رمان تارگت پارت 333

5
(2)

 

 

 

 

 

پوزخند ناباورانه ای زد و با حرص غرید:

– این بود اون تصمیم عاقلانه ای که گرفتی؟ این که سر تا پا دیوونگیه!

شونه ای بالا انداختم و با بی تفاوتی جواب دادم:

– تا الآن.. همیشه تو زندگیم سعی کردم عاقل باشم.. این شد نتیجه اش.. بذار از این به بعد یه کم با دیوونگی پیش برم.. شاید فایده اش برام بیشتر بود!

– تو دیگه زمانی برای ریسک کردن سر زندگیت نداری درین.. شاید این آخرین فرصتی باشه که برای ساختن یه زندگی جدید داشته باشی.. می خوای دستی دستی ولش کنی؟ که چی؟ دوباره برگردی تو اون خونه و پیش داییت بمونی که هر روز یه جوری خونت و تو شیشه کنه؟

سرم و تند تند به چپ و راست تکون دادم و گفتم:

– نه.. امروز فردا می رم و.. تکلیفم و با داییمم روشن می کنم. میران هم پولشون و داده تا پسشون بدم.. هم اون قرارداد کذایی رو.. دیگه هیچ دینی رو گردنم نیست. دیگه حتی مهم نیست که بفهمن میران.. اون موقعی که سرشون کلاه گذاشته.. دوست پسر من بوده! همین که چشمشون به پول از دست رفته اشون بیفته.. کلاهشون و میندازن هوا و می رن پی زندگیشون.. همون کاری که موقع خریدن اون خونه می خواستن انجام بدن و من و.. ول کنن به امون خدا و به پیشرفت خودشون برسن. می رم و همین حرفایی که به تو زدم و.. به اونا هم می زنم تا بفهمن که این رشته زیادی نازک شده فامیلی.. همین جا پاره شده و من حتی نمی خوام توی زندگیم دیگه اسمی ازشون ببرم. این جوری بهتره.. این که فکر کنم هیچ کس و ندارم.. بهتره از اینه که باشن.. ولی هر روز با خودم بگم که نبودنشون.. بهتر و پر فایده تر از بودنشونه!

نگاه کوروش از عصبانیت به دلسوزی تغییر پیدا کرد و تو همون حال پرسید:

– خودت چی؟ من برم خارج.. اونا رو هم بفرستی پی زندگی خودشون.. پس تکلیف تو چی می شه این وسط؟

 

 

 

 

 

 

– منم زندگیم و می کنم.. از پاییز می رم دانشگاه.. واحدهای مونده ام و پاس می کنم.. دوباره می گردم و یه کار واسه خودم پیدا می کنم.. از اول همه چیز و شروع می کنم این بار.. بدون این که بخوام محتاج کسی باشم. فقط واسه آخرین بار ازت یه چیزی می خوام.

با اخم های درهم منتظر بهم خیره موند که سرم و بالا گرفتم و با لحنی که اطمینان کامل پشتش بود و ذره ای تردید توش حس نمی شد لب زدم:

– من.. سهم خودم و می خوام.. البته اگه فکر می کنی.. سهمی از اون پول ها دارم..

کوروش هنوز ناباور بود و گیج از این تصمیمات عجیب غریب من..

– اون پولا.. همه اش مال توئه! تو از جنایت میران و پدرش آسیب دیدی.. نه من! این پولا هم فقط شاید بتونه.. یه بخشی از اون آسیب ها رو جبران کنه!

چشمام و بستم و یه نفس عمیق کشیدم.. واقعاً آسیب هایی که پدر میران تو این چند سال.. یا خود میران تو این چند ماه به روح و روان من وارد کردن.. قرار بود با پول جبران بشه؟

– همه اش و نمی خوام.. فقط با سهم خودم.. برام یه خونه ویلایی ولی جمع و جور بگیر..

چند قدم عقب عقب رفتم و قبل از این که پام به اتاق برسه.. با نهایت جدیت خیره تو چشمای مات مونده کوروش ادامه دادم:

– می خوام با ریتا.. توش زندگی کنم!

*

– دُرین؟

بدون این که انگیزه ای برای بلند کردن سرم از رو میز تاشوی صندلی کلاس داشته باشم.. تو همون حالت موندم و وانمود کردم خوابم برده..

اما دست بردار نبود که شونه ام و محکم تکون داد و دوباره صدام زد:

– درین؟ پاشو دیگه خوابیدی؟

نفس عمیق و کلافه ای کشیدم و سرم و بلند کردم.. بعد از یه دور چرخوندن نگاهم توی کلاسی که هنوز کامل پر نشده بود روم و برگردوندم سمت مائده که تو این شرایط وحشتناک روحی.. اصلاً حال و حوصله شنیدن وراجی های تموم نشدنیش و نداشتم!

با این حال سرم و به دو طرف تکون دادم و گفتم:

– هوم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مدافع حقوق میران و حامی
مدافع حقوق میران و حامی
10 ماه قبل

این وسط این سره ی الدنگ کوروش چیکاره بود ک این همه پول ب جیب زد؟
واقعا فشاااااااااااار میخورم
دلم برای میران با همه ی بد و خوبش میسوزه

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

*****
*****
10 ماه قبل

آنقدر که دلم به حال پول های میران که الکی رفت توی جیب کوروش می سوزه برای هیچی دیگه نمیسوزه،
کوروش اینجا فقط سود کرد و بس🤷‍♀️

علوی
علوی
پاسخ به  *****
10 ماه قبل

اون کوروشی که توصیفش رفت، اگه چم و خم بازار رو هم یاد گرفته زیر دست همین میران بوده. همیشه یه استاد فن آخر رو کنار می‌ذاره برای زمین زدن شاگردش اگه بخواد تو روش وایسه.

*****
*****
پاسخ به  علوی
10 ماه قبل

چمیدونم والا ، کاش همین طور که میگی باشه🤷‍♀️

Elahe
Elahe
10 ماه قبل

لطفن رمان ۱۴۱۱ روهم بزار💙🦋

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x