رمان تارگت پارت 329

5
(2)

 

 

 

 

مکثی کردم و شاید فقط برای این که نشون بدم قرار نیست از این به بعد آدم بده قصه من باشم و حتی اگه طرف مقابلم دشمن مسلمم باشه.. هنوز می تونم نسبت بهش دلرحم باشم گفتم:

– درباره ریتا هم.. اگه تو مشکلی نداشته باشی و.. نخوای که بیارمش و به عمه ات تحویلش بدم.. می تونه پیش من بمونه!

اینبار منتظر شدم تا یه چیزی بگه.. نمی دونم.. شایدم از قصد بحث ریتا رو پیش کشیدم که بالاخره زبونش به حرف زدن باز بشه و من.. تو این دیدار آخر صداش هم بشنوم..

اما بازم سکوت مطلق بود که ناچارم کرد نگاهم و به چشماش بدوزم و اونم وقتی نگاه من و دید چشماش و به نشونه تایید حرفم رو هم گذاشت و دوباره سریع بازشون کرد..

انگار که می ترسید تو فاصله بسته بودن چشماش من برم و دلش نمی خواست این زمان و که حتماً اونم فهمیده بود دیگه هیچ وقت قرار نیست تکرار بشه.. از دست بده!

سرم و به تایید تکون دادم و نفسم و لرزون بیرون فرستادم..

– اوکی.. پس خیالت از بابت ریتا راحت باشه.. پیش من جاش امنه.. تو هم…

لبام و محکم به هم چفت کردم و حرفم و ادامه ندادم.. نتونستم بگم تو هم هر موقع حالت بهتر شد و تونستی خودت و جمع و جور کنی بیا و امانتیت و پس بگیر..

دوست نداشتم حرفام یه جورایی جنبه چراغ سبز نشون دادن داشته باشه و میران هم مثل کوروش.. فکر کنه که ریتا.. یه بهونه اس تا.. یه روزی در آینده.. دوباره ببینمش..

حتی اگه همچین چیزی بود.. فقط مربوط به خودم و دلم می شد و دوست نداشتم کس دیگه ای.. ازش با خبر بشه.. هیچ وقتم نمی شد..

یه قدم دیگه به سمت در اتاق برداشتم و حرف آخرم و زدم:

– دیگه چیزی ندارم بگم.. خودتم می دونی که حتی معذرت خواهی هم نمی تونم بکنم.. من برای به آتیش کشیدن اون خونه و اون اتاق شکنجه.. کاملاً به خودم حق می دم.. انتقامی که با همدستی کوروش ازت گرفتیم.. مربوط به کار پدرت می شد که خون برادرم رو دستاش بود.. ولی آتیش زدن خونه ات.. به خاطر خودم بود و.. غرور و عزت نفسم و همه آرزوها و باورهایی که ازم گرفتی و.. جاش و با حسرت پر کردی.. حسرت داشتن یه زندگی نرمال.. که تا آخر عمر ازش محروم شدم..

زل زدم تو چشماش که مثل چشمای من خیس بودن و سعی کردم با بی احساس ترین لحن ممکن بگم:

– حالا دیگه بی حساب شدیم!

 

 

 

 

روم و برگردوندم بدون مکث و تعلل از اتاق زدم بیرون.. حتی خداحافظی هم نکردم و امیدوار بودم که این حرکت.. نه برای میران معنی خاصی داشته باشه.. نه برای خودم!

*

نرسیده به خونه کوروش.. از ماشین پیاده شدم و مسیرم و به جای خونه اش.. به سمت پارک دو تا کوچه پایین تر که موقع رفتن دیده بودمش.. تغییر دادم.

می دونستم الآن کوروش خونه اس.. چون هنوز داشت یه سره بهم زنگ می زد و پیام می فرستاد.. تو پیام های آخریشم گفت که فهمیدم رفتی پیش میران..

واسه همین می دونستم وقتی پام و بذارم تو خونه شروع می کنه به حرف زدن و نصیحت و بزرگتری کردن.. کارایی که اصلاً بهش نمی اومد و حرف هایی که اصلاً حوصله شنیدنشون و نداشتم..

رو همین حساب رفت سمت اون پارک که قبلِ رسیدنم به خونه.. پاکتی که میران توسط عمه اش بهم داده بود و باز کنم و محتویاتش و ببینم.

حالا که دیگه خودش و دیده بودم و خیلی از حرفاش و.. توی همون نگاهش خوندم.. دیگه ترسی بابت این پاکت نداشتم و می دونستم هرچی که توش هست.. قرار نیست بازم بهم آسیب بزنه..

