رمان تدریس عاشقانه پارت 21 - رمان دونی

رمان تدریس عاشقانه پارت 21

 

* * * * * *

در اتاق و باز کردم.نصفه شب بود و شدیدا تشنم شده بود.
توی تاریکی چشمم به آرمان افتاد.بیدار بود و بدتر از اون جلوش یه شیشه زهرماری بود.
صورتم با انزجار جمع شد.
برق و روشن کردم و گفتم
_مثلا تو دکتری چرا اینا رو می‌خوری؟
نیم نگاهی بهم انداخت و جوابم و نداد.
با حرص به سمتش رفتم و لیوان و از دستش کشیدم.
با صدای گرفته و کشداری گفت
_برو تو اتاق!!
شیشه رو برداشت و خواست سر بکشه که کنارش نشستم و گفتم
_اوکی با هم می‌خوریم.
نگاه تندی حوالم کرد که گفتم
_چیه من بخورم مشکل داره واسه تو نداره؟
لیوان و از دستم کشید و داد زد
_برو تو اتاق!
دست به سینه نشستم که از جاش بلند شد و بی تعادل خواست بره توی اتاق که جلوش ایستادم و گفتم
_نخور آرمان!
با چشمای خمارش نگاهم کرد و گفت
_اگه نخورم چه طوری فراموش کنم زنم عاشق یکی دیگست؟
دلم می‌خواست بگم من غلط بکنم عاشق کسی به جز تو باشم اما سکوت کردم.
به آرومی شیشه و لیوان و از دستش گرفتم و بردم توی آشپزخونه و تمام محتویاتش و ریختم دور.
برگشتم که دیدم همون جا ایستاده.به سمتش رفتم و هنوز هیچی نگفته بودم لبهاش با التهاب روی لب هام نشست

تکون شدیدی خوردم و دستام توی هوا موند.
محکم کمرم و گرفت و از روی زمین بلندم کرد کاملا معلوم بود توی حال خودش نیست اما من که مست نبودم… خودمم نمی‌دونم چرا دستم لای موهاش رفت و بیشتر به خودم فشارش دادم.
با التهاب همو می‌بوسیدیم…به سمت اتاق خواب رفت و درو با پاش باز کرد.
انداختم روی تخت و خم شد روم و سرش و توی گردنم برد و با دستش نوازشم کرد.
از خود بی خود دکمه های پیراهنش و باز کردم… حتی از گوشه ی ذهنم نگذشت بعد از این رابطه اون ازم متنفر میشه…انقدر بهش احتیاج داشتم که خودم و به دستش بسپارم و چیزی نگم.

* * * * *
دستش و دور شکمم پیچید و کامل در آغوشم کشید..
اشکم در اومد.منه احمق داشتم چی کار می‌کردم؟اگه آرمان حواسش نبود منه خاک بر سر اجازه میدادم اون همه چیو بفهمه!
حتی تو اوج مستی عقلش بیشتر از منه و کاری به بکارتم نداره اون وقت منه بی جنبه…
خواستم بلند بشم که اجازه نداد. گرفته گفتم
_می‌خوام لباس بپوشم!
با لذت پچ زد
_همین مدلی تو بغلم بمون!
چیزی نگفتم…به سمتش برگشتم و سرم و روی سینش گذاشتم و اونم دستش و دورم حلقه کرد.
من خوابم نمیومد برعکس آرمان که خیلی زود نفس هاش منظم شد.
نگاهش کردم. من امشب می‌خواستم چه غلطی بکنم خدایا

با حرص تایپ کردم
_آستیناتو بده پایین. دکمه های پیراهنتم کامل ببند!
صدای پیامکش توی کلاس پیچید.
نگاهی به پیام انداخت و ابروش بالا پرید.
با اینکه امتحان داشتیم اما سنگینی نگاه دخترای کلاس روی آرمان داشت دیوونم می‌کرد.
از لج منم که شده روی میز نشست تا قشنگ توی دید همه باشه!
سرم و انداختم پایین.هیچ تمرکزی روی سوال ها نداشتم.
پری از زیر میز یه کاغذ بهم داد.
زیر زیرکی گرفتم و بازش کردم که دیدم جواب یکی از سوالایی که توش مونده بودم و داده و زیرش نوشته :
_جواب سوال دو رو بنویس بده
تند تند نوشته هاش و روی برگم منتقل کردم و داشتم جواب سوال دو رو براش می نوشتم که عزرائیل بالای سرم ایستاد.

