رمان دل دیوانه پسندم پارت 111

1
(1)

 

 

یه نگاهی به خودم توی آینه انداختم

و رفتم بیرون.

 

مامانم داشت کاراش رو می کرد

هنوز خودش آماده نشده بود

 

تا خواست شروع کنه به غر زدن منو دید.

 

وایساد. خوب سر تا پام رو برانداز کرد.

انگار نتونست ازم ایراد بگیره.

 

بعد چشم غره رفت و گفت :

یه وقت نیای کمکم.

 

خودم هنوز وقت نکردم هیچ کاری کنم

 

رفتم جلو و گفتم :

دیگه چی کار داری

 

بگو من انجام می دم. برو حاضر شو

 

_ الان؟ زحمت کشیدی

تموم شد دیگه.

 

_ خب مامان زودتر صدام می زدی.

 

_ خودت عقل ندازی زودتر بیای کمکم؟

 

_ اعصاب نداریا عزیزم.

 

دیگه چیزی نگفت.

رفتم نشستم جلوی تلویزیون.

 

تا نشستم زنگ رو زدن.

بابام بود.

 

 

 

رفتم درو باز کردم.

و جلوی در منتظر شدم تا بیاد.

 

وقتی رسید معلوم بود خیلی خستس.

اما سعی داشت با حوصله به نظر بیاد.

 

_ سلام بابا. خسته نباشید.

_ سلام دخترم.

درمونده نباشی.

 

_بدید به من.

یکم خرید کرده بود ازش گرفتم.

 

نگاهی به سر تا پام انداخت و گفت :

ماشالله.

چه تغییر کردی.

 

خندیدم و گفتم :

کار خاصی هم نکردم بابا.

 

فکر کنم این چند وقت از بس منو بی روح و بی حوصله دیدید

 

الان این تغییر به چشمتون اومده.

 

خندید و چیزی نگفت.

وقتی داشتم می رفتم تو آشپزخونه گفتم :

 

بابا اگه خسته ای برو استراحت کن تا میان

 

گفت ‌:

برم یه دوش بگیرم.

اگه وقت شد یه چرتی هم می زنم.

 

مامانم سلام کرد و خسته نباشید گفت

 

 

 

نشستم روی مبل و با گوشیم ور رفتم

مازیار هیچ پیامی نداده بود.

 

دلم گرفت.

با خودم درگیر بودم.

 

نه به ناز کردن هام.

نه به نگران شدنم و دلتنگ شدنم

 

مامان هم کاراش رو تموم کرد و رفت حاضر شه.

 

سرم رو به پشتی مبل تکیه دادم.

دلم می خواست بخوابم.

فارغ از همه چی.

 

اصلا برام اهمیتی نداشت که خواستگار میومد.

 

نمی دونم چقدر گذشت که زنگ در به صدا در اومد.

 

مامانم هول اومد بیرون و گفت :

بدو بدو درو باز کن.

 

نگاهش کردم و گفتم :

باشه مامان.

آروم باش.

 

چرا اینقدر استرس الکی داری؟

 

_ برو وا کن درو دختر.

سری تکون دادم و رفتم سمت اف اف.

 

چهار نفر بودن.

بی میل آیفون رو زدم.

 

 

 

باید همونجا می ایستادم.

مامانم و بابام که اومدن

 

من رفتم پشت سرشون وایسادم.

 

بعد از چند دقیقه چند تا خانم و آقای شیک و پیک کرده که بوی عطرشوو کل ساختمون رو برداشته بود

اومدن.

 

خیلی هم خوش رو و مودب بودن.

اول باباهه سلام کرد.

بعد مادر.

 

بعد یه خانم جوونی اومد.

فکر کنم خواهرش بود.

 

و آخر سر هم آقا داماد با دسته گل.

 

توی چند ثانیه برانداز کردم.

بدک نبود.

 

حتی میشه گفت از نظر چهره و استایل از مازیار هم بهتر بود.

 

ولی خب، عشق این چیزا حالیش نیست.

مامان بابام کنار رفتن.

 

اومد جلوی من.

نگاهم کرد و گفت :

سلام.

منم مثل خودش جواب دادم.

 

گل رو گرفت سمتم و گفت :

بفرمایید.

 

ازش گرفتم.

_ ممنون.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Roya
Roya
1 سال قبل

چرا انقدر کم میزارین 😑😒

همتا
همتا
پاسخ به  Roya
1 سال قبل

سلام
عزیزم رمانش قشنگه؟ می‌خوام شروع کنم به خوندنش

آسمان
آسمان
پاسخ به  همتا
1 سال قبل

نه

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x