3 دیدگاه

رمان دلوین پارت 17

0
(0)

#پارت_17

 

•┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•

 

صبحانه ای آراز را کامل می‌دهد و به بازی گوشی ها و حرف های نصفه نیمه ای که میزند گوش می‌کند

 

این بچه شاید کمتر از دو سال داشت … چطور یه مادر دلش می آمد کودکی به این دلبری را از خود براند !

 

 

به فکر رفته بود و حواسش به اطرافش نبود تا اینکه با کشیده شدن موهایش توسط آراز به خودش می آید

 

چهره ای حرصی و پوکر فیس آراز را که میبنید خیلی زود می فهمد از اینکه حواسش به او نبوده عصبی شده و اقدام به این کار کرده …

 

بوسه ای روی دست پسرک می کارد و موهایش را از دستش بیرون می کشد

 

_ جانم عزیزم … ببخشید حواسم پرت شده بود بگو چی میخواستی بگی عشقم ؟

 

_ ن‌‌ مخوام

 

اخم های گره کرده اش چهره اش را بامزه کرده بود دلش خنده میخواست اما می ترسید آراز عصبی تر شود

 

بوسه ای روی لپ تپلش می‌کارد و سر پسرک را در آغوش می‌گیرد

 

_ آراز جان میدونی بعضی وقتا آدم بزرگا فکرشون درگیر یه کارایی میشه و این دست خودشون نیست عزیزدلم من عذر میخوام که حواسم به شما نبود عزیزم حالا میشه قهر نباشی ؟ منم ناراحت میشیما اینطور ؟

 

پسرک خیلی سریع سرش از بیرون می آورد و لب میزند

 

_ نه نالاحت نشو مامانی منم نالاحت نمیشم دیگه نلو باشه ؟

 

 

چشم هایش برای این حد از ترس و احساس کمبود پسرک خیس می‌شود و سرش را بوسه باران می‌کند… چه باید می کرد ؟‌‌

 

با صدای پایی که نزدیک میشود سر بلند می‌کند و با دیدن فردی که مقابل در ایستاده چشم هایش گرد میشوند

باورش نمی شد کسی که مقابلش می دید فرهاد باشد !‌ برادر صمیمی ترین دوستش …

 

مثلا آن فرناز احمق به خیال خودش با فرستادن برادرش خواسته بود او را از این خانه بیرون بکشد !

 

فرهاد هم دسته کمی از او نداشت با دیدن او آنهم اینجا حسابی تعجب کرده بود … نکند پرستاری که میثاق از او حرف میزد مرسا بود ؟‌

 

خودش را کمی جمع و جور می‌کند اما تعجبِ زیاد در کلامش مشهود است

 

_ مرسا…. خانوم ، شما اینجا ؟‌

 

قبل از مرسا اما ، میثاق میان کلامشان می پرد

 

_ تو ایشون رو میشناسی فرهاد !

 

 

فرهاد دستی به پشت گردن به عرق نشسته اش می‌کشد و زیر لب زمزمه میکند

 

_ آ اره .. آره مرسا خانوم دوست صمیمی خواهرم هستن

 

میثاق ابرویی از تعجب بالا می اندازد ، اصلا امروز از همان لحظه ای که شروع شده بود عجیب و غریب بود

 

 

حرف دیگری نمی زند … فرهاد جلوتر می رود و روبه آراز می گوید

 

_ سلام عمو جون خوبی آراز خان ؟ میشه من چند دقیقه با مرسا خانوم حرف بزنم شمام بری با بابا بازی کنی !

 

آراز اما مانند گربه ای شرک سر در یقه ای مرسا فرو می برد و با پرخاش جیغ میزند

 

 

_ نه نمخوامممممم ملسا نیست مامانمه…

 

 

فرهاد فورا عقب میکشد و مرسا سعی در آروم کردن پسرکی که تنش به لرز افتاده دارد

 

_ هیشش آروم باش عزیزم جایی نمیرم من آرووم فداتشم

 

 

l..♥️.⃟🍃⟯

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علوی
علوی
9 ماه قبل

سلام خدمت نویسنده و یا ادمین محترم.
ترتیب پارت گذاری این رمان چجوره؟ هر روز که نیست.
یه روز در میانه؟ زوج و فرده؟
هر وقت که خوش گذشته؟؟

ماهلین
ماهلین
9 ماه قبل

وای چه بچه بامزه ای با اینکه وجود خارجی نداره دلم براش ضعف رفت🥺🤍

Fateme
Fateme
9 ماه قبل

الهیی بچه کمبود محبت داره ای ننه میترسه مرسا بره چجور دلش میاد مامانش ؟حیف اسم مادر که روش بزارن

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x