رمان دلارای پارت 89

4.5
(2)

 

دلارای احساس کرد ناراحت شدند

معذب خواست موضوع را جمع کند :

_ ایشالا این بار خونه ما دور هم جمع بشیم حاج خانوم خواست دعوتتون کنم

حاجی و مروارید خانم که رضایت دادند با سرعت سمت اتاق قدم برداشت

محبوب جلو آمد :

_ شما بشینید خانم الان من میارم

دلارای نایستاد :

_خودم میتونم ممنون

مانتو را پوشید و روسری اش را همراه چادر چنگ زد

هومن جلو آمد

_ میرسونمت

بدون تعارف سر تکان داد :

_ باشه

هومن لبخند زد و دلارای تشکر کرد

گونه مروارید خانم را بوسید و با احترام برای حاجی سر تکان داد

از در که بیرون زدند نفس راحتی کشید

هومن به ۲۰۶ نوک مدادی رنگی اشاره زد

_ ماشین اونجاست

دلارای صندلی جلو سوار شد و قبل از اینکه هومن سوار شود زیر لب غرید :

_ گند زدی با این نقشه کشیدنت!
حالا شانس آوردی به خیر گذشت

هومن ماشین را روشن کرد و راه افتادند

قبل از اینکه از کوچه خارج شوند صدایش بلند شد :

_ اون ماشین آلپ‌ارسلان نیست؟!

دلارای مات صحنه مقابل ماند

احساس می‌کرد قلبش از تپش افتاده است

او بهتر از هومن ماشین ارسلان را می شناخت

شک نداشت که این همان ماشین است

هومن ابرو بالا انداخت و به چهره رنگ پریده دلارای نگاه کرد

_ حالت خوبه؟

نتوانست حرف بزند

تنها در سکوت به نشان تایید سر تکان داد

هومن این بار با جدیت ادامه داد

_ امشب چیزی شده؟
مثل همیشه نیستی
اگر مشکلی داری بهم بگو

لبش را با زبان خیس کرد و به سختی نگاهش را از ماشین آشنا گرفت

_ نه چیزی نشده

ناخواسته ادامه داد :

_ ماشین ارسلان نیست!

هومن تنها در سکوت نگاهش کرد

دلارای لعنتی به خودش فرستاد و زبانش را گزید

خودش را جمع و جور کرد :

_ یعنی میگم من چند باری ماشین آقا ارسلان رو تو پارکینگ عمارت دیدم
این ماشین نیست
بعد اگر اشتباه نکنم اصلا اقا ارسلان با خانواده زندگی نمیکنه
بریم دیگه دیرم شد

هومن فرمان را سمت مخالف چرخاند

_ درست میگی ارسلان زیاد این طرفا پیداش نمیشه

دلارای جوابش را نداد

حتی صدایش را هم نشنید

نگاه نگرانش خیره به آینه بغل ماشین بود که نشان می‌داد اتومبیل ارسلان پشت سرشان به راه افتاد

پلک هایش را روی هم فشرد و نفس عمیقی کشید

دوست داشت مشتش را محکم در سر خودش بکوبد

چه کارهایی که انجام می‌دهد

هومن برایش اهمیتی نداشت اما اگر ارسلان حرفی به خانواده خودش یا خانواده دلارای میزد و یا آبروریزی درست می شد.‌‌..

تا چند ساعت پیش فکر می کرد آب از سرش گذشته و برایش اهمیتی ندارد اما در این لحظه مهم بود

از مروارید و پدر خودش خجالت می‌کشید

آنها بیشتر از بقیه باورش داشتند

سرش را سمت هومن برگرداند

_ کجا داریم میریم مسیر خونمون از این سمت نیست

هومن لبخند زد

_ هنوز زوده برای اینکه بری خونه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

21 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
A.Time
1 سال قبل

هعیییی هومن اگه میدونستی جریان چیه بدو بدو میرفتی حتی کلاتم میوفتاد برنمیگشتی😑

Sahar
Sahar
1 سال قبل

عزیزم چرا از پارت ۸۹به بعد دلارای رونمیذاری

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Sahar
P:z
P:z
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

وایی چه خوب گفتی
زیاد ترم شه رودل میکنیم
نویسنده هم خیلی به فکرمونه
دقیقا یک قاشق چایخوری به ما پارت میده

ساحل
ساحل
1 سال قبل

دلارایو‌میبره یه جایی بعد ارسلان میاد دعوا‌میکنه باهاش
یا اینطوریم نباشه میرن دور دور ارسلان هم حرص میخوره

سنا
سنا
1 سال قبل

نویسنده اسمشون چی هست

الهه
الهه
1 سال قبل

دختر مردم ور داشت رفت چیکارش کنه اخه🥲😂 خیلی دلم میخواد اتفاقی که نباید بیوفته بیوفته اخ اونقته که ارسلان بیاد دهن هومنو سرویس کنه😂
ولی خیلی پارت کمه

P:z
P:z
1 سال قبل

فاطمه جون میشه بگی دلارای کلا چند پارته؟
میخوام بدونم چند روز دیگه باید معطل این دو خطی ها بمونم تا تموم شه
یعنی میشه تا شهریور تموم شه؟

Maryam
Maryam
1 سال قبل

بازم کم😐😐
فاطمه جان رمان پنجره فولاد رو دیگه نمیذاری؟

انیسا
انیسا
1 سال قبل

الان جالب میشه ولی خیلی کم بود
هومنم بازیش گرفته
😂😂😂😂😂

RomRom
RomRom
1 سال قبل

مسخره
گفتم الان میره خونه دعوا میشه😒😒😒

:)
🙂
پاسخ به  RomRom
1 سال قبل

خیلیی بد تر شد

Fat_k.m
Fat_k.m
1 سال قبل

هومن هم شیطون شده خدا بخیر کنه😂😂😂

سوگل
سوگل
پاسخ به  Fat_k.m
1 سال قبل

آخییییی بچم عاشق شده😂😂

Fat_k.m
Fat_k.m
1 سال قبل

همون هم شیطون شد😂😂😂

دسته‌ها

21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x