رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۲۲

دوست اش می دارم
چرا که می شناسمش
به دوستی و یگانگی
شهر
همه بیگانگی و عداوت است
هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم
تنهایی غم انگیزش را در می یابم

اندوه اش
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
هم چنان که شادی اش
طلوع همه آفتاب هاست

به نام خدا

۲۲.۱

استاد رستمی پس از طی کردن مسافتی .

وارد کوچه شد .

نگاهی به اطراف انداخت وگفت :

-کدوم خودشه؟!….

اشاره ای به خانه ی عمو امیر کردم .

ماشین را مقابل خانه اشان پارک کرد .

سریع پیدا شدم وبه طرف در رفتم .

استاد پس قفل کردن در ماشین به سمت ام آمد .

آیفون را فشردم .

-بله …بفرمایید ؟!..

کیه کیه؟!

با خنده گفتم:

+-کسی نیست منم وتویم …

با خنده گفت:

-جونممم ..خوبی قشنگه ؟!

بیا داخل ما مهمون داریم …

استاد جونت میخواد بیاد …

هول کرده چندتا سرفه کردم ..

استاد خندید وبعد شیطون گفت:

-نسترن خانوم …اجازه هست بیایم داخل ….استاد قشنگتون اومده …

نسترن با خنده گفت:

-واییی خدا …یوسف اومده ….الان زن های همسایمون عاشق میشن …واییی خدا دستشون رو

….چاقومیبره …

با این حرفش خودش واستاد بلند خندیدن

۲۲.۲

با این حرفش خودش واستاد بلند خندیدن ..

پوزخندی زدم وگفتم :

+-مز مز خانوم در رو باز کن خسته ام ..

نسترن مثل همیشه با پروه گفت:

-چشم چی توز خانوم …

ودر را باز کرد ..

استاد همنطور نگاهم میکرد که گفتم:

+-نمیرید داخل؟!….

گیج نگاهم کرد وگفت:

-چی ؟!

-+میگم نمیاین داخل ؟!…

گلو اش را صاف کرد وگفت:

-اهان …

نه اول شما برین …

چون‌من اولین باره هم میام خونه استاد ….هم خودشون رو میبینم ….

با تعجب گفتم :

+-اولین باره عمو رو می بینید ؟!…

اره ای گفت …

که ناگهان پرسید :

+-شعر ددوست داری؟؟!……

+- اهوم عاشق شعرم ….یادتونه اولین جلسه خودم بهتون گفتم که سرکلاس عمو امیر یه تایمی برای شعر داریم که بچه ها خسته نشن ….

-تورا دوست دارم ..واین دوست داشتن ..حقیفتی است …که مرا به زندگی دلبسته میکند….اینو دوست دارم! اره دقیقا یادمه که گفتی ….منم داستان لیلی ومجنون رو گفتم ….

میخواستم جوابش رو بدهم که در ورودی باز شد. ۲۲.۲

میخواستم حوابش را بدهم که در ورودی باز شد .

خاله دنیا در را باز کرده بود ..

اول وارد شدم .

خاله را در آغوش گرفتم وگفتم :

+-سلام خاله جونم!!…

خوبی خاله ؟!…

نسترن بهم گفت که حالت بد شد بوده …

الان خوبی عزیزم …

عمیق نگاهم کرد وگفت :

-اره خاله جان خوبم ..عزیزم ….

یه موضوع بود که با فهمیدنش حالم بد شد …

ولی ارزش داشت خیلی خبر خوشحال کننده ای بود ….

-سلام …

با صدای صدای استاد توجه من وخاله بهش جلب شد …

سرش را پایبن انداخته بود ..

اخی خجالتی ..

خاله با خوش رویی گفت :

+-سلام پسرم …خوبی خوش اومدی ..

استاد سریع سرش رو بلند کرد …

با دیدن خاله پنیا با لکنت گفت :

-خ خ خ

لکنت زبان باعث شده بود نتواند درست نتواند جمله اش را بگویید ..

خاله دنیا با نابا وری نگاهی به استادکرد .

