رمان دلوین پارت 5

#پارت_5

•┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•

 

هردو خوب می‌دانستند موس موس این جماعت همه به اعتبار پدر او بود

 

هرچه که بود تا یک سال پیش پدرش جزو مهم ترین کارخانه داران و آدم های با نفوذ این کار  محسوب میشد

 

که هنوز هم هیچ کس از ورشکستگی یک شبه و دق کردنش خبر نداشت ؛ جز او و مردک رذل کنار دستش

 

خسروی خوب می‌دانست اگر مرسا در مراسم هایش که اساس همه ای قرار داد های مهم شرکتش بودند حضور نداشته باشد کم کم پچ پچ ها شروع می‌شود و پای اما و اگر های فراوانی‌به میان می آید

 

اینکه چه شد یک شبه سهراب تصمیم به واگذاری سهام شرکت به او گرفت !

 

 

اینکه سهراب الان کجاست !

 

خسروی با صفته هایی که در دست داشت همه را به سکوت وا داشته بود و گفته بود سهراب به همراه زنش به خارج رفته و اداره ای امور را به دخترش سپرده است …

 

 

مرسا اما هیچ گاه خفت هایی که کشیده بودند… پدری که در خفا به خاک سپرده بودند  …

مادری که افسرده شده بود و خانه و زندگی که از دست داده بودند را فراموش نمی کرد …

 

قسم خورده بود تا آخرین لحظه ای عمرش برای نابودی سپندار از هیچ فرو نگذارد

 

برای این کار مدرک میخواست و الان که هیچ مدرکی در دستش نداشت وقتش نبود

 

هنوز در پی پیدا کردن برگ برنده اش بود …

همان که پدرش در آخرین لحظات عمرش درباره اش حرف زده بود !‌

 

برگ برنده اش شاید در دستان پسر صمیمی ترین دوست پدرش بود

میثاق راد …♕

 

 

 

4.3/5 - (30 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
میمَم
میمَم
17 روز قبل

ندا….
میخوای زود زود نذار رمانو بزار یکم زیاد بشه بعد بزار
اینجوریکه انقد کمه مخاطبو بیشتر از دست میدی!

میمَم
میمَم
17 روز قبل

بنازم…!

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x