پوزخندی زد و غمگین ادامه داد :
_مهم نیست
حاجی پدر من نیست که انتظار داشته باشم همیشه حمایتم کنه
تا همینجاشم هر کاری کرده دمش گرم
ولی من از اینکه پول رو نداد ناراحت نیستم
دلارای می دانست چه جوابی خواهد شد اما باز هم امیدوار بود ارسلان در این قضیه دخالت نکرده باشد
آرام پرسید
_ پس از چی انقدر بهم ریختی
هومن آرام تر جواب داد :
_از اینکه همون دیشب بهم گفت صبح برم چک رو بگیرم ولی صبح که رفتم گفت نه!
پر حرص خندید
_ گفت ندارم! میفهمی؟دروغ گفت
به منی که ادعاش میشد مثل پسرشم دروغ گفت
اگر از همون اول می گفت نمیدم من اعتراض نمیکردم
اصلا چه اعتراضی؟!
وظیفهاش که نیست بنده خدا…
دلارای نگاهش را دزدید
حاج ملک شاهان اگر اراده میکرد میتوانست در چند ساعت صدها ماشین شبیه به ماشین هومن را بخرد!
هومن ادامه داد
_ حاجی مقصر نیست ولی خب دلم شکست
غمگین خندید :
_ میدونی از وقتی به دنیا اومدم مثل پدر بالای سرم بود
ازش انتظار نداشتم
وگرنه تا همینجاشم زیادی مایه گذاشته
دلارای عصبی گفت :
_ نه
هومن متعجب نگاهش کرد
دلارای خشمگین ادامه داد
_ هر کاری کرده وظیفه اش بوده
نمیبینی هومن؟
تو صبح تا شب داری براش کار می کنی
مورد اعتماد شی
اونقدر بهت اعتماد داره که همه کاراش رو سپرده دستتو خودش نشسته تو خونه پاهاشو انداخته روی هم
هرکس دیگه بود تا حالا چند بار از اعتمادش سو استفاده کرده بود
اصلا اگر تو نبودی به اینجا می رسید؟!
از بچگی حمایت کرده باشه درست
تو هم از بچگی داری براش کار می کنی!
نه مثل بقیه…
با جون و دل براش کار می کنی
نه ساعت مشخصی داره نه جای مشخصی
از عمارتش بدو بدو میری حجره از حجره میری بانک دنبال پاس کردن چکاش
حتی روز خواستگاری هم بهت مرخصی نداده بود یادته؟
چهره هومن را که دید تازه فهمید چه گفته است
نفس عمیقی کشید
نگاهش را دزدید و سعی کرد توضیح دهد
هومن بیچاره که نمی دانست…
حاجی هر کاری هم کرده وظیفه اش بوده است
او نمی دانست که خودش و خواهرش هم باید زندگی شبیه به زندگی آلپ ارسلان داشته باشند
ماشین های میلیاردی زیر پایشان باشد و تعداد زمین و خانه و ویلاهایشان قابل شمارش نباشد
او که نمیدانست احتمالأ حاصل هوس همین مرد است!
حاجی کم هم گذاشته بود….
_ فقط …. فقط منظورم اینه که تو به هرجا رسیدی یا هرچی که داری به خاطر زحمات خودته هومن نه لطف حاجی
هومن سر تکان داد :
_ اینطوری نگو ، این مردی که داری بهش توهین میکنی الگوی منه دلارای!
پدرم بوده ، بزرگم بوده ، برادرم بوده ، حامیم بوده….
با محبت لبخند زد
چهره اش با آن چشمان قرمز و لبخند مهربانش بانمک شده بود
_ تازه اگر به خاطر حاجی نبود تو رو هم نداشتم!
بدون حاحی و مروارید خانوم ، خانوادت منو از در خونشونم راه نمیدادن دلی خانوم!
بخاطر هرچی ممنونش نباشم بخاطر این یکی تا آخر عمر ممنونشم…
دلارای سعی کرد لبخند بزند اما میدانست تنها لبهایش را به طرز مسخره ای کش داده است
هومن عاشقش بود
همانطور که او عاشق ارسلان بود!
عشق یک طرفه….
هومن با گوشه انگشت گونه اش را نوازش کرد و بعد دستش را عقب کشید
_کجا دوست داری بریم؟
دلارای اسم منطقهای که برج ارسلان در آن بود را زمزمه کرد
هومن متعجب نگاهش کرد
_اونجا چرا؟
دلارای لبخند زد
باید تکلیفش را با ارسلان مشخص میکرد
_ یکی از دوستام رو می خوام ببینم
اگر برنامه ای نداری اونجا پیادم کن لطفا
خب خب خب به احتمال زیاد هومن پسر حاجی
هومن خیلی گناه داره….دلارا ازت بدم میاد…ازاین پسر بیچاره داری سواستفاده میکنی
خاک تو سرت کنن دلارای خب عاشق هومن شو دیگه
فاطمه خانم بی زحمت رمان ممنوعه رو هم اندازه دلارای بزار یعنی چی دلارای این همه زیاد😐من ۲ساعت میخوا بخونمش کلی ازم وقت میگیره بعد رمان ممنوعه این همه کمه تازه اون ترسناک باید بیشترمباشه تا هیجان داشته باشه
لطفا رسیدگی کنید ،باتشکر
😂😂😂😂😂😂😂😂
😂😂😂😂
ایشالله دلی بری زیر ۱۸ چرخ
هومن بیچاره عاشقشه بعد اون …..
😢😭😢😭
نمیدونم چرا احساس میکنم هومن یه ریگی به کفشش
کم کم داره جالب می شه ولی
حاجی خیلی ……..
میگه کرم میوه از خودشه همینه
میخواد بره اونجا که چی بشه
هینم همه از سر بچگیه
چرا عاشق هومن نمیشه
هومن واقعا عاشقشه
اما ارسلان چی 😑
باورم نمیشه با وجود هومن دوباره میخواد بره سراغ ارسلان….
چون آدم عاشق کور و کره فقط اون کره خری رو میبنه که عاشقشه حالا تو هعی بهش اسب سفید نشون بده مگه میبینه؟!😂😐😐😐
اون گور خر دوست داره 😂😂
خب قوربونت برم
من که از ساعت ۱۲ که امتحانمو میدم تا ۷ که رمانو میزارن همش فکرم ایناس☹️
اصلا برای امتحان بعدی نمیتونم بخونم تا وقتی که شما رمانو ننویسی💔
الهی بری زیر تریلی! آخه خدا لعنتت کنه! چرا این همه کرم میریزی
چراااااااا
به من بگو چرااااااااااااا🤬😡😬
خب بابا اصن اشکال نداره کم بنویسی، ولی خدایی انصافه با این دو خطی که تو مینویسی جای حساس هم پارتو تموم کنی😐💔
ای بابا
الان میره ارسلان نه براش مهم نه اهمیت پیده فقط تهدیدش میکنه🤦♀️🤦♀️🤦♀️اونم ب خاطر حسادت از بچگیش تا الان به هومن
تهدید کجا بود مطمئن باش الان دوباره میگیره شلوار از پاش در میارع😐😂😂
با این تفاوت که این دفعه اسمش تجاوزه👌🏻😂😂😂
😂😂😂واقعا هم همینه دو تا چک خلاصه …..😂
خلاصهههههههه🤞🏻😂😂😂
خلاصه خوب ریده تو دلارای یه بار دیگه هم میرینه
دلارای عنی شده رو میفرسته بغل هومن 😑😐
دقیقا👌🏻😐😂😂😂