8 دیدگاه

رمان سکانس عاشقانه پارت 37

0
(0)

بهار

تکون شدیدی میخورم ..گوشم از شدت ضربه اش سوت میکشه و سرم گیج میره …بهت زده به چشمای قرمز شده اش زل زده ام ..!

تلخی خون رو با همه وجودم حس میکنم ..نگاهم روی انگشتای دستش کشیده میشه ..حلقه ای که تو انگشتش جا خوش کرده دلم رو میزنه ..!

بدون توجه به حال و روز صورتم به سمت مبل میره و روی دسته مبل میشینه ..!

_امیر: فقط اومدم جواب یه سوالم رو بگیرم..

نگاه جدی اش رو به چشمای پر از اشکم میدوزه و ادامه میده :

_ چرا ازم گذشتی؟ چرا نباید میدونستم هستی؟ چی گیرت میومد از اینکه بازیم بدی؟

لحن کلامش جدی بود هیچ انعطافی از امیرعلی سابق باقی نمونده بود ..حقم بعد از دوسال سیلی نبود ..!

_ حرف میزنی یا خودم همینجا چالت کنم خیال مردنت رو با واقعیت پیوند بزنم..!

می ترسم از حرف زدنش می ترسم…لب باز میکنم و حرف میزنم :

_ تحت نظر بودی ، دار و دسته سلطانی به همین راحتی باور نمیکردن که مرده باشم …اونا حتی به مادرم رحم نکردن ، نمیخواستم زندگیتو جهنم کنم این دوسال اینجا نبودم شهرستان بودم ، دلم نمیخواست تو پا به پای من بسوزی میخواستم زندگی کنی..!

نگاهش میکنم منتظر به نیم رخش زل میزنم ..!

به قاب عکس روبرویش زل میزند :

_ میخواستی زندگی کنم؟ دوسال هر روز مردم و زنده شدم …دست از حرفه ام کشیدم از مادرم گذشتم ..هر شب از عذاب وجدان پلک روی هم نذاشتم …!

سرش رو به طرفم میچرخونه …پوزخندی به صورت خیس از اشکم میزنه:

_ دوسال به یه قاب عکس وفادار موندم اما ..

از جایش بلند می شود دستی به یقه پیراهنش می کشد و قدمی به سمتم برمیدارد :

_ ولی دیگه بسه ..!

به حلقه توی دستش اشاره می کنه و ادامه میده :

_ میخوام لحظه های از دست رفته ام رو با یکی دیگه بسازم …تو از اولش واسم نحس بودی ..!

میخندم مثل احمقها مثل دیوانه ای که از بند ازاد شده باشه..رو به قیافه مبهوتش میخندم ..با ته مانده وجودم داد میزنم :

_ برو بیرون ..!

نفس عمیقی می کشه و بی توجه جلو میاد و فاصله رو به حداقل ممکن میرسونه ..نگاه گذرایی به گوشه لبم میندازه :

_ انگار بدجور جر خورده …میدونستم قرار اینطوری پاره بشه ارومتر میزدم …

نگاهش از روی اجزای صورتم روی چشمهای