رمان دلارای پارت 215

 

لبش را گزید و صدایش را بالا برد

_ رمز؟

ارسلان ثانیه ای بعد مثل خودش مختصر مفید جواب داد

_ شصت و هشت هفتصد و پنجاهو پنج

دکمه تایید را زد و منتظر ماند

به یک دقیقه نکشید که ارسلان با اخم در اتاق را باز کرد و همانطور که سمت آشپزخانه می‌رفت تنه ی محکمی به او زد

_ طلا جواهر سفارش دادی از حرصت؟
سر تا پات ضرره!

دلارای پوزخند زد

_ طلا جواهر نداشت وگرنه میگرفتم

قبل ازینکه ارسلان دوباره تحقیرش کند ادامه داد

_ خریدایی که خونه بابام میکردم مبلغش چندبرابر این بود!

البته که اغراق کرد اما از کودکی گران پوشیده بود

پارچه های چادری که حاج خانم می آورد تماما از فروشنده های عرب و جنس های غیر ایرانی و ترک خریداری شده بود

ارسلان با تمسخر بطری آب را بلند کرد

_ برای همینه میخواست شوهرت بده دیگه
مخارجت بالا بود دخترحاجی

دلارای جوابش را نداد

مثل بچه ها برای لباس های نوزادی ذوق داشت

به تصوراتش پوزخند زد
بچه بود دیگر
بچه ای با جنینی در شکم!

با شنیدن صدای زنگ از جا بلند شد

_ خریدامو آوردن

_ میارن بالا

_ میگیرم خودم

ارسلان غرید

_ بشین سرجات

دلارای پوف کشید و ارسلان با نگهبان تماس گرفت

چنددقیقه بعد خیره به مشماها و جعبه ها غرید

_ چه خبرته؟ مگه میخوایم بریم عروسی؟

دلارای بی حواس به جعبه ها خیره شد

کدامشان لباس های بچه بود؟
برای چیدن لوازمش شوق داشت حتی اگر زیر تخت و دور از دید چیده میشد!

_ اینجا هیچی نداشتم

_ آماده شو وقت نداریم

دست هایش را پر کرد و سمت اتاق ارسلان رفت

_ تا نیم ساعت دیگه آماده‌ام

ارسلان اخم کرد

_ اونجارو شلوغ نکن ، بذار اتاق بغلی

دلارای اعتنا نکرد

_ من هرجا باشم لباسامم باید همونجا باشه

وارد اتاق شد و در را بست

با لبخند وسیله های بچه را بیرون کشید و به بینی‌اش چسباند

_ الهی مامان فدات شه … بوی بهشت میده

با لبخند زیر تخت پنهانشان کرد و ایستاد

سمت آینه قدم برداشت و سعی کرد خونسرد باشد

_ میری پیش کسایی که منتظر ایستاده بودن تا داراب جونتو بگیره

موهایش را شانه کشید و دو طرف شانه هایش بافت

_ همونایی که زندگی رو بهت جهنم کردن

پشیمان شد
بافت را باز کرد
بچگانه و معصوم شده بود
نمیخواست بازهم شخصیت مظلوم داستان باشد

موهای بلندش را فر ریز کرد و آزاده روی شانه هایش ریخت

_ همونایی که انداختنت زندان
همونایی که نزدیک بود بچه‌اتو به کشتن بدن

کرم پودر را برداشت
کانسیلر و کانتور
لوازم آرایشی که هیچ زمان در خانه ی حاج بابا استفاده نکرده بود

سایه تیره رنگی زد و چندین دور مژه هایش را ریمل زد

خط چشم کشید و زیرلب زمزمه کرد

_ ممکنه خبر به بابا اینام برسه؟

رژگونه را کمرنگ زد و سرخ ترین رژلبش را برداشت

_ البته که میرسه…
به حاج خانم و روضه هاش!

