8 دیدگاه

رمان خان زاده پارت 29

5
(4)

 

حس کردم از بالای بلندی پرت شدم پایین. به زور لبخند زدم و گفتم
_آهان… مبارکشون باشه.
فهمید یه مرگم شد که بدون حرف رفت.
چونم شروع به لرزیدن کرد. منه احمق فکر کردم یه شبه متوجه ی نبود من شده و این همه راه اومده دنبالم.
کسی اسمم و صدا زد. برگشتم و با دیدن فرهاد با لبخند کم جونی به سمتش رفتم که گفت
_می‌خواستم دیشب بیام دیدنت اما گفتم شاید خسته ای!چیزه…
نگاهش کردم که گفت
_ناراحت که نیستی؟آخه خان زاده…
وسط حرفش پریدم و گفتم
_میدونم مشکلی نیست.
نفسش و فوت کرد و گفت
_من هنوزم نمیدونم چرا گذاشتن این وصلت سر بگیره.خیلی لاغر شدی نسبت به قبل.
سرم و پایین انداختم و گفتم
_من و خان زاده طلاق گرفتیم. خیلی وقته.
متعجب گفت
_طلاق گرفتین؟
سر تکون دادم که گفت
_خیلی وقته طلاق گرفتین و تو الان اومدی روستا. تک و تنها توی شهر چی کار می کردی؟
شونه بالا انداختم
_هیچی درس میخوندم و کار می‌کردم. اینجا هم بیشتر از چند روز نمیمونم..خاتون و بابام تحمل دیدنم و ندارن.
تا خواست جواب بده صدای ساز و دهل توی روستا پیچید.
برای اینکه نشنوم گفتم
_من با اجازتون برم داخل. درست نیست منو شما اینجا ایستادیم

منتظر جواب نموندم و با چشمای اشکی وارد خونه شدم.

شیرینی ها رو توی دستم جا به جا کردم و چند تقه به در زدم.
یکی از نگهبان های خونه‌ی ارباب در و باز کرد و با دیدن من از جلوی در کنار رفت.
لبخندی زدم و وارد شدم.
خاتون بیخ گوشم گفت
_ببین چه جشنی توی روستا راه افتاده. اگه عرضه‌ي زاییدن داشتی الان همه ی اینا مال تو بود.. خدا میدونه اون مهتاب خانوم چه قدر طلا گرفته!
جوابش و ندادم.وارد خونه‌ی ارباب که شدیم اولین نفر چشمم به مادر اهورا افتاد.
با دیدن ما با خوشروئی ازمون استقبال کرد و گفت
_خوب شد اومدی عروس حرفای پشت سرت و خوابوندی هر کی اومد سراغ تو رو گرفت همه گفتن شاید خدایی نکرده از حسادت نیومدی منم تو روشون در اومدم گفتم آیلین ما اصلا اهل این حرفا نیست.
لبخند زدم و گفتم
_مهتاب هست؟
سر تکون داد
_هست،تو اتاقه… خان زاده هم پیششه بچم انقدر ذوق باباشدنش و داره از کنار زن و بچش جم نمیخوره.
زیر لب گفتم
_خداروشکر…
و به سمت اتاقشون رفتم.چند تقه به در زدم و درو نیمه باز کردم.
اهورا روبه پنجره ایستاده بود و با اخم گوشی و کنار گوشش گرفته بود و پوست لبش و می‌جوید.
با صدای آرومی گفتم
_میشه بیام تو؟
سرش با شدت به سمتم چرخید و با دیدنم خشکش زد.
درو کامل باز کردم. مهتاب با دیدنم سعی کرد بلند بشه که خودم و بهش رسوندم و گفتم
_بلند نشو…
صورتش و بوسیدم و احوالش و پرسیدم که به سختی جوابم و داد. معلوم بود زایمان سختی داشته.
خاتون هم خم شد صورت مهتاب و ببوسه. برای اینکه زشت نباشه. به اهورا نگاه کردم و گفتم
_تبریک میگم…
با اخم و سرزنش نگام کرد و سر تکون داد.
سعی کردم چشمم به پسرشون نیوفته
خاتون سر سنگین گفت
_حال شما خوبه خان زاده؟تبریک میگم.امیدوارم قدمش خیر باشه…
بهش تاکید کرده بودم حرفی از طلاق منو و اهورا نزنه اما نتونست جلوی زبونش و بگیره و گفت
_دختر ما بدبخت شد ایشالا شما خانواده‌ی خوشبختی بشید.
با این حرف اخمای اهورا بیشتر در هم رفت و شانس آوردم که مادرش اومد.
خواستم بشینم که بی اعتنا به جمع گفت
_آیلین بیا یه لحظه کارت دارم.
همه ساکت شدن.
با لبخند مصنوعی گفتم
_باشه حالا بعدا م…
نذاشت حرفم تموم بشه. دستم و گرفت و دنبال خودش کشوند.

