رمان دلارای پارت 127

5
(2)

 

 

هومن گیج سر تکان داد :

_چی ؟

_عسل

_فشارش پایینه

هنگامه شانه بالا انداخت

هومن دوباره پرسید :

_چرا قاشق نداره ؟

هنگامه بالاخره خندید :

_با انگشت باید عسل رو بزاری دهنش آقای داماد !

صدای داراب آمد :

_هنوز محرم نیستین !

هومن بی توجه به او کلافه سر تکان داد و انگشت کوچکش را در ظرف عسل فرو برد

دلارای بالاخره خندید

اولین خنده روز عروسی اش!

بی خبر از نگاه ارسلان ، عسل را خورد و خودش را عقب کشید

پدر دلارای به عاقد اشاره کرد :

_شروع کنید لطفاً

عاقد سر تکان داد :

_به مبارکی و میمنت پیوند آسمانی عقد دائم و همیشگی بین دوشیزه محترمه سرکار خانم دلارای فرهمند و آقای هومن یعقوبی منعقد و اجرا می گردد

دلارای چشمانش را بست

این روز ها را در رویا هایش فقط کنار آلپ ارسلان میدید و بس!

_ انکحت موكلتي موکلی علی المهر المعلوم… قبل النكاح لموكلي على المهر المعلوم
زوجت موكلتي بموكلي على الصداق المعين… قبلت الترويج والزواج لموكلي على الصداق المعلوم متعت موكلتي موكلي على الصداق المعلوم… قبل التمتيع لموكلي على الصداق المعلوم

زیر لب زمزمه کرد:

_خدایا من هنوزم عاشقشم هنوزم این

عشق مریض تو قلبمه اما قسم میخورم

،قسم میخورم بعد از این عقد دیگه بهش

فکر نکنم امروز آلپ ارسلان ملک شاهان برای من تموم میشه

توهم کمکم کن خدا جون

کمکم کن هیچ کس هیچ چیز نفهمه

کمکم کن به بچه‌ام نگن حروم زاده !

کمکم کن تا آبرو ریزی نشه !

_ أنكحت وزوجت موكلتي بموکلی علی المهر المعلوم مع الشرائط المذكور… قبل النكاح والترويج والزواج لموكلي على المهر المعلوم مع الشرائط المذكور أنكحت وزوجت موكلتي من موكلي على المهر المعلوم… قبل النكاح والترويج لموكلي على | المهر المعلوم بإذنها وإذن ابيها أنكحت وزوجت ومتعت موکلتی موكلي على المهر المعلوم… قبل النكاح والترويج ولزواج والمتمتيع لموكلي على المهر المعلوم زوجتها بإذنها وإذن أبيها موكلتي لموكلي على الصداق… قبل النكاح والترويج والزواج والتمتيع الموكلي على المهر المعلوم

دستش را روی شکمش گذاشت

از امروز به بعد ارسلانی نبود

او بود ، هومن بود و بچه ای که باید هومن را پدرش می دانست

_دوشیزه محترمه مکرمه سر کار خانم

دلارای فرهمند آیا بنده وکیلم شما را به

عقد زوجیت دائم و همیشگی آقای هومن

یعقوبی به صداق و مهریه : یک جلد کلام

الله مجید ،یک جام آینه ، یک جفت

شمعدان ، یک شاخه نبات و مهریه معین

ضمن العقد و بقیه به تعداد هزار سکه

تمام بهار آزادی رایج در جمهوری اسلامی

ایران که تماما به ذمه زوج مکرم دین

ثابت است و عندالمطالبه به سرکار عالی

تسلیم خواهند داشت و شروطی که مورد

توافق طرفین بوده در آورم

آیا بنده وکیلم ؟

یکی از دخترها گفت

_عروس رفته گل بچینه

دلارای پلک هایش را روی هم فشرد

عاقد دوباره پرسید

اینبار هنگامه گفت :

_عروس رفته گلاب بیاره

برای بار سوم پرسیدند

دهان باز کرد تا بله را بگوید که دختر دیگری گفت :

_عروس زیر لفظی میخواد

قبل از این که کسی حرفی بزند صدای خنده دخترانه ای در فضا پخش شد :

_ارسلان ؟

قلب دلارای از تپش افتاد

صدای خودش بود !

