3 دیدگاه

رمان دلوین پارت 18

4
(1)
  • #پارت_18

•┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•

 

 

وقتی نمی‌توانند آراز را جدا کنند به پیشنهاد فرهاد کارتون مورد علاقه اش را برایش می گذاردند اما بازهم قبول میکند که در آغوش مرسا نشسته و کارتونش را ببیند

 

این موضوع دیگر داشت میثاق را کلافه میکرد اما وقتی پای پسرکش در میان بود هیچ کاری نمیتوانست بکند

 

 

همگی مقابل تی وی میشینند ، کارتون که شروع میشود آراز به خوش حالی دست درهم می کوبد و روبه به مرسا می گوید

 

_ مامانی مامانی اون ماشین زلده لو منم دالم

 

 

مرسا با لبخند بوسه ای به سرش میزند … پسرک که برمیگردد روبه تی وی فرهاد بلخره حرف هایش را شروع می‌کند

 

 

_ ببینید خانوم ستوده ، آراز میشه گفت یه بچه ای عادی نیست از اونجایی که محبت مادری ندیده و صدالبته خیلی زود وارد دنیای بیرون شده و متوجه نبود مادر شده تو این شرایط قرار گرفته

 

متوجه نمیشد آراز چطور در این سن وارد دنیای بیرون شده است ! همین سوال را هم به زبان می آورد

 

_ببخشید اقای احمدی یعنی چی من متوجه نمیشم بچه ای به سن آراز چطور با دنیای بیرون ارتباط میگیره ؟

 

 

نگاه دلخوری نثار میثاق می‌کند و روبه مرسا می چرخد

 

_ عرض میکنم خدمتتون… ببینید میثاق از اونجایی که مشغله های کاریش همیشه خیلی زیاد بوده طبیعتا وقتی شخص مطمئنیم برای نگه دار از آراز پیدا نمی کنه تصمیم میگیره آراز رو تو سن خیلی پایین و حساس بزاره مهد کودک

 

 

_ آراز هم خب وقتی اونجا رابطه ای مادر و فرزند هارو میبنه کم کم متوجه نبود مادرش میشه از اونجا این مورد آزار دهنده براش پیش میاد به صلاح دید من یه مدت کوتاهی هم مادرش میومد به دیدار آراز ولی هیچ گونه ارتباط مثبتی نتونستن باهم بگیرن و این مورد هم منتفی شد!

 

نگاه دوباره ای به پسرک در آغوشش می کند چقدر با همین سن کم سختی کشیده بود این بچه !

 

 

لعنتی به پدر و مادر های بی مسئولیت میفرستد … وقتی از پس مسئولیتی به این مهمی برنمی آمدند بچه آوردنشان چه بود دیگر !

 

 

_ خب الان من چیکار باید بکنم آقای احمدی ؟

 

_ ببینید احتمالا شما با تصویر ذهنی که آراز از مادرش ساخته شباهت زیادی دارید که این رفتار رو میکنه در حال حاضر کار دیگه ای نمیشه کرد جز اینکه شما مدتی نقش مادرش رو بازی‌ کنید صادقانه بگم این تنها راه بهبود این بچه اس در حال حاضر … حالا نمیدونم شما تصميمتون چیه کمکش میکنید ؟

 

مگر می‌توانست نه بگوید به این طفل معصوم! با اطمینان سر تکان می‌دهد

 

_ بله بله حتما… خیلیم خوشحال میشم بتونم کمکش کنم

 

میثاق چشمانش برقی میزند و فرهاد با خوشحالی لب میزند

 

_ عالیییه فقط تاکید میکنم حتما از لفظ پسرم، و مامانی و این الفاظ استفاده کنید در مکالمه هاتون… تشخیص من اینه که چون آراز سنش در حال حاضر خیلی پایینه با پر شدن این خلع مادر نداشتن کم کم اوضاعش خیلی بهتر خواهد شد و میشه همه چیز رو کم کم براش توضیح داد

 

 

فرهاد از جایش بلند میشود و همراه میثاق از آن دو دور میشوند

 

 

کمی آنطرف تر روبه میثاق لب میزند‌

 

_ میثاق یه چیز مهم تر هست که باید بهت گوشزد کنم !

 

میثاق با تعجب نگاهش می‌کند

_ چی ؟

 

_ هرکاری شده باید بکنی و این دختر رو اینجا نگه داری … به هر قیمتی !.

♥️.⃟🍃⟯

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 5 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آسمان
آسمان
10 ماه قبل

اگه به خود مرسا وابستگی زیاد پیدا کرد چی یکی هم پیدا میکنن جای اونو بگیره؟ 🤔

علوی
علوی
10 ماه قبل

دقیقاً جمله آخرش سوال من تو دو پارت گذشته بود. اگه بچه بگه شب مامانی پیشم بمونه چه می‌کنند.
این خونه و زندگی و مادر داره که از قضا تو پارت‌های قبل گفت مریض احوال هم هست.
و اینکه این بچه افسردگیش بهتر شد بهانه خواهر و برادر گرفت چی؟؟ تو مهدکودک بچه‌های خواهر و برداردار هم بودند!!

Viana
Viana
پاسخ به  علوی
10 ماه قبل

چه ربطی داره ؟!
خواهر و برادر نیاز اصلی بچه نیستن
مادر و پدرن
مسئله ی احمقانه یی و ربط دادی

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x