دهانش باز وبسته میشد ولی حرفی نزد..

خاله دنیا داخل شوک بود..

که استاد خاله رو درآغوش گرفت وبا بغض گفت:

-خاله!…‌.

خاله!

با این حرفش صدای هق هق های گریه خاله دنیا بلند شد .

با بهت نگاهشان میکردم .

یعنی چی خاله !

با صدای گریه بلند خاله دنیا .

عمو امیر ونسترن هم آومدند .

صورت خاله جلوی عمو بود واستاد پشت به عمو امیر بود …

استاد با عصبانیت گفت:

-تو کی هستی ….. با چه حقی به زن من دس….. ۲۲.۴

-توکی هستی؟!….

با چه حقی به زن من دس …

استاد از خاله جدا شد که عمو امیر با بهت گفت:

-آرتین!آرتین عمو؟!…

عمو نزدیکتر رفت …

دقیق تر به استاد نگاه کرد ..

استاد خودش رو در آغوش عمو انداحت ..

عمو با خودش شروع کرد حرف زدن:

-+چرا چرا نفهمیدم!؟…

خدا …

هر دو در آغوش هم های های گریه میکردن .

گریه های مردانه .

به طرف نسترن رفتم وگفتم:

+-چه خبره؟؟!!

استاد چه ربطی به عمو وخاله داره ؟؟!!…

نسترن شانه ای بالا انداحت وگفت :

-+ منم نمیدونم ……

بعد بلند رو کرد سمت عمو وگفت :

-ببخشیدا …..

مامان …بابا …..می تونم بپرسم اینجا چخبره…….چرا داربن گریه میکنید ؟!

اصلا استاد رستمی چه ربطی به ما داره …

عمو دستی به موهایش کشید وگفت:

+-آرتین پسر داداشمه …

پسر خالت …

ودر آخر نگاهی به من کرد ..

نسترن با گیجی گفت:

-هان؟!……

چی شد ؟!…..

خاله با عصبانیت گفت:

-چیه ؟!…..

کجاش عجیبه؟!…..

پسر خالته ؛خاله دیبا….

پسر عمو سیامک …

حالا فهمیدی؟!

نسترن با بهت نگاهشون میکرد…

عمو امیر دستی به چشم هایش کشید وگفت:

-بریم ….داخل سالن !….

۲۲.۵

-بریم …..داخل سالن …

همه پشت سرش وارد سالن شدیم .

عمو خاله روی مبل های همیشگی شان نشستند …

نسترن مبل تکی …

من واستاد هم کنار هم نشستیم ..

عمو امیر رو کرد سمت استاد آرتین وگفت:

-حالشون چطوره ؟!….

بابا .داداشا .مامان .

قبل از اینکه بحث باز بشه بلند شدم وگفتم:

+-بحث خانوادگی هست …

بهتره من برم!…

نسترن جان …

با اجازه من میرم اتاق شما …

عمو امیر سریع گفت:

-بمون!….

گفتم :

+-اما………………….

با اخم بهم گفت :

– وقتی میگم بمون ……..یعنی بمون …..

باز سر جای قبلم نشستم .

که استاد آرتین گفت:

-حال همه خوبه!…..

اما مادر بزرگ بخاطر افسرده بودن وحمله های عصبی بعداز شما به آلمان رفت …

وتا الان تحت درمانه زیر نظر دکتر مایکل ابروک …..

ولی ایران نمیاد ..

آقا جونم هم خوبه ….

بعداز شما در به در دنبال شما افتاد تا ردی ونشونی ازتون پیدا کنه ….

ولی فهمید شما رفتین یکی از روستا های شهر عسلویه …

ولی گفتن شما گفتید که دست از زندگیم بکشید ….میخوام زندگی خودم رو داشته باشم …

بعد پدربزرگ خیلی حالش گرفته شد ..‌

هنوزم میگه که منتظرم در خونه باز بشه ومثل قدیم امیر شیطونم وارد بشه …..

ودر آخر حال پسراتونم خوبه ‌..

