رمان دلارای پارت 165

2
(1)

 

_ یادته چطور با جسارت برام لخت شدی؟ یاذته هرچی کفتم یک جوابی دادی تا بیای تو بغلم؟

دلارای ناله زد

_ الان نه

دست ارسلان بیشتر پیشروی کرد

_ من همون دخترو میخوام دلی
دلم واسه اون تنگ شده

گفت و دستش را به نقاط ممنوعه بدن دخترک رساند

دلارای ارام زمزمه کرد

_ من همون دخترم…

_ پس چرا میلرزی؟ اون دختری که من می‌شناختم زیر دستم نمی‌لرزید

_ س…سردمه

ارسلان با یک حرکت سمت خودش برش‌گرداند

_ قرار گرم شی … داغِ داغ

کف دستش را نوازش وار روی شکم دلارای به حرکت در اورد و ادامه داد

– مگه اینکه لرزیدنت از سرما نباشه و از ترس باشه ، که وای به حالت… نه؟

هول شده سری به دو طرف تکان داد

– فقط سردمه!

هر دو بازویش را دور تن دلارای پیچاند و لب زد:

– میخوای گرمت کنم؟

بوی عطرش باعث زیر و رو شدن دلش شد

در دل به کودک التماس کرد

– تو رو خدا مامانی چند دقیقه حالت بهم نخوره! فقط چنددقیقه تحمل کن بابات جفتمونو بهم میدوزه!

ارسلان دستش را زیر چانه‌ی دلارای سراند و اهسته گفت:

– هیش منو ببین ، چرا خودتو میکشی کنار؟ نرو رو مخم دلی

نفس عمیقی کشید و سعی کرد هیجانش را کنترل کند

سرش را بالا گرفت و به چشم‌های خواب الوده‌اش خیره شد

چقدر جذاب تر شده بود با آن موهای پخش و پلا شده‌ای که روی پیشانی‌اش ریخته بود

بدون زمینه گفت

_ فکر کردم … فکر کردم رفتی بیرون
دیرت میشه ها

ارسلان آب پاکی را روی دستش ریخت

_ امروز خونم

نگاهش را دزدید
اگر ارسلان رابطه میخواست نمیتوانست نه بیاورد

در شرایط دیگری بود اعتراضی نداشت

دلش نمیخواست اما حرفی هم نمی‌زد اما با آن وضع نمی‌توانست

حتی با همین فاصله هم دل و روده اش بهم می‌پیچید چه برسد به زمانی که لب های ارسلان روی لب هایش قرار بگیرد

شک نداشت هرچه خورده و نخورده بود را بالا می‌آورد و آلپ‌ارسلان به جنون می‌رسید!

اهسته و ملتمس گفت

– بپوشم حولمو؟

– نه!

– یخ میکنم الان
ببین پنجره هم بازه!

تن دلارای را محکم به خود چسباند

– داری نمیسازی دلی
میدونی بخوای با من نسازی چی میشه نه؟

انگشت شستش را روی لب های دخترک کشید و تا سینه هایش پایین آمد

_ چاق شدی!

قلب دلارای از حرکت ایستاد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 2.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 3.5 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

57 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Idhsjs
Idhsjs
1 سال قبل

Khr ki bashi

Idhsjs
Idhsjs
1 سال قبل

Khak khat to saret

من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
1 سال قبل

اونوقت که از آسانسور پیاده اش میکرد فکر میکرد دلارای لاغر شده الان چطوری تو ی روز…!وای خدا پوففف

اتاناز
اتاناز
1 سال قبل

وایییی ارسلان تو چ هوش خوبی داریییییی تو چیجوری فهمیدیییی راستشو بگو با دلی همفکری کردید فهمیدی چاق شده بابا من و تو نداره ها میتونی راستشو بگیااا بابا تو با این کشف بزرگی ک کردی جات توی لیست کسانی هست ک تو گینس ثبت شده توروخدا فرمول اینکه اینقدر باهوشی رو ب ما هم یاد بده موقع امتحان بتونیم ازش استفاده کنیم اصلا من تو و میپرستم با این هوش فوق العادات

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط اتاناز
Eda
Eda
عضو
1 سال قبل

نویسنده جون یا نده یا سه روز یکبار یه پارت طولانی بده
خدایی برو از نویسنده وهم یاد بگیر اون سرتتپا هیجانه😂

Tamana
Tamana
1 سال قبل

چه عجبببببببب😐
بلاخره داره این طلسم میشکنه😶😐😑😂

ayda
1 سال قبل

بچه ها یکم درک کنید
دارید زندگی دلارای مسخره میکنید به بدبختی کسی نخندیم شماهاید که دوست ندارید رمان کم بخونید خوب نخونید اجبارتون خوب نکردن که حتمن حتمن این رمان بخونید خب نخوونید مگه مجبورید

اتاناز
اتاناز
پاسخ به  ayda
1 سال قبل

😐😐 این داستانه چرا زندگیشو واقعی میکنی؟😂😂

دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
1 سال قبل

سکوت اختیار میکنمممم منه بی اعصاب بازم صبر میکنممم……

آذرخش
آذرخش
1 سال قبل

تازه فهمیده دلی چاق شده یعنی این مردا د همین حد بی توجه هستن

مهشید
مهشید
1 سال قبل

خدایی اگ ارسلان بفهمه حاملس میگه بچه هومنه بخدااااا
کـــــــــ….. ر بابام دهنت پدسگ خو ای چ وضعشه لامصب
یا میکنتش ک بچو سقط میشه یا همی میاد بکنه توش دلارای یا با هق هق میگه نه نکن
یا میگه نـــــــــــــه من حاملم😂😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  مهشید
1 سال قبل

بی ادب😐😐

Fateme
Fateme
پاسخ به  مهشید
1 سال قبل

ارهههه بعدش حتما میخواد بگه بچه هومنه😑

Eda
Eda
عضو
پاسخ به  مهشید
1 سال قبل

اقا لطفا ادبو رعایت کنین
چون کار درستی نیست تو یه مکانی که همه جور ادمی هست ادم بی پروا صحبت کنه
ممنون😐😁

امین R
امین R
پاسخ به  مهشید
1 سال قبل

آروم بابا اینجا بچه کوچیک هست…یهو مال باباته حواله کردی …
ماله بابات برا مامات…
☺️🖕

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  امین R
1 سال قبل

حق جواب نداره مرسی توجه میکنید☺

آیلاردخییییی
آیلاردخییییی
1 سال قبل

چه عجبببببب
عاقای کوررررر

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
1 سال قبل

یاابلفض ممه هاش گنده شده فهمید حامله است😥😥😂😂😂

امین R
امین R
پاسخ به  نیلی رحیمی
1 سال قبل

یا خداااااا
تو که الان به طرف گفتی بی ادب😂😂😂😂

نیلی رحیمی
نیلی رحیمی
پاسخ به  امین R
1 سال قبل

ببشید من خیلی وانکردم مسله رو
فقط خیلی ریز وزیر پوستی اشاره کردم😉😊

fati
fati
1 سال قبل

جرررر فق جمله اخر ارسلان چاق شدی!😂😂😂😂😂😂

تو رو سننه قربونت برم؟
تو رو سننه قربونت برم؟
1 سال قبل

5 ماهشع شکم ندارع

Nafis
Nafis
1 سال قبل

😨😨😨😨توروخدا نکن این کارو با من حداقل یه کم بیشتر بنویس

گندم
1 سال قبل

وای چرا نمیگه🥲🥲

حیدری
حیدری
1 سال قبل

واقعا خسته کننده شده دیگه

ارزو
1 سال قبل

خدایا شده روش بالا بیاره فقططط بفهمه که این بچه دارههههههه :///… البته در بطنش😂💔

Negin Shogheali
Negin Shogheali
1 سال قبل

ینی اگه اخرش به اینجا ختم بشه که ارسلان رابطه بخواد و دلارای بگه من حاملم من میدونم با این رمان….
چه خریه این ارسلانا

Nahar
Nahar
1 سال قبل

از صمیم قلبم میگویم.. انشاءالله بچه در بطن دلی بمیرد.اکنون حرف هایی با نویسنده دارم ای نویسنده به من بگو کدام گوری هستی؟ میخواهم با تو گل بگویم و گل بشنوم.آه این درد را که ز دوری نویسنده است را به که گویم؟ و شنونده ز کجا جویم؟ 😞 نویسنده چرا ردی از خود ب جای نگذاشتی؟؟ هراس از ما داری؟ به کدام کار؟ به کدام جرم؟ ما فقط تورا میخواهیم تیکه تیکه ات کنیم از ما هراس نداشته باش(: وی ادامه میدهد:اما در اواخر سخنانم میگویم. نویسنده اگر من تورا یافتم سرت را مانند ترنم در رمان وهم میبرم و میگذارم روی سینه ات😓این هم گل گفتن و گل شنیدن من و تو است زیبا نیست؟؟ زیبا است واقعا زیباست. اگر لازم باشد به بچه های رمان دونی هم این خبر را میدهم که با تو گپ و گفتی داشته باشند و مطمئنا با ان‌هاهم بسیار خوش میگذرد😞

Mobina
Mobina
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

نظر تو از خود رمان طولانی تر شد😂🤣ایشالله نویسنده خجالت بکشه بیشتر بنویسه

امین R
امین R
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

اسکول هستی . یا ک…ص خل🧐
این چیزا که گفتی جان خودت راستشو بگو ، بداعه بود؟؟؟😂😂😂

دسته‌ها

57
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x