سرم و بلند کردم و با دیدن نگاه سرزنش بارش لبخند ژکوندی زدم.
بازم می خواست ضایعم کنه.
دستش و روی میزم گذاشت و خم شد. یه خودکار از جیبش در آورد و بالای برگه م خط کشید و زمزمه کرد
_به خودت زحمت نوشتن نده. صفره نمرت.
رنگ از رخم پرید. این امتحان خیلی مهم بود.
خواستم چیزی بگم اما می‌دونستم بدتر میشه.روی برگه ی پری رو هم خط کشید و به اونم همین و گفت.
با حرص از جام بلند شدم و برگمو تحویل دادم و از کلاس بیرون رفتم.
دو دقیقه ی بعد هم پری اومد و گفت
_بدبخت شدیم رفت.
با حرص گفتم
_وقتی دیدی داره میاد این سمت چرا چیزی نگفتی؟
_من که ندیدمش…ولی عجب آدمیه حداقل منو نباید می‌نداخت هر چی نباشه یه زمانی با هم قرار می‌ذاشتیم.
اخمام در هم رفت

چه قدر راحت از قرار گذاشتن با شوهرم حرف می‌زد.
خوب احمق اون که نمیدونه آرمان شوهرته.
با اخم گفتم
_من میرم.
دستم و گرفت و گفت
_واستا کلاس تموم شه یه کم التماسش کنیم شاید دلش نرم شد.
پوزخند زدم. هیچ کس هم نه و آرمان…
منتظر موندم. بچه ها یکی یکی از کلاس اومدن بیرون تا اینکه در نهایت هیچ کس نموند.
پری دستم و دنبال خودش کشوند داخل کلاس و درو بست.
آرمان داشت وسایلاش و جمع می‌کرد.
پری با لحن پر از عشوه ای گفت
_آرماااان؟چرا این کارو کردی؟
ناباور نگاهشون کردم. یعنی تا این حد به هم نزدیک شده بودن؟
آرمان هم خیره نگاهش کرد و گفت
_خودت چرا این کار و کردی؟
_بابا من کاری نکردم فقط به سوگی گفتم جواب سوال دو رو بده بهم که تو مچ مونو گرفتی.لطفا صفر نزن پای برگه… لطفا….
نگاه آرمان به من افتاد که با اخم سرم و پایین انداخته بودم و خون خونم و می‌خورد.
_تو حرفی برای توجیح کارت نداری؟
سرد نگاهش کردم و دلخور گفتم
_نه. تقلبم نمی‌کردم صفر می‌گرفتم چون که دیشب یه آدم مزاحم نذاشت عین آدم درس بخونم.
ابرو بالا انداخت و گفت
_کیه اون آدم مزاحم؟
پوزخند زدم و گفتم
_نامزد عزیزم..
پری متعجب گفت
_مگه تو نامزد کردی سوگی؟
سر تکون دادم که متعجب پرسید
_کی؟با کی؟
دیگه برام اهمیتی نداشت که بفهمه.با حرص گفتم
_دو سه ماهی می‌شه با همین آدمی که…
می‌خواستم بگم همه چیو اما پشیمون شدم.آرمان خدا می‌دونه چه رابطه ای با پری داشت حتی بعد عقدمون. این طوری بیشتر آبروم می‌رفت.
نفسم و فوت کردم و گفتم
_با یکی از فامیلامون که…
صدای مردونه ی آرمان حرفم و قطع کرد
_با من نامزد کرده پری خانوم.

🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.6 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان میرا به صورت pdf کامل از زهرا

      خلاصه رمان : “اسم طرف رو تریلی نمی کشه” قطعا اینو شنیدید ،داریوشِ سلطانی؛اسمشو تریلی نمی کشید حقیقتا اما من چی کار کردم؟ تریلی رو چپ کردم.😔😂 اوه صبر کنید….این تمومِ فاجعه نیست”جلویِ قاضی و ملق بازی؟” من،آمینِ رزاقی؛جلویِ داریوش سلطانی،قاضیِ معروف شهر نه تنها ملق می زدم،بلکه چنان لنگم به هواهایی جلوش اجرا کردم که بند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان افگار
دانلود رمان افگار جلد یک به صورت pdf کامل از ف -میری

  خلاصه: عاشق بودند؛ هردویشان….! جانایی که آبان را همچون بت می٬پرستید و آبانی که جانا …حکم جانش را داشت… عشقی نفرین شده که در شب عروسی شان جانا را روانه زندان و آبان را روانه بیمارستان کرد… افگار داستان دختری زخم خورده که تازه از زندان آزاد شده به دنبال عشق از دست رفته اش،دوباره پا در عمارت مجد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
aynaz
aynaz
5 سال قبل

ما پارت میخوایم یالا
عاقا لطفا پارت بعدیو بزارین
اصن زمان پارت گذاری کیه؟

Sogand
Sogand
5 سال قبل

چرا پارت بعدیو نمیزارین؟؟

فافا
فافا
5 سال قبل

نویسنده جون قصد گذاشتن ادامشو نداری عزیزم؟؟؟؟؟

Bahar
Bahar
5 سال قبل

ت رو خدا نکن این کارو با ما نویسنده ب فکر چشای ما هم باش آخه پارت انقد طولانی😑😑

فافا
فافا
5 سال قبل

رمان عالی هست لطفا ادامشو بذارید

مل
مل
5 سال قبل

چقدر زياد بود لعنتي انقدر زياد بود چشمام درد گرفته :/
خسته نشي يه وقت

Maryam.b
Maryam.b
پاسخ به  مل
5 سال قبل

دیدی دیدی؟؟
اصلا من الان که دارم تایپ میکنم چشام درست نمیبینه همه کلمات رو دو تا دوتا میبینم
نویسنده جوووون گفتیم زیاد کن ولی نه در این حد که چشامون کور شه 😐 😐

آیلین
آیلین
5 سال قبل

ای جووووون, چرا جای حساس قطع میشه اااخه؟!؟!…

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x