خشایار که تا الان ساکت بود و از همه افراد سر میز سنش بیشتر بود به صحبتشان پیوست:

– دشمنی که هیچ کدوم از تحدیداتو بی جواب نمی‌زاره خیلیم پنهون نی، دیشب تو کازینو تحدیدش کردی یه روز نگذشته جوابتو داد این یعنی خیلیم دشمنت دور نی بین همین آدمایی که می‌شناسیم

 

 

سمت میکائیل خم شد:

– می‌دونی مهم نی که الان چیو‌ داریم چیو نداریم، مهم نی که می‌دونیم کی دشمنه کی دشمن نی

الان مهم اینه تو می‌خوای با داشته هات چه جوری نداشته هاتو بدست بیاری!

و با دوستات دشمناتو چطوری بشناسی!

باید بگم اگه تو این تکلیفو می‌دونی من و همه‌ی آدمای دور این میز تو تیم توییم پسر

 

 

حق ترین جمله را گفته بود.

و همه ی نگاه ها روی میکائیل بود و میکائیل لبش را تر کرد و کار هایی که مد نظرش بود را گفت:

– اول از همه درباره ی نقشه ی گنج گم شده باید بگم نقشه خود همراز!

هیچ‌کس جز اون نمی‌دونه اون فلش کجا یا توش تا چقدر اطلاعات

من اهمیتی نمیدم که بعضیا میگن همراز فراموشی گرفته یا هر چیز دیگه من همراز و می‌خوام

 

 

آریا خیره به میکائیل لب زد:

– به خواستن مگه؟!

 

 

میکائیل نچی کرد:

– به توانستن… می‌دزدیمش

 

#پارت_435

 

همه ساکت شدند، هیچ کس از ایده ی میکائیل خوشش نیامده بود چون برایشان غیر قابل رخ دادن بود اما میکائیل خیره به صندلی خالی کنار فرزان ادامه داد:

– ما تو این بازی یه یار دیگم داریم که جاش الان خالیه… اسمش طاهر حسینی

 

 

یزدان اخم کرد و شایان هم به حرف آمد:

– همون سرگرده؟!

 

 

میکائیل سری به تأیید تکون داد و همه چیز رو برای همه روشن کرد:

– چند سال پیش این سرگرده زیادی به پر و پاچه ی مرادی پیچید و مرادیم خواست ازش زهر چشم بگیره اما یهو باعث شد بچه ی پنج ساله ی این سرگرده بمیره، یه جورایی مرادی قاتل بچشه و منم شاهد این ماجرام

 

 

رز رنگ از رخش پرید و میکائیل با یاد اون خاطره ی تلخ دستی در موهایش کشید:

– زندگی سرگرده بهم خورد کارش به تیمارستان کشیده شد ولی الان نمدونم چی شده شاید فهمیده مرادی از همیشه ضعیف تره که به خودش اومده و پیگیر شده…

برای عدالت این سری نیومده انتقام می‌خواد

 

 

فرزان به این داستان جلب شد:

– خب؟

 

– عدالت و قانون انتقامشو عقب میندازه اما اگه تو تیم من باشه من بهش‌ وعده ی انتقامو راحت میدم

و اون کمک می‌کنه برای این که بتونیم همرازو از طریق قانون بیرون از خونه ی مرادی بکشیم و بعد بدزدیمش

 

 

هیچ کس هیچی نگفت و همه در فکر بودند و قطعا همه چیز به سادگی حرف زدن نبود.

و فرزان ادامه داد:

– اگه سرگرده قبول نکنه؟

 

 

میکائیل سر پایین انداخت:

– وقتی بفهمه چه بلایی سر دخترش اومده قبول می‌کنه

 

با قاطعیت تمام گفت و فرزان دیگر هیچ نگفت.

 

#پارت_436

 

و رز با سردرگمی تمام پرسید:

– اگه همراز واقعا فراموشی گرفته باشه چی؟

 

 

نگاهش را به چشمان رنگی دخترک داد:

– سادست اون موقع من دوتا نقشه ی باطل شده دارم و این یعنی بازم من بردم

 

 

آریا خیره به رز نیشخندی زد:

– نقشه ی باطل شده دوست داریا

 

 

رز اخم کرد و میکائیل خیره به رز چشمکی زد و فرزان سری به تایید تکون داد:

– این طوری همه هم می‌فهمن داشتن رز یا همراز اونارو به فلش نمی رسونه و یکم این جو هیاهو دار آروم میگیره اما تا اون موقع مرادی دهنمونو صاف نکنه خیلی

 

 

خشایار جواب فرزان رو داد:

– مگه زور بزنه، جنسای میکائیل و من پخش میکنم امنیتش ولی با خودش توام که این جا سرمای دارمونی آقای فرزان عظیمی تو بازی دیگه

 

فرزان نگاهش رو به خشایار نداد و خیره به میکائیل جواب داد:

– من گفتم هستم اما فقط پشت ماجرا دخالتی جلوی چشمای آدما ندارم

 

 

میکائیل چشم روی هم گذاشت و حرف فرزان رو تایید کرد و تیمش کامل شد فقط جای طاهر را کم داشت که فردا او را هم بدست می‌آورد!

 

#پارت_436

 

 

و رز با سردرگمی تمام پرسید:

– اگه همراز واقعا فراموشی گرفته باشه چی؟

 

 

نگاهش را به چشمان رنگی دخترک داد:

– سادست اون موقع من دوتا نقشه ی باطل شده دارم و این یعنی بازم من بردم

 

 

آریا خیره به رز نیشخندی زد:

– نقشه ی باطل شده دوست داریا

 

 

رز اخم کرد و میکائیل خیره به رز چشمکی زد و فرزان سری به تایید تکون داد:

– این طوری همه هم می‌فهمن داشتن رز یا همراز اونارو به فلش نمی رسونه و یکم این جو هیاهو دار آروم میگیره اما تا اون موقع مرادی دهنمونو صاف نکنه خیلی

 

 

خشایار جواب فرزان رو داد:

– مگه زور بزنه، جنسای میکائیل و من پخش میکنم امنیتش ولی با خودش توام که این جا سرمای دارمونی آقای فرزان عظیمی تو بازی دیگه

 

فرزان نگاهش رو به خشایار نداد و خیره به میکائیل جواب داد:

– من گفتم هستم اما فقط پشت ماجرا دخالتی جلوی چشمای آدما ندارم

 

 

میکائیل چشم روی هم گذاشت و حرف فرزان رو تایید کرد و تیمش کامل شد فقط جای طاهر را کم داشت که فردا او را هم بدست می‌آورد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 80

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی

        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم دراحساسات وگذشته ی اوسبب ساز اتفاقاتی میشه و….    

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی

  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن‌. حالا اون جدا از کار و دستور، یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.....
.....
28 روز قبل

فکر کنم رمان های دیگه رو فراموش کردی اصلا نمیزاری

.....
.....
1 ماه قبل

اوووف دوهفته شد چرا نمیزاری

.....
.....
1 ماه قبل

رزهای وحشی رو میزاری؟

.....
.....
1 ماه قبل

میشه چند تا پارت از رزهای وحشی بزاری چون خیلی وقته نمیزاری

Saieh
Saieh
1 ماه قبل

واقعا کمه

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x