رمان حورا پارت 50

 

 

 

 

نفس عمیقی کشیدم و لبخند تلخی که زدم دست خودم نبود. قوری را گذاشتم و کمر به کابینت تکیه زدم:

 

_ مگه باید کاری کنم؟

 

نگاهش شوکه شد، به ارامی گفت:

 

_ اینکه، اینکه رفتی خاستگاری لاله‌…فکر کردم نقشه‌ای چیزی داری، چمیدونم…یعنی، یعنی همینجوری داداشمو ول کردی؟

 

تیز نگاهش کردم، چه میگفت؟ از ول کردن قباد ان هم به دست من می‌گفت؟ از دل من خبر نداشت؟

 

_ کیمیا…من قبادو بیشتر از جونم دوس دارم، اما…اما وقتی نمیتونم، نمیتونم بهش بچه بدم خب…

 

سکوت که کردم بخاطر نداشتن حرف نبود، بغض نگذاشت که ادامه دهم! چشمانم پر شده و او هم انگار دید.

 

جلو امد و به ارامی در اغوشم گرفت:

 

_ متاسفم حورا…من نمیدونستم واقعا جدی اینکارو کردی!

 

سری به تاسف تکان دادم و بینی‌ام را بالا کشیدم تا شاید اشک‌هایم فرو نریزد:

 

_ مگه چیکار میتونم بکنم؟ دیگه کار از کار گذشت…قباد هم انگار…انگار همچین بدش هم نیومده!

 

از اغوشم فاصله گرفت و با اخم گفت:

 

_ مطمئنا داداشم که عاشقته…دیوونه‌ته وگرنه این همه مدت کنارش نگهت نمی‌داشت و ازت دفاع نمیکرد…فقط انگار از حرص تو اینکارو میکنه!

 

لبخند کمرنگی زدم و به تلخی سر تکان دادم:

 

_ نه، قباد همینه…اسمش رو هرکی بخوره ناموسش به حساب میاد، خصوصا…خصوصا که لاله هم دلبری کردن بلده، شاید واقعا دلشو بدست اورده…

 

 

 

 

 

نگاهش کردم، نگاهش غمگین بود، پوزخندی زدم…چه زود ان روز‌هارا فراموش کرد:

 

_ تو چرا نگران منی؟

 

نگاهش جدی شده گفت:

 

_ بحث نگرانی نیست، راستش همیشه فکر میکردم داداشو پر میکنی…تو گوشش حرف میخونی و کاری میکنه بخاطر تو تو روی مامان وایسه اما…

 

یکی از صندلی‌هارا به آرامی بیرون کشید و نشست:

 

_ نمیدونم حورا…نمیدونم، یه حس بدی دارم…انگاری هیچکسو نمیشناسم، انگاری هرکی که فکر میکردم ادم بدیه، برعکس ادم خوبه‌س و…هرکی ادم خوبیه…

 

آهی کشید و پایان حرفش مشخص بود! چیزی نبود که نفهمم! از سعید میگفت که با ادعای دوست داشتن‌هایش، به او پشت کرده رهایش کرده بود!

 

من هم قبادی را داشتم که با تمام دوست داشتن‌هایش، حالا به زور من را نگاه میکرد…

 

شاید هم دیگر مثل قبل نیستم، هستم؟ نمیدانم…

 

از سینی استیلی که روی کابینت بود به خودم خیره شدم، کمی تار بود اما میشد خود را دید!

 

ان چشمان گود رفته و موهایی که میشد تارهای سفیدی روی شقیقه دید، چقدر زود سر دراورده بودند این سفیدی‌ها!

 

صورت لاغر و لب‌های رنگ پریده‌ام، هیچ شبیه قبل نبودم… حق داشت اگر دیگر دوستم نداشته باشد!

 

_ حورا، حاضر نشد؟ دیره…

 

 

 

 

با صدای پچ پچ کیمیا نگاه از ان سینی استیل گرفتم، به قوری دادم و وقتی زعفران اماده‌را دیدم، سریع در فنجانی ریختم و به دستش دادم.