سر ظهر بود و پارک خلوت.. منم یه گوشه رو یه نیمکتی نشستم و پاکت و باز کردم.. با دیدن دو تا فلش و یه برگ چک و یه سری کاغذ امضا شده که حتی اسم داییم هم به چشمای گیج و متعجبم خورد.. یه صدایی تو گوشم پیچید و من و برد به روزی که میران.. لبه اون دره وایستاده بود و ازم می خواست پرتش کنم پایین..

همون جا بود که بهم گفت:

«تو اتاقم.. روی تخت یه کیفه.. توش یه چیزایی هست که فکر کنم به دردت بخوره.. دو تا نسخه از اون فیلمه که جاهای مختلف کپی کردم.. یه نسخه اش هم جاییه که بعد از مرگم هم کسی دستش بهش نمی رسه و فقط خودم می دونم کجاست.. پس بی خیال اون.. ولی اون دو تا مال خودت.. هر بلایی خواستی سرش بیار و نابودش کن. مدارک و قرارداد و پولای داییتم توی همون کیفه.. برشون دار و هرجور خودت صلاح می دونی ازشون استفاده کن و با هر بهونه ای که دوست داری برش گردون به داییت..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
:///
:///
9 ماه قبل

من خدایی تا یه جایی به درین حق میدادم چون خودم هعی همین جا پیام میدادم ایشالله میران بره زیر ۱۸۸۸۸ چرخ ولی خدایی درین اومد به خودش برای آتیش زدن خونه میران حق داد … به خودش برای این که میران جونشو نجات داد هم حق داد ؟! به خودش برای این که میران برای نجاتش سوخت و شاید هیچ وقت سر پا نشه هم حق داد ؟ به خودش برای این که پولی هم تو بساط میران نیست که کارای درمانش رو به صورت پیشرفته یا تو خارج پیش‌بگیره هم حق داد ؟ به خودش برای این که میران بالاخره تو تمام اون زمانایی که باهاش خوب بود از مخمصه نجات داد حق داد؟
تو ک میدونستی این پسر قاتل باباته غ کردی اومدی تو زندگیش و احتمال این که بهت تجاوز بشه و این بالا ها سرت بیاد رو ندادی و الان جای این ک به میران بگی غ کردم حق میدی ب خودت
میران حیوون بازی درآورد بابت همه کار های حیوانیش
ولی درین از حیوونم پایین تره:/

🙃...یاس
🙃...یاس
9 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

بی نام
بی نام
پاسخ به  🙃...یاس
9 ماه قبل

بخدابایدتوروکشت آخه این دوتاخط کجاش هشتک حمایت داره بابا ول کن
😂 😂 😂

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط نازنین
🙃...یاس
🙃...یاس
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣🤣🤣 بیاااا بوکوش دلت خنک شه😂😂😂😂😂
گلی من از آدمین طفلی حمایت موکونم نه از نویسنده کسی که داره لطف مکنه پارت میده 😍

black girl
black girl
پاسخ به  🙃...یاس
9 ماه قبل

محض اطلاعت نویسنده ای وجود نداره این رمان دو ساله ک پی دی افش اومده و پی دی افش فروشیه 😐و این خاله فاطیتون پی دی افش و داره احتمالا چون این رمان پارت گذاری نمیشه و مارو با این دو خط علاف می کنع

*****
*****
9 ماه قبل

دیگه دارم نمی تونم ، دیگه دارم حالم بد میشه ، لعنتی ما الان یک ماهه داریم تفکرات ک۳ شعر مانند درین رو می خونیم و توی رمان یه روز بیشتر از آتیش سوزی رد نشده ، کل اتفاق هایی که بعد آتیش سوری افتاد فقط اینه :
درین میره بیمارستان با میران حرف میزنه و میران به پاکت میده بهش ، همین😑

نانا
نانا
9 ماه قبل

منک دیگ هیچ ذوقی واس خوندن این رمان ندارم

Elahe
Elahe
9 ماه قبل

بیچاره میرااان🥲🥲🥲

بی نام
بی نام
9 ماه قبل

دیگه بی انصافیه هرروز یه پارت میدید همشم ذهن درینه بابایکم داستان روپیش ببرداره کسل کننده میشه

آخرین ویرایش 9 ماه قبل توسط نازنین
ماه
ماه
پاسخ به  بی نام
9 ماه قبل

حق

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x