خاله دنیا با شنیدن اسم پسرا با جیغ گفت :

-چی ؟!….

با بغض رو کرد سمت عمو وگفت:

-مگه نگفتی ……بچه ها مردن….چی شد امیر …..الان بچه هام زنده ان ….امیر .آرتین چی میگه ؟!….

چند سال الکی گریه کردم ….

که جگر گوشه هام مردن ….

عمو شرمنده سرش رو پایین انداخت وگفت:

+-بابام گفت…اجازه نداد…..که بچه هارو بیارم گفت تو عرضه پدر بودن رو نداری ….دختر مهر مادری میخواد برای خودتون ولی پسرام پیش خودم ….

خاله با گریه گفت:

-یعنی چی اجازه ندادامیر؟!….

شهر هرته ….

بچه هام رو برداشتن …

اجازه نداد‌..

تو مردی …

تو ‌…

عمو امیر بلند شد وبلند گفت:

-من چی ……

من لیاقت ندارم …

من بی عرضه ام …

من چی …

مگه من دل ندارم …

من قلبم میسوزه ..

خاله بیشتر جیغ کشید :

-من چی من چی ؟!

اشاره ای به قلبش زد وگفت:

-امیر میسوزه ….

اینجام میسوزه …

احساس میکنم …

زغال داغ گذاشتن رو قلبم …

عمو بلند گفت:

-الان من چیکار کنم ..

سخت تر از این هم هست بچه هات رو ببینی ولی نتونی بری اون هارو بغل کنم …

خاله میخواست حرفی بزند که از حال رفت

( و عشق
اگر با حضور
همین روزمرگی ها
عشق بماند !
عشق است…)

پارت امشب …

تقدیم به شما خوبان🌺🌺🌺🌺🌺🌺

4.6/5 - (7 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
333 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Saren
Saren
2 سال قبل

بعد از این پارت پارت دیگه ای نداره؟

2 سال قبل

من رفتم نسی شبت بخیر، بانوی شب که نیست حال نمیده
مهرنازجون امیدوارم اکی بشی دوباره بیای شب نشینی

پاسخ به 
2 سال قبل

شب خوش …

انشالله که بهترین ها رو آروده باشی ..

2 سال قبل

مهرناز،نیستی؟

پاسخ به 
2 سال قبل

امشب انگاری نیس عشق جان

پاسخ به 
2 سال قبل

سلام نسی، چطوری؟

پاسخ به 
2 سال قبل

سلام جانم …

خوبم تو خوبی..

پاسخ به 
2 سال قبل

نسی خیلی استرس دارم،داریم به لحظات ملکوتی اعلام نتایج نزدیک میشیم،کاش حداقل آزاد هم با دولتی اعلام بشه

پاسخ به 
2 سال قبل

اخی عزیزم انشالله خیره

پاسخ به 
2 سال قبل

انشاءالله🙏

پاسخ به 
2 سال قبل

ایشالله

2 سال قبل

سلام آهو چطوری؟ از صبح تا حالا داری رمان مینویسی؟ به به آفرین👏🏻

پاسخ به 
2 سال قبل

به به اقا پلیسه خوبی …

پاسخ به 
2 سال قبل

عه سلااام دختر خووووب،خوبی خواهری؟

پاسخ به 
2 سال قبل

مرسی داداش جان ….

من خوبم داداش لطفا بیا پارت بیست صیغه اونجایم

پاسخ به 
2 سال قبل

صیغه استاد دوست ندارم😂

پاسخ به 
2 سال قبل

اعهههه باش …

(:
(:
پاسخ به 
2 سال قبل

ما دوست داریم رمان‌های ترنم رو

پاسخ به  (:
2 سال قبل

چت فقط زیر رمان ترنم …

بقیه اش الکین …

بخدا اینقدر حال میده ..

پاسخ به  (:
2 سال قبل

ترنم؟
قصد جسارت نداشتم
یه پارتشو خوندم
باب میلم نبود

پاسخ به 
2 سال قبل

ترنم .

نویسنده رمان ضیغه هست ..