 

کنارش نشستم، ترس نگاهش با لرزش دستانش مشهود بود، دست ازادش را گرفتم و کمی فشردم تا دلگرمی شود:

 

_ هیسسس…اروم باش دختر، بخور و مواظب باش همینکه به خون‌ریزی افتادی بهم بگو برات پد بیارم، یا خودت داری؟

 

سر به تایید تکان داد:

 

_ دارم، امروز موقع برگشتن از دانشگاه خریدم…حدس میزدم لازم شه!

 

لبخند تلخی زدم:

 

_ ممکنه درد داشته باشی، بیحال بشی…به مادرت بگو پریود شدی، که بهت گیر نده، باشه؟

 

نفس عمیقی کشید و لبخندی لرزان به لب نشاند، زعفران را در حرکتی سر کشید و چشمانش را محکم بست.

 

با نگرانی‌ خیره‌اش بودم، با همان چشمان بسته لبخندش را تکرار کرد و کمی تاخیر باعث شد چشم بگشاید.

 

در چشمانم زل زد و با ان چشمان پر اشک لب زد:

 

_ ممنون حورا…ممنونم!

 

دستش را فشردم و تا دم اتاقش همراهی‌اش کردم. تمام تلاشمان این بود که سر و صدایی ایجاد نکنیم!

 

د

4.4/5 - (73 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساحل
ساحل
18 روز قبل

نمیدونم چرا حس میکنم لاله داره زیر آبی میره و خیانت میکنه🤷‍♀️

Kianaa
Kianaa
پاسخ به  ساحل
18 روز قبل

دقیقا حالا از دوس پسرش باردار میشه و…
داستان فک میکنم اینجور پیش بره

Fateme
19 روز قبل

چند تا خط شد خداوکیلی؟

ArEs
ArEs
19 روز قبل

سر و ته این رمان به حاملگی شخصیت ها ختم میشه آخرشم قباد از دست کار های خاله اش و مامانش و حورا و لاله حامله میشه .

آخرین ویرایش 19 روز قبل توسط ArEs
Zahra
Zahra
19 روز قبل

ما الان دو هفته هست از حاملگی کیمیا بیرون نمیایم!!!!
بسه دیگههه:(

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
19 روز قبل

اینقدر این رمان حرص دراره که فک کنم تهشم لاله حامله میشه🙄🙄

...
...
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
19 روز قبل

کانال شو نمی گی ؟

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
19 روز قبل

عععع ببینن من نوستر اداموسیم برا خودم اصن حیف شدم😂😂

شهرزاد
شهرزاد
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
19 روز قبل

سلام میشه کانال تلگرامشو بگین

Aramesh
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
19 روز قبل

خب حورا چی میشه میشه بگی لطفا

neda
عضو
پاسخ به  Aramesh
19 روز قبل

نه نمیشه 😂
رمان لو میره 😂

Aramesh
پاسخ به  neda
19 روز قبل

عع نه دارم دیونه میشم حورا خیلی گناه داره واقعا رو عصابمه

آخرین ویرایش 19 روز قبل توسط .........Aramesh.....
neda
عضو
پاسخ به  Aramesh
19 روز قبل

باید تحمل کنی 😂

Aramesh
پاسخ به  neda
19 روز قبل

نمیخام گوه تو رمان آنلاین هی میگم‌نخونم نمیتونم

neda
عضو
پاسخ به  Aramesh
19 روز قبل

نچ نچ
بی ادب! 😂

Aramesh
پاسخ به  neda
19 روز قبل

وا کجا م بی ادبه دختر به این قشنگی😂😌

ادم بده قصه
ادم بده قصه
19 روز قبل

معلومه جون کندی بخدا تا اینو نوشتی

Aramesh
19 روز قبل

چقدر زیاد بود چشمام کور شود

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  Aramesh
19 روز قبل

😂😂😂

دلارام
پاسخ به  Aramesh
18 روز قبل

🤗 😂 😂 😂 😂 😂 😂

20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x