زیر سنگینی نگاه همشون آب شدم.
گستاخ در اتاق خودش رو باز کرد و هلم داد داخل و پشت سرم اومد داخل.
با اخم گفت
_تو اینجا چی کار میکنی آیلین؟
مثل خودش حق به جانب گفتم
_قبل از شما اومدم اینجا…خبر بابا شدنت و شنیدم گفتم یه تبریک بگم اشتباه کردم؟
سر تکون داد
_اشتباه کردی… اشتباه کردی بی من اومدی میخوای همه بفهمن که ما…
وسط حرفش پریدم
_به خانوادم گفتم ما جدا شدیم.
خشکش زد…
نگاهم و ازش گرفتم و گفتم
_تو هم بهتره کم کم به خانوادت بگی!
بازوم و گرفت و گفت
_تو چی کار کردی آیلین؟چرا گفتی؟تو خود تهران هم به زن مطلقه به چشم درستی نگاه نمیکنن چه برسه اینجا که…
پوزخند زدم و گفتم
_ای جانم مهمه واست؟
کلافه دستی به موهاش کشید و گفت
_اگه بابات دیگه اجازه نده برگردی تهران چی؟
شونه بالا انداختم
_همینجا میمونم.
رنگش قرمز شد و گفت
_اگه به زور وادارت کنه ازدواج کنی چی؟
خیره نگاهش کردم و گفتم
_قبلا هم یه بار این کار و کرده بود. فکر نکنم بختم سیاه تر از این بشه!
بازوهام و گرفت و گفت
_بسه آیلین نمی‌بینی چه قدر عذاب می‌کشم؟
بازوهام و از دستش کشیدم و گفتم
_ازم توقع داری چی کار کنم؟ زنت اونجا بچش و به دنیا آورده. نامزدت توی تهران منتظرته ازم میخوای منم بشم معشوقه ی پنهونیت؟

کلافه گفت
_چرا بهم فرصت نمیدی؟
با یه دنیا حرف نگاهش کردم و تا خواستم حرف بزنم در اتاق باز شد و خاتون اومد داخل!
اخمی کرد و گفت
_از بس آیلین التماس کرد چیزی نگفتم خان زاده اما حالا که طلاقش دادید نباید دستش و بگیرید این چیزا رسم ما نیست!
اهورا دستی به موهاش کشید و گفت
_دوباره می‌گیرمش!
چشمای خاتون گرد شد. تند گفتم
_بس کن اهورا.
بی اعتنا به خاتون گفت
_می‌خوام دوباره آیلین عقدم بشه.
نگام کرد و گفت
_امشب میام با بابات صحبت میکنم.
متعجب نگاهش کردم.. دیوونه بود؟
خاتون گفت
_راستش خان زاده دیشب یه خواستگار برای آیلین اومد که آقاشم رضایت خودش و بهش اعلام کرد..
متحیر به خاتون نگاه کردم.. کدوم خواستگار چرا من با خبر نبودم؟
_اما من بازم به آقاش میگم ببینم تصمیم اون چیه!
نگاه به اهورا انداختم که دیدم فکش قفل کرده. با خشم غرید
_مگه تو روستا پخش کردید آیلین طلاق گرفته که حالا واسش خواستگار میاد؟
خاتون جواب داد
_نه به خدا نمیدونم از کجا فهمیدن وگرنه ما برای آبروی خودمونم شده جایی بحث و باز نمیکنیم.
اهورا نفس عمیقی کشید و گفت
_آیلین دوباره مال من میشه. بدون اینکه کسی چیزی بفهمه!
خیره نگاهش کردم.. منو مثل کالا میدید که بدون در نظر گرفتنم واسم تصمیم می گرفت؟
اما من نشونش میدادم آدما کالا نیستن. نمیتونست هر وقت خواست ولم کنه و هر وقت خواست دوباره به دستم بیاره.

🍁🍁🍁🍁

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آیلین
آیلین
3 سال قبل

اه حالم از این اهورا بهم میخوره مرتیکه ی خیکی 😡😡😡👹

setia
setia
4 سال قبل

بابا پسکی میخواید پارت جدید و بذارید من تا اونجاش خوندم که قراره دوباره ایلین و اهورا عقد کنن

Naghmeh
4 سال قبل

کاش یهو کل رمانو بزارن بخونیم چیه انقدر کم میزارن ادم یادش میره دفعه قبل چطور شد

Nemsis
4 سال قبل

ای بابا بعد عمری یه پارت گذاشتی چرا انقدر کوتاه اخه😑😑😑
کاش آیلین با سامان ازدواج کنه خداییش این اهورا خیلی ادم ناجوریه اصلا ازش خوشم نمیاد😐

شیرین
شیرین
4 سال قبل

خیلی آدم حلش از زندگی کردنم به هم می خوره چرا ای مردا این جورین اه …!؟

Maede
Maede
4 سال قبل

اصلا دوس ندارم آیلین با اهورا ازدواج کنه😑😑😑

Linda
Linda
4 سال قبل

واقعا دلم برا این ایلینه میسوزه
حالمم از این اهورا گاده بهم میخره
مرتیکه عیاش حال بهم زن
کاش یکی بیاد ایلین عاشقش شه
از این اهورا هم کلی سرتر باشه چشش دراد دل من خنک شه

Setayesh
پاسخ به  Linda
4 سال قبل

دقیقا منم دوست دارم یکی بیاد سر تر از اهورا ولی طبق معمول دوباره با همین ازدواج میکنه مثل بقیه رمانایی که خوندم

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x