه رو دوست داریم.. ولی وقتی دیدم.. اون بازم تا آخرش رفت.. داغون شدم.. همون قدر که میران حق داشت.. منم داشتم! چون من.. چون من نسوختم و.. رو تخت بیمارستان نیفتادم.. زجر و.. درد من و نمی بینید؟ بگم؟ تک تکِ.. کارایی که برادرزاده اتون باهام کرد و بگم؟ اگه.. به عنوان یه زن.. به حرفام فکر کنید.. بهم حق می دید.. به خدا حق می دید.. ولی بازم می گم من.. با همه اینا.. نمی خواستم میران حتی تا دم مرگ بره.. به روح بابام نمی خواستم!

 

 

 

نفس عمیق و کلافه ای کشید و بازدمش و با اخم بیرون فرستاد..

– لازم نیست بگی.. خودش گفت.. انقدر حالش بد بود که بعد از هر کلمه باید چند ثانیه درد می کشید و بعد ادامه می داد ولی گفت.. گفت که بدونم و اگه.. دیدمت.. به خاطر این کار بازخواستت نکنم.. تو همون حالم به فکرت بود که مدام پشت سر هم می گفت حق داشت.. حق داشت.. مستقیم نگفت چی کار کرده.. ولی انقدر سرم می شه که بدونم چه جوری می شه یه دختر و.. اونم کسی رو که بهت دلبسته.. به بدترین شکل ممکن از آسمون پایین کشید و محکم زمین زد.. جوری که دیگه.. هیچ وقت نتونه سر پا بشه.. هیچ وقت نتونه دوباره خودش و پیدا کنه.. روح تیکه پاره شده اش و به هم پیوند بزنه.. که دوباره.. عاشق بشه و زندگیش و بسازه..

سرش و به سمتم چرخوند و با چشمایی که صداقت داشت خیره ام شد..

– آره به عنوان یه زن بهت حق می دم.. درکت می کنم.. حتی اگه میران و نمی شناختم تشویقتم می کردم که هرکاری برای آروم گرفتن قلب شکسته ات انجام بدی.. ولی الآن.. من بیشتر از این که زن باشم.. عمه میرانم.. عمه بچه ای که با چشم خودم دیدم بعد از مرگ مادرش.. حتی یه روز هم از ته دل خوشحال نبود.. کاش.. کاش می اومدید سراغ من.. اگه مشکلتون با مهدی بود.. باید می اومدید سراغ منی که خون اون برادر بی انصاف تو رگامه.. میرانی که هیچ سهمی از اون مثلاً پدر نداشت.. چرا باید تاوان اشتباهش و پس بده؟

سرم و بالا گرفتم و صاف نشستم.. نذاشتم حرفاش من و به عذاب وجدان بندازه و حال بد درونم.. روی چهره ام هم اثر بذاره..

– منم همین قدر احمقانه تقاص پس دادم.. با این تفاوت که من بچه واقعی مادرم بودم و میران نبود.. ولی این توی اصل قضیه هیچ فرقی ایجاد نمی کنه.. اگه دلتون خنک می شه.. باید بگم منم بعد از مرگ برادرم و.. دیوونه شدن مادرم.. یه روز خوش توی زندگیم ندیدم.. تا همین الآن.. به جز.. اون چند ماهی که با میران بودم و احمقانه فکر می کردم شاید.. به جبران کار پدرش اومده تو زندگیم تا.. از بدبختی و تنهایی نجاتم بده.. بقیه روزام به اشک و گریه و ناامیدی گذشت..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جانان

    خلاصه رمان :     جانان دختریه که در تصادفی در سن 17 سالگی به شدت مجروح می شه و صورتش را از دست می دهد . جانان مادر و برادرش را مقصر این اتفاق می داند . پزشک قانونی جسد سوخته دختری را به برادر بزرگ و مادرش می دهد و آنها فکر می کنند جانان را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ارباب زاده به صورت pdf کامل از الهام فعله گری

        خلاصه رمان :   صبح یکی از روزهای اواخر تابستان بود. عمارت میان درختان سرسبز مثل یک بنای رویایی در بهشت میماند که در یکی از بزرگترین اتاقهای آن، مرد با ابهت و تنومندی با بیقراری قدم میزد. عاقبت طاقت نیاورد و با صدای بلندی گفت: مهتاج… مهتاج! زنی مسن با لباسهایی گرانقیمت جلو امد: بله

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانه ویرانی جلد اول pdf از بهار گل

  خلاصه رمان :     25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد… و من نمی‌دونستم بازی روزگار چه‌قدر ناعادلانه عمل می‌کنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در سایه سار بید pdf از پرن توفیقی ثابت

  خلاصه رمان :     ابریشم در کوچه پس کوچه های خاطراتش، هنوز رد پایی از کودکی و روزهای تلخ تنهایی اش باقی مانده است.دختری که تا امروزِ زندگی اش، تلاش کرده همواره روی پای خودش بایستد. در این راه پر فراز و نشیب، خانواده ای که به فرزندی قبولش کرده اند، در تمام لحظات همراهش بوده اند؛ اما

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خلافکار دیوانه من

  دانلود رمان خلافکار دیوانه من خلاصه : دختری که پرستار یه دیوونه میشه دیوونه ای که خلافکاره و طی اتفاقاتی دختر قصه میفهمه که مامان پسر بهش روانگردان میده و دختر قصه میخواد نجاتش بده ولی…… پـایـان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

ولی با این حال صبر کردم. که جلو بره شاید بهتر بشه.

رز آبی
رز آبی
1 سال قبل

خییییلی مسخره و مزخرف و دوست‌نداشتنیه این‌رمان واسه من.
یکی از بدترین و چرت‌ترین رمان‌هاییه که تا الان خوندم.
از اولش هم وایب خوبی ازش نمی‌گرفتم؛ درین یه‌جوریه کلا. سرد و یخی و ترسناکه. مثل روح می‌مونه. خیلی هم پررو و حال‌به‌هم‌زنه.
فقط نمی‌دونم چرا بازم میام می‌خونم! واقعا نمی‌دونم!
شاید چون چندماهه تقریبا هرروز اومدم خوندمش بهش عادت کردم.

تنها
تنها
1 سال قبل

هم پارتش کم بود هم کسل کننده😏😏😏

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

کاش درین خفه شه.

*****
*****
1 سال قبل

نمیدونم چرا درین هر چه قدر هم دلیل و برهان بیاره بازم کارش خیلی نامردی بود ، انتقام می گرفت اما نه به این شیوه و به این شدت ، به خاطر اینکه تو این بدبخت شدنش خودشم دست کمی از میران نداره ، خودش با پای خودش افتاد تو چاه🤷‍♀️

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x