ما که رمانشو نمیگیم …

زیر رمانش کامنت گذاشتن حال میده …

چون استاد خلافکارم مال خودشه ….

وهمه ما از استاد خلافکار یک خانواده شدیم تا الان …

(:
(:
پاسخ به 
2 سال قبل

ما هم خوشمون نمیاد ولی زیرش کامنت گذاشتن حال میده😂

2 سال قبل

یه چیزی بگین
پوریا هستی یاسی نیکا کجایین؟

پاسخ به 
2 سال قبل

هستیم درسا جون
چی بگیم خواهرم
اهل شعر هستی ؟؟

پاسخ به 
2 سال قبل

درسا جون
بیا زیر رمان صیغه استاد پارت ۲۰
ما اونجاییم خانومی

2 سال قبل

سلاااام بر اهالب
چطورررینن؟؟؟؟؟؟چه خبرا؟؟؟
اقا من از طرفای دوازده یک نمیدونم چم شده انقدرر انرژی دارم که دیگه کم کم استشات جمع میکنن از خونه بندازنم بیروون😂😂😂😂

پاسخ به 
2 سال قبل

وووووویییییییییییییی.
سلام بر تو

پاسخ به 
2 سال قبل

سلاااام بر توای پوریااا
عههه یاسی هم که هسس
سلام عشقممم😍

پاسخ به 
2 سال قبل

سلام نیکا جون خوبی عزیز؟
میگم نیکا چرا اسم نیکان سر اکانتت هست اخه نیکان اسم پسره ؟؟ببخشید فضولی میکنم !

پاسخ به 
2 سال قبل

😢😭😓
چرا عشقم من نیکاام ولیی بخاطر حساب کاربریم مجبور شدم بزنم نیکان
اندرستن؟؟؟😁

پاسخ به 
2 سال قبل

گرفتم👍

پاسخ به 
2 سال قبل

سلام نیکایی
من که خوبم
تو چطور مطوری
ایشالا همیشه پر انرژی باشی خوشگله 🥰

2 سال قبل

سلام خوبید ؟
کیا آنلاینن؟

پاسخ به 
2 سال قبل

یعنی خت نونی مو همیشه در صحنیم

پاسخ به 
2 سال قبل

ار دونسم خو نیپرسیم

پاسخ به 
2 سال قبل

سلام
مرسی
تو خوبی
اصل میدی ؟
.
.
.
عسل
پوری
من
نفس
بقیه رو نمیدونم

پاسخ به 
2 سال قبل

۱۶ از کهگیلویه بویر احمد
مرسی خوشگلم اما چرا سکوتین؟

پاسخ به 
2 سال قبل

اااااا
چطوری هم استانی
خوش اومدی 😍🥰
.
.
ما که همش داریم میحرفیم ک 😂

پاسخ به 
2 سال قبل

اخرین حرفتون حدود ساعت یک بوده خوشگلم بخاطر این گفتم اخرین حرفو فکر کنم عسل زده

پاسخ به 
2 سال قبل

نه بابا
اشتباه میکنی
ما همش داریم حرف میزنیم
مگه ن پوریا ؟؟؟

پاسخ به 
2 سال قبل

یس یس.

پاسخ به 
2 سال قبل

درساجان دلبندمم ماا همیشه هستیم
منتها یه کوچولوووو هم باید استراحت بدیم دیگه😊😊

پاسخ به 
2 سال قبل

اوه البته استراحت برای دست خیلی خوبه همش درحال تایپ کردن میخواد باشی

پاسخ به 
2 سال قبل

بلههه
البته امروز که شدیدا درگیر ریاضی و عربی بودم ولی خب استراحت کلا چیز مهمیه

پاسخ به 
2 سال قبل

امتحان داشتی ؟؟؟

پاسخ به 
2 سال قبل

امروز ریاضی فرداعربی

پاسخ به 
2 سال قبل

اوه پس سخت بخون نمره کم نیاری شرمنده خودت بشی بعدا

پاسخ به 
2 سال قبل

مرسی هم استانی
پوریا نوراباد مال کدوم استان حساب میشه؟

پاسخ به 
2 سال قبل

فارس.