خندید
چه شود!
بحث داغ تک دختر فرهنمد ها در مجالس زنانه

شلوارمشکی رنگ جذبش پاچه های کوتاه داشت

خلخال زیبایی دور مچ پایش انداخت و شومیز زیبای حریری پوشید که بلندی اش به سختی تا رانش می‌رسید

شال را در عقب ترین قسمت سرش انداخت و کفش های پاشنه بلند ساده ای پوشید

روبروی آینه که ایستاد بعد از مدت ها از دیدن خودش لبخندی روی لب هایش آمد

4.2/5 - (150 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
54 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیرعلی دختر کش
امیرعلی دختر کش
6 ماه قبل

وای مامانم اینا
امیرعلی تو تنها کاری بتونی بکنی پشه کشتنه

…..
پاسخ:چقدر گوه خور زیاد شده😂😔 

Aram
Aram
پاسخ به  امیرعلی دختر کش
6 ماه قبل

اعتماد به نفست تو حلق حاجی اقای دختر کش 😑😂

........
........
6 ماه قبل

رمز کارت زیاده😐
جان من پارت بذار

ربکا
ربکا
6 ماه قبل

واتتتتتتت د هِر؟؟؟؟؟
رمز کارتش پنج رقیمیه😂😂😂
واقعا چنین چیزی وجود داره؟؟؟

Aram
Aram
پاسخ به  ربکا
6 ماه قبل

نویسنده تازه به سن تکلیف رسیده چی ازش انتظار دارین 😂😂

Roya1388
6 ماه قبل

ای بابا دیگهههههههه 😪 

سپیده
سپیده
6 ماه قبل

فاطی چرا سایتتون اینجوره؟
پروفم رو نمیاره

Fat_k.m
...
6 ماه قبل

در پاسخ دوست عزیز ک میگه ارسلان نمیتونه بچه دار شه چون شخصیتش خودش به درد نمیخوره

قابل توجه شما ک به وجود اومدن بچه نیاز به شعور و شخصیت نداره یک‌زن و یک مرد لازم است در اینجا و انجام رابطه ج.ن.س.ی بین اونها
با تشکر🙂🌹

Ghazal
صغرا دختر اصغر
پاسخ به  ...
6 ماه قبل

😂 😂 😂 😂 😂

Sevili
Sevili
6 ماه قبل

رمان دلارای رمان خوبیه فقط پارت دهیش کمه وگرنه اگر رمان بدی بود این همه خواننده نداشت مشکل پارت هایه کوتاهشه

تورو سننه قربونم بری
تورو سننه قربونم بری
6 ماه قبل

وای بدجوری ب این رمانهع عادت کردم
سه روزهه نتامونو قط کردن داشتم ب گ.ا میرفتم. فاککک

Fateme
Fateme
6 ماه قبل

دلارای داره میره عروسی باباش انگار😂😂😐

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
6 ماه قبل

بیشعورِ عوضی لااقل یه نمه بیشتر ننوشت تا جایی که اری ببینتش

بی نام
بی نام
6 ماه قبل

یادم آرایش بلد نبود ی زمانی. چه حرفه ای یاد گرفته ها

سپیده
سپیده
پاسخ به  بی نام
6 ماه قبل

خودتم بلد نباشی بعد چند بار آرایش کنی راه میفتی

هستیشونم
هستیشونم
6 ماه قبل

الان خیلی کلیشه ای میشه دلی میاد بیرون ارسلان میگه این چ وضعیتع گمشو درست لباس بپوش💔ارایشتم پاک کن 😐🤞 یا ارسلان میبوسدش و رژش پاک میشه🤢بمولا

سپیده
سپیده
پاسخ به  هستیشونم
6 ماه قبل

هیچ کدوم نمیشه

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  هستیشونم
6 ماه قبل

نه بابا الان میگه اوع دختر حاجی به خودت رسیدی خوب کاری کردی برای ریدن تو آبروی بابام

mehr58
mehr58
6 ماه قبل

چشم ارسلان 4 تا بشه

مادرهمسر آینده دلارای؛ پدر شناسنامه ای آلپ اردلان
مادرهمسر آینده دلارای؛ پدر شناسنامه ای آلپ اردلان
6 ماه قبل

و در پایان یادی کنیم از آن شعر معروف که میگوید:

عاا بیا وسططططط

نرو دلارای

چه بدنی داری دلارای

علف میزنی دلارای

دیش دارای دیدان دیش دیش

یه آسه یه شاهه یه سرباز
قمار بازه قمار بازه قمار باز

ده و ده نه و نه یه هشتو

گرفته به بازی خواننده های رمانو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ریمیکس بای روژی بانو

سپیده
سپیده

من رو زن داداشم غیرت دارم پس اسمت رو تغییر بده😐

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
پاسخ به  سپیده
6 ماه قبل

هن!

