رمان حورا پارت 302 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

وقتی چشم باز کردم سرم سنگین بود، خواستم دستم را بردارم تا پیشانی‌ام را بگیرم اما دستم گیر کرده بود، نگاه به پایین دادم، با دیدن قباد که دستم را گرفته و چشمانش بسته بود اخم کردم.

 

به یکباره دستم را بیرون کشیدم که چشم باز کرد، بیدار شدنم انگار برایش معجزه بود که با ان چشمان سرخش نزدیک امد و موهایم را پشت گوش داد:

 

_ خوبی تو؟ ترسوندیمون…

 

با یادآوری حرکت کیمیا غر زدم:

 

_ اول که شما ترسوندین منو…الحق خواهر برادر کپی همید…بکش دستتو!

 

خندید، نوازش انگشتانش از شقیقه تا گونه و چانه‌ام امتداد یافت، انرژی و توان کنار زدنش را نداشتم خصوصا با سردرد و سنگینی بدنم.

 

_ برو اونور قباد… حوصله ندارم!

 

زیرلب گفت:

 

_ منم حوصله ندارم حورا…اما تحمل میکنم!

 

خم شد و بوسه‌ای بر پیشانی‌ام نشاند، قلبم را نشانه گرفت، بوسه‌اش تا خود قلبم فرو رفت و عقلم نهیب زد. این آدم همانی‌ است که توهین و تهمت‌هایش را ماه‌ها تحمل کردم!

 

رو گرفتم و به در خیره شدم، به انتظار اینکه شاید کسی بیاید. اما هیچکس نبود، در همان حالت، خمیده روی تنم کمی ماند و دوباره بوسه‌اش به شقیقه‌ام نشست، در نهایت عقب کشید و با گفتن«میرم دکترو خبر کنم» بیرون رفت.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 171

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پسری با چشمان سیاه به صورت pdf کامل از فاطمه حسنلو ( ماه نقره ای )

      خلاصه رمان : من درسا دختري بيست ساله از لحظه اي كه چشمام رو باز كردم تا الان با حسي كه من رو از خطرات دور نگه ميداره زندگي كردم اما فهميدم كه خاصم …من و دايان جفتمون خاصيم يه خاص عجيب….همراه اين رمان زيبا و هيجاني باشيد     به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شکسته تر از انار pdf از راضیه عباسی

  خلاصه رمان:         خدا گل های انار را آفرید. دست نوازشی بر سرشان کشید و گفت: سوار بال فرشته ها بشوید. آنهایی که دور ترند مقصدشان بهشت است و این ها که نزدیکتر مقصدشان زمین. فرشته ها بال هایشان را باز کرده و منتظر بودند. گل انار سر به هوا بود. خوب گوش نکرد و رفت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
5 ماه قبل

نگا. این چیزی بود که ما سه روز منتظرش بودیم
من نویسنده بودم روم نمیشد اینو بدم دست ادمین یا اگه ادمین بودم بقرآن روم نمیشد اینو بزارمش اینجا..شرم جز فطرت آدمه مگه میشه در شماها نباشه

...
...
5 ماه قبل

وقتی چشم باز کردم سرم سنگین بود، خواستم دستم را بردارم تا پیشانی‌ام را بگیرم اما دستم گیر کرده بود، نگاه به پایین دادم، با دیدن قباد که دستم را گرفته و چشمانش بسته بود اخم کردم به یکباره دستم را بیرون کشیدم که چشم باز کرد، بیدار شدنم انگار برایش معجزه بود که با ان چشمان سرخش نزدیک امد و موهایم را پشت گوش داد:_ خوبی تو؟ ترسوندیمون…با یادآوری حرکت کیمیا غر زدم:_ اول که شما ترسوندین منو…الحق خواهر برادر کپی همید…بکش دستتوخندید، نوازش انگشتانش از شقیقه تا گونه و چانه‌ام امتداد یافت، انرژی و توان کنار زدنش را نداشتم خصوصا با سردرد و سنگینی بدنم._ برو اونور قباد… حوصله ندارم!زیرلب گفت:_ منم حوصله ندارم حورا…اما تحمل میکنم!خم شد و بوسه‌ای بر پیشانی‌ام نشاند، قلبم را نشانه گرفت، بوسه‌اش تا خود قلبم فرو رفت و عقلم نهیب زد. این آدم همانی‌ است که توهین و تهمت‌هایش را ماه‌ها تحمل کردم!رو گرفتم و به در خیره شدم، به انتظار اینکه شاید کسی بیاید. اما هیچکس نبود، در همان حالت، خمیده روی تنم کمی ماند و دوباره بوسه‌اش به شقیقه‌ام نشست، در نهایت عقب کشید و با گفتن«میرم دکترو خبر کنم» بیرون رفت.

Aramesh
Aramesh
پاسخ به  ...
5 ماه قبل

خدایی چیزی که تو نوشتی از پارت بیشتره 😂🤣
نویسنده احمق نمیتونه یکم مثل ادم پارت بده

...
...
5 ماه قبل

من نمیدونم تقصیر کیه که این رمان انقد اذیت میکنه
ولی مقصر هرکی که هست از خدا میخوام هررررر روزت اندازه مجموع حرص و عصبانیتی که توی این یه سال به همه ما مخاطبا دادی حرص بخوریییی، هر روزت
بقرآن هرکاری جنبه و توان میخواد، نویسنده بودن یا ادمین یا مدیر یه سایت بودنم ظرفیت خودشو میخواد، ایشالله هر جاییی میرید کارتون دیر بگیره، دکتر میرید ۵ ساعت منتظر باشید، نونوایی میرید، تاکسی میگیرید، کار اداری دارید، منتظر جواب کسی هستید تماااااام زندگیتون پر بشه از انتظار انتظار انتظار…

خواننده رمان
خواننده رمان
5 ماه قبل

وقتی میدونم اعتراضمون بخاطر کوتاهی پارت تاثیر نداره،دلم نمیخواد اصلا نظر بدم ولی واقعا نمیشه سکوت کرد🫥🫥🫥🫥

Sara
Sara
5 ماه قبل

خداییش یکم فقط اندازه ی ۵ خط متن رمانو بیشتر کنین

علوی
علوی
5 ماه قبل

شوخی می‌کنی!!!
اسکرول موس رو چرخوندم که ادامه متن رو بخونم، دیدم تموم شد!

یکی که میگه این رمان خیلی کمه
یکی که میگه این رمان خیلی کمه
5 ماه قبل

وای خدااا
چقد طولانی بود
چشام خسته شد

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x