پاسخ به 
2 سال قبل

اوههههه خدا من فکر میکردم مال استان ما هست اخه فاصله نوراباد و شهرما خیلی کمه

2 سال قبل

هیچ جا بسته ام تمومش شد 😢😣

2 سال قبل

مهری جونم بسته ام تموم شد گلی
من همیشه اول رانندگی کمربندم میبندم بعدم ماشینو خلاص میکنم گلم

2 سال قبل

عههههه
سلام مهرناز جون خوبی؟
مشتاق دیدار

پاسخ به 
2 سال قبل

آره دیدم سر کلاس زبان بودم نتونسم ج بدم
یه اتفاقایی افتاده دلم گرفته…

پاسخ به 
2 سال قبل

فدات

پاسخ به 
2 سال قبل

خب دیگه چخبر؟؟؟
دوس دارم شبا بیام ولی نمیشه تو روز هم کلی درگیرم
وقتی هم میام یه سلام میکنم میرم کسی افتخار نمده ج بده

پاسخ به 
2 سال قبل

برو گلم

2 سال قبل

پوووووورررییی داداش امروز نیستی کجایی

نیوش
نیوش
2 سال قبل

مهرناز جان فکر کنم شما معرفی نکردین..پیشاپیش از آشناییت خوشوقتم😂

نیوش
نیوش
2 سال قبل

سلاممم
صبح بخیر
عسل جون مهرناز جان نسترن گل رو که از قبل میشناسم و درسا جان و آقا پوریا خوشوقتم از آشناییتون
بچه ها از کیمیا و داداش راد و ایلین ها و بچه های قبلی کیا میان؟؟؟

Shahab
Shahab
پاسخ به  نیوش
2 سال قبل

کیمیا که هر چند وقت یه بار میاد
علیسا هم یکی دو روز پیش پیداش شد
ایلین تبریزی داره برا کنکور می خونه
اون یکی ایلین هم محو شده

پاسخ به  Shahab
2 سال قبل

اون یکی ایلین کی بود …

مگه چندتا ایلین داشتیم.‌‌

پاسخ به  Shahab
2 سال قبل

شهابک ناراحتی ازم

Shahab
Shahab
پاسخ به 
2 سال قبل

عسل خانوم حرفت به شوخی هم حرف قشنگی نبود
این که گذشت ،از این به بعد مراقب زبونت باش.
نمیشه که ادم هر انگی به مردم بچسبونه اخرش استیکر خنده بزاره که ینی شوخی بود.

پاسخ به  Shahab
2 سال قبل

حالا هر جوری خودت میدونم من ببخشید گفتم حرف من شوخی بود ده تا استیکر خنده هم الان هر جوری دوست داری فکر کن

Shahab
Shahab
پاسخ به 
2 سال قبل

قطا هرجور بخوام فکر میکنم
اگه در جواب کامنتت منم استیکر خنده میزاشتم معلوم نبود تا الان دیگه چیا بسته بودی به ریش من

پاسخ به  Shahab
2 سال قبل

واقعااا که برای خودم متاسفم
دیگه حرفی ندارم بهت بگم

Shahab
Shahab
پاسخ به  Shahab
2 سال قبل

اخه یه جوری میگه ببخشید گفتم انگار عادیه که هرچی می خوان به بقیه بگن بعدشم استیکر خنده بزارن و یه ببخشید هم بچسبونن تنگش
منم علاقه ای به این موضوع ندارم
بی خیال

Shahab
Shahab
پاسخ به  Shahab
2 سال قبل

من عااااالیم😂😉😉

پاسخ به  Shahab
2 سال قبل

وایی مهرناز ..

خون خوردن ..

وییی

Shahab
Shahab
پاسخ به  Shahab
2 سال قبل

خون شنگولی🥴

پاسخ به  Shahab
2 سال قبل

مهرناز یه کامنتی داخل زباله برات گذاشتم ببینش ….

