چنگی به موهایش زد:
_ اونیو که باید بکشم خودمم، به ولله باید خودمو بکشم، این زندگی به من حرومه…
با بیرون آمدن دکتر از اتاق کیمیا سریع به سمتش رفت:
_ اقای دکتر، مادرم چطوره؟
دکتر که مردی میانسال با عینکهای گرد بود، لبخند زد:
_ فعلا مشخص نیست، سکتهی مغزی چیزی نیست که بتونیم براش چیزی رو بصورت حتمی براورد کنیم، مگه اینکه نتیجهی ازمایشات رو داشته باشیم…
_ نیاز به متخصص و انتقال به بیمارستان خصوصی هست؟
وحید پرسید و دکتر جهت نگاهش را به سوی او تغییر داد:
_ اینجا هم یکی از بهترین بیمارستانهای سطح شهره قربان، بهتره عجله نکنیم…نتایج که مشخص بشه میتونیم بفهمیم، و اینکه باید منتظر باشیم که به هوش بیان!
از کنارشان گذشت و رفت، وحید دست به کمر زد و عصبی پوفی کشید:
_ پوفففف، خدا به خیر کنه…آخ نپرسیدیم میشه ببینیمش یا نه!
_ لازم نکرده، چیو میخوای ببینی؟ مگه بیهوش نیست؟
قباد با حرص گفت و نگاه متعجب کیمیا و وحید را به خود کشاند.
همانطور خیره نگاهش کردند که قباد از جا برخاست:
_ حالا که باید منتظر موند، من برم تکلیف لاله رو مشخص کنم…شما هم بهتره رو پیدا کردن حورا کار کنید، اینجا چیزی عایدتون نمیشه، جز مادری که به بچهش پشت کرده!
مشخص بود از مادرش دل چرکین شده، قبادی که روی حرف مادرش نه نمیآورد و سعی داشت در همه حال میان او و حورا صلح ایجاد کند و همیشه مسالمتآمیز با او رفتار میکرد، ضربه دیده حالا فقط میخواست دور باشد از آن آدمها…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 222
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
میگم به این دقت کردید که تو پارتای خیلی قبلتر (حالا نه خیلی) یکی بود هی به حدرا زنگ میزد و میگفت حورا خودتی بعد قطع میکرد.. که ما فکر میکردیم یه کس و کاری ازشه که واقعا فک کنم اینطوره ولی الان خیلی وقته که ازش خبری نیست و انگار اصلا نویسنده یادش رفته همچین قضیه ای ام به رمانش اضافه کرده بود!!!
چرا قسطی می نویسی 😐
چیشد مگه نه حورا پس زدی رفتی سمت لاله مگه نه الان ولش کردی به چه امیدی گذاشتیش تو خونه رفته باشه چی ؟
چطوری نگشتی حورا پیدا کنی ؟
الان فهمیدی حورا بی گناهه ؟
قباد چقدر احمقانه عمل میکنه چند بار باید اشتباه کنی
حورا بیگناه نیست هردو شخصیت داستان دوتا آدم ضعیف و سست عنصرن که با فکرای بچهگونشون زندگیشون رو خراب کردنو اگه کسی مقصر باشه هردوشونن
درسته ولی واقعا اگه حورا بخواهد ببخشه رمان چرتی خواهد شد
آره خب در کل نویسنده باید قلمش رو قوی تر کنه
والا ما که ندیدیم هیچ وقت صلح برقرار کرده باشه
حالا مادر قباد فلج میشه حورا برمیگرده دلش میسوزه و زندگی خودشو ادامه میده با قباد و مادر فلجش
اینکه دل چرکین شده که صد در صد چند بار قباد گفت بیا با عروست آشتی کن یه بار نشست با حورا صحبت کن از اولش لاله لاله سنگ کی رو به سینه زد الان باید کی رو انتخاب کنه ؟
ایشالا که حورا احمق بازی در نمیاره و بر نمیگرده
راستشو بخواهین من هنوز منتظرم با ۴ تا فحش دو تا سیلی چیزی حل نمیشد ۲۴۴ پارت جلو نرفته که تهش با دو تا سیلی و ۴ تا فحش یه سکته تموم بشه