خیلی هم تند رانندگی می کرد.
نمی دونستم داره منو کجا.
از استرس کل بدنم یخ زده بود و می لرزید.
سعی کردم آروم باهاش حرف بزنم.
بله جواب بده.
با همون صدای لرزون گفتم :
مازیار
چی کار می کنی؟ آروم تر؟
منو داری کجا می بری؟
اما انگار فایده نداشت. بلند تر گفتم :
مازیار
_ بشین دلارام!
باز دهنم بسته شد. دلم می خواست گریه کنم.
ای کاش می شد واقعا خودمو از ماشین پرت کنم بیرون.
رو به روی خونه خودش نگه داشت. ام و خونه مجردیش که گاهی می رفت اونجا.
ماشین رو برد توی پارکینگ.
بازم تقلا رو شروع کردم.
_ منو واسه چی آوردی اینجا هان؟
ولم کن. دست از سرم بردار مازیار
چرا نمی ذاری زندگیم رو کنم؟
چرا ولم نمی کنی؟ چرا راحتم نمی ذاری؟
بی توجه بهم پیاده شد
انگار جنون گرفته بودش.
در ماشین رو که زد خواستم فوری بپرم پایین و برم ولی زود خودش رو بهم رسوند و از عقب گرفتتم
تقلا می کردم. خواستم جیغ بکشم که دستش رو گرفت جلوی دهنم.
دیگه نتونستم کاری کنم.
منو گرفت و برد سمت خونه. از وحشت داشتم پس میفتادم.
بدنمم اینقدر بی قوه شده بود که نمی تونستم حتی کاری کنم.
در خونه رو تو همون حالت قفل کرد و کلیدش رو یه سمتی پرت کرد.
منو به زور برد داخل وانداخت وسط پذیرایی. نفس نفس زنون داشتم نگاهش می کردم.
بالا سرم وایساده بود.
با تهدید گفت :
دلارام. فقط، یک دفعه دیگه می پرسم
این بازی رو تموم می کنی یا نه!
وقتی دید چیزی نمی گم گفت :از این کار می کشی بیرون.
از این به بعد هم ما دوباره با همیم.
لجم گرفت. توجه نکردم تو چه موقعیتی ام. باز شیر شدم و گفتم :
عمرا. به همین خیال باش.
یهو شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش
از شدت شوک اولش نتونستم حرکتی کنم.
ولی وقتی پیراهنش رو در آورد
خواستم جیغ بکشم که دوباره دستش رو گذاشت روی دهنم
تقلا می کردم ودست و پا می زدم ولی بی فایده بود.
انداختم روی زمین و تا به خودم بیام روم خیمه زد.
افتاد به جون لباسم
از ترس قلبم داشت از سینم می زد بیرون.
قدرت اینکه پسش بزنم رو نداشتم
دستش رفت سمت دکمه های لباسم.
دیگه نمی تونستم تحمل کنم.
اولین دکمه رو که باز کرد، قلبم داشت می ایستاد.
به زور سرش رو هول دادم عقب و داد زدم
_ اشغال چی کار داری می کنی؟
_ می خوام واسه همیشه مال خودم کنمت. می خوام کاری کنم جز من کسی نگاهت هم نکنه
این مردک رسما دیوانه شده
دیگه پارت جدید نمیگزارین
پارت جدید کو
وای میخاد بهش تواجُز کنه 😂😂
خنده داره واقعا ؟ وحشد ناککککک
دیگه پارت نمیزارین ؟!!!!!
امروزم پارت نداریم؟؟☹️
چرا پارت نداریم؟
ببخشید ولی این رمان خیلی لوس و کلیشه ایه یعنی تقریبا همه رمانا همینجوری ان فعلا تنها رمان خوبی که پیدا کردم دلارای هست امید وارم نویسندگان کشورم کمی ذهن هاشون رو فراخ کنن و با دید بهتر و باز تری قلم بزنن🙂
با تشکر
واییی خداااا چی میشههه چرا پسره دیوونه شدد
ممکنه مازیار واس سروش کاغذِ رو بردع باش