بعد همونجا پاکش کن …

پاسخ به 
2 سال قبل

اهان مرسی گلکم …

پاسخ به 
2 سال قبل

چی بگم …

مرسی که هستی‌..

پاسخ به 
2 سال قبل

خدا نکنه ….

عزیزمی …

راستی دیشب کی بود کی نبود …

عشق جان ما اومد ‌..

من که گند زده بودم حالم بد شد دوتا قرص خوردم خوابم برد

پاسخ به 
2 سال قبل

دختر عشق جانم مارال هستا …

مگه چندتا عشق جان دارم به جز مارال …

پاسخ به 
2 سال قبل

خودم یدفعی هنگ کردم …

گفتم مگه به غیراز مارال گفتم عشق جان .

امان از منحرف شدن ..

خخ

پاسخ به 
2 سال قبل

خخخخ

پاسخ به  نیوش
2 سال قبل

سلام عزیزم ….میان ..

edi
Hadith
پاسخ به 
1 سال قبل

سلامو خسته نباشیددددد،وای این رمان چقده خوبه ،پس پارت بعدی کی میاد،، دل تو دلم نیسسسسس،،فقط آخرش آرمین به حورا میرسه 🥺،خیلی عذابم رو این😅ولی امیدوارم که برسه

پاسخ به  نیوش
2 سال قبل

همچنین

(:
(:
پاسخ به  نیوش
2 سال قبل

نیوش چطوریییی
بچه های قدیمی میایم میریم زیر صیغه استاد پارت جدیدشیم

2 سال قبل

اونی که زیر اب هست کیه

پاسخ به 
2 سال قبل

خود خودتی

پاسخ به 
2 سال قبل

مهرناز کامنت تیرداد رو برات گذاشتم دیدیش….

پاسخ به 
2 سال قبل

فدااا کاری نکردم ‌..

اگه اشتباه نکنم یکی هم نیکا برای پوریا گذاشته بود..

پاسخ به 
2 سال قبل

اره …

بیاد ازش بپرسیم پاک کنیم یا بمونه…

پاسخ به 
2 سال قبل

چقدر تو نازی

پاسخ به 
2 سال قبل

جان بپرس خدا کنه سوال سخت نباشه مهری جون

پاسخ به 
2 سال قبل

عزیز دل نه سخت نیست اگه نترسی
از پدال ها و ترمزدستی ای ها چیزی میدونی

پاسخ به 
2 سال قبل

یا گلم دنده ها رو میشناسی

پاسخ به 
2 سال قبل

من اومدم کامنتت رو تایید کردم رفتم حاضری بزنم …

پاسخ به 
2 سال قبل

ای زیر ابی کلک

پاسخ به 
2 سال قبل

خخخخ …نه بخدا میخواستم بیام حرف بزنم دیگه معلممون خواست بپرسه دیه تا اومدم دیر شد..

پاسخ به 
2 سال قبل

عیبی نداره خوشکلکم

کامنت جانان رو برای پووورررییی تایید نکنید تا خودش بیاد

2 سال قبل

سلام صبحتون پر از انرژی مثبت

Tirdad
Tirdad
2 سال قبل

انقدر غیبت منو نکن چت کجا بود 🙄😒

2 سال قبل

شبت خوش مهرناز جونم♥️

2 سال قبل

میگم محمدمهدی اون چیز سیاهه چیه تو پروفایلت؟

پاسخ به 
2 سال قبل

کدوم سیاهه؟

پاسخ به 
2 سال قبل

سمت چپ بالا

پاسخ به 
2 سال قبل

همونه ک آهو میگه یه دختر چادریه

پاسخ به 
2 سال قبل

شبت پر از آرامش آهو💓

پاسخ به 
2 سال قبل

چادره؟؟؟

پاسخ به 
2 سال قبل

اها اون ملومه ک چیه🧐

2 سال قبل

شاید خوابیدن

2 سال قبل

الان اصلم

پاسخ به 
2 سال قبل

😂😂😂😂😂😂😂
دوکارم

333
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x