بهت زده ایستاد و با رنگ پریده به صفحه تی وی غول‌پیکری خیره شد که هنگامه می گفت برای نمایش عکس و کلیپ های عروسی شان است

چشم های حضار خیره صفحه بود

دلارای مات به خودش نگاه کرد

لباس عربی به تن داشت

لباسی که تماما تور بود حتی در قسمت های خصوصی بدنش

صدای آهنگ عربی در فضا پیچید

ارسلان روبه رویش لم داده بود

گیلاس شراب در دست راستش و دکمه های

پیراهن مردانه اش تا روی سینه باز بود

نگاهش خیره‌ی بدن دلارای بود

دلارای دستش را به صندلی گرفت تا نیفتد

پاهایش توان ایستادن نداشت

از هیچ کس صدایی در نمی آمد

همه بهت زده خیره صفحه نمایش بودند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

136 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
asd
asd
1 سال قبل

وای….این دیگه خیلی زیادی بود……لعنت

رمان
1 سال قبل

پسره ی عوضی اینکه زد دلارای بدبخت و نابود کرد
الهی خیلی دلم برا دلارای طفلک سوخت😥😥😭

فاطی 85
فاطی 85
1 سال قبل

وایییییییییییییییی

Zzز
Zzز
1 سال قبل

نفسم بند آمد

مهنا
مهنا
1 سال قبل

اقا یه چی میپرسم راستشو بگینا فقط من بودم تو فیلم ارسلانو به جای اینکه تو دستش جام شراب باشه درحالی که پفیلا میخوره داره دلارای هم تماشا میکنه تصورم کردم؟؟؟ 😐 در این حد مثبت بودن برام عجیبه😂😂😂💔

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط مهنا
Tamana
Tamana
1 سال قبل

چرا پارت جدید نذاشتین؟؟

Fateme Heydari
Fateme Heydari
1 سال قبل

پارت 128وبزار دیگه

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
1 سال قبل

پارت بعدی رو بزار قلبم اومد تو دهنم 🤬🤦

zohre
zohre
1 سال قبل

پارت😭😭😭

هیچکس
هیچکس
1 سال قبل

آخه لامصب چرا پارت نمیدی
پاره شدم

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
پاسخ به  هیچکس
1 سال قبل

خسته نباشی

سولومون 🖤🥂.
سولومون 🖤🥂.
1 سال قبل

بیا مث قبل چت روما همینجا چت کنیم😐😐💔💔

آتاناز
آتاناز
1 سال قبل

ی نفر رمان خیلی قشنگ عاشقانه میخواست خوب بهترین هایی که من تا به حال خوندم رو بهت میگم
در پناه اهیر بر دل نشسته اینا دوتا توی سایت پی دی اف کاملش هست و دروغ شیرین هم خیییلللیی قشنگه من ی عالمه رمان خوندم ولی توی ژانر عاشقانه اینا بهترین بودن و اینکه کامل هستند و رمان گلادیاتور هم که توی این سایت هست اونم قشنگه اگر دوباره یادم اومد بهت میگم و آهان رمان خامتکار اجباری بود فک کنم اسمش درباره ی یک پسر به اسم هیربد و دختری به اسم هانا هست و اینکه اینی که میگم به صورت فروشی هست و پی دی افش نیست من خردیدمش اگر رمان فروشی هم دلت میخواد این هست

قب
قب
1 سال قبل

ادامه رمانو بریممم الانننن ارسلان ک دستش شرابه میاد وسط و عربی میرقصههه😂😂و دلاااارای از این عربی رقصیدنش دلش غش میرع و همراهیش میکنه. بعدششس هومن پا میشه و میگه عاشغال با برادرم ریختی روعم. روناتم میلرزوونی؟؟؟ دختره …..
:(فش داد باید سانسووور میشد:)
هومن میررررع و داراب میاد جلو یدونه میخوابونه رو صورتت دلارای
ولی دلارای روی داراب بالا میارعو بیهوش میشه و میرن دکتررر
و بعللهه گاو دلارای زایید
میفهمن که حاملس ابرویی حاجی میرع و حاج خانومم نمیدونه چکار کنههه
دلارای تک و تنها خیابونارو میگذرونهه
یهوو ارسلان خاتون میاد و میبرع خونه
دلارای میگه که من اجازه نمیدم ب بچم بگن حروم زادهههه
ولی گفتن💔 تقصیر تو بود و میزنه رو سینه های سرخش یاهمون صورتی
😂😐
ارسلام ارومش میکنه و بازهم اون صحنه+۱۸
و اینجا میکوبه ب وان حموم و بچه کشته میشهه و دلارای خیابونارو میگردعه چندروز تو پاسگاه و…

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
1 سال قبل

پشمام چقدر از نویسنده دلخورن ۱۱۱ تا کامنت😂😂😂😂😂😂 ولی خوب شد هیجان پیدا کرد دد الان

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
1 سال قبل

چهههه عجلببب کراااشمممکم اوووومددددد دخترهههه ی ذلیللل مردههههه احمقی دا 😐تو خونش دوربین بووود پس از کاراشون هم گرفتهههخ شتتت نویسندههه کشت مارو پنج روزه رو عقد و عروووسیننن
خداااایاا کراشمو نگه دار😐😂تا نیومدم نکشتمشششش پسره ی گودزیلا

حانیه
حانیه
1 سال قبل

لعنت اخه این چیه؟ازاسترس سکته کردم خدا خفتون نکنه اه اه هه

رویا
رویا
1 سال قبل

لعنت لعنت

....
....
1 سال قبل

نمیشد اینجوری نباشه؟ چرا همه بدبختیا همیشه رو سردخترامیریزه؟
درسته اشتباه کرد اما تاوانشو داره بیش‌ از حد میده.بعد از این ماجرا دیگه دلارای برای بقیه مثل قبل نمیشه. میشه یه دختر با قلب پاک وبیگناه اما از نظر بقیه هرزه و توزرد.

آتاناز
آتاناز
پاسخ به  ....
1 سال قبل

عزیزم ظاهراً نویسنده این رمان با قوی بودن دخترا مشکل داره

DLARAM
DLARAM
1 سال قبل

این رمان فروشی نیستش بخریم این جوری دق میکنم من😐

حنا بختیاری
حنا بختیاری
1 سال قبل

درسته دلارای اشتباه کرده ولی ارسلان بیشتر مقصره ..خراب بودن پسر دختر نمیشناسه ادم خراب خراب استتت…. خوبه دوست دخترا قبلی ارسلان ک ارسلان ولشون کرده فیلما ارسلانو پخش کنن؟؟؟خو نکبت خودت دختر رو روانی کردی بدبختش کردی حالا هم ولش نمیکنی؟؟ طرف ن فهم داره ن شعور داره ن شخصیت درستو حسابی داره بعد شده پسر جذاب رمان 😑😑🤢 .. دختری ک عاشق همچنین انگلی بشه اینقد بلاهم سرش بیاره بازم بهش برگرده گااوه..ان شاالله اگه دلارای ب ارسلان بگرده ی پسری مث ارسلان نصیب نویسنده شه🤲🤲🤲🤲🤲

معصومه
معصومه
پاسخ به  حنا بختیاری
1 سال قبل

👍👍👍یه اشتباه رو چندین بار تکرار نمیکنن در ضمن اون کاری هم که کرده قطعا باید میفهمید که اشتباه آخه اون کار درسته که دلاراس خاک تو سر کرده

حنا بختیاری
حنا بختیاری
پاسخ به  معصومه
1 سال قبل

در خاک بر سر بودن دلارای ک شکی نیست

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  حنا بختیاری
1 سال قبل

این بد نفرینی بود 😂

دسته‌ها

136
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x