سپیده
پاسخ به  ◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
6 ماه قبل

نوااااااا

fati
fati

😂😂😂😂😂😂😂😂

Fatemeh
(جولیتِ رومیوو)فرش خونه ارسلان
6 ماه قبل

مگه شیک بودن فقط به اینه که ژینگول بازی دراری؟
البته این ارسلان شوهرشه دگه این تیپ بهش میاد

سارا
سارا
6 ماه قبل

ادمی باشخصیتی پوچ وپرتی مثل ارس نمیتونه خودش روجمع کنه بعدمیخوادپدربشه والاچی بگم رمانش کلاخرکیه بچه روتورمان گذاشته زمان بخره واسه رمانش طولانی بشه وگرنه ارس اول بایدخودش روادم کنه بعدیا ادم تولیدکنه😅😅😅😅البته دلارای کجاومادرشدن همش ۱۷سالشه آی خداچقدرچرته این رمان سروتحش معلوم نیس کلایچی نوشته مااوسکلابخونیم

سپیده
سپیده
پاسخ به  سارا
6 ماه قبل

رمان نخوندی ک اینو میگی
ب جرئت میتونم بگم ک رمان دلارای جزء بهترین رمانایی هس ک دارم میخونم
نویسنده قلم خوبی داره و میدونه چطور مخاطب رو جذب کنه ولی خب پارت ها کمن و این باعث شکایت خواننده میشه

Nazi
Nazi
پاسخ به  سارا
6 ماه قبل

تو چه توقعی داری عقل دالارای همین قدر قد میده که برای مرد بدردنخوری مثل ارسلان میخواد بچه بیاره این اگه عقل داشت خودشو قبل ازدواج زیر یه پسر دختر باز نمینداخت

سپیده
سپیده
6 ماه قبل

رمز کارتش پنج رقمه؟😐لعنتی رمزش هم خاصه😂

ستایش
ستایش
پاسخ به  سپیده
6 ماه قبل

وایی تنها سوالم همین بود😅

یه خل ،به تو چه(سارا)
یه خل ،به تو چه(سارا)
پاسخ به  سپیده
6 ماه قبل

😂😂😂نویسنده این رمان چیش عجیب نیست که این باشه من که تعجب نکردم

zahra
Zahra...
پاسخ به  سپیده
6 ماه قبل

وایی منم رو این گیر کردم 😂 😂

Nazly
نازلی
پاسخ به  سپیده
6 ماه قبل

رمز دومش بوده مال قبل از این دوران رمز پویاعه😂😂😂😂

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  سپیده
6 ماه قبل

مثل خودش به نظر من خیلی جذاب وجیگررر

◦•●◉✿Nava✿◉●•◦
عضو
6 ماه قبل

آفرین 😉توی زندگیت ی کار درست کردی با همین فرمون برو جلو

asrin
6 ماه قبل

سلام نویسنده خوشگلم❤ میشه بگی چطوری پست میزاری یا رماناتو مینویسی من هر کاری میکنم نمیتونم یه پست بزارم😁🤔

سپیده
سپیده
پاسخ به  asrin
6 ماه قبل

باید ادمین باشی😐

asrin
پاسخ به  سپیده
6 ماه قبل

هن ادمین؟؟ چطوری باید ادمین باشم 😂  😑  😅  🤐 

neda
عضو
پاسخ به  asrin
6 ماه قبل

پروسه سختی داره 😂 😂 😂

asrin
پاسخ به  neda
6 ماه قبل

مسخره میکنی؟😐🤕مگ من عنتر توام😂😂😂😂حالا اابگو دیگ چطوری

همتا
همتا
6 ماه قبل

بالاخره از غم انگیزی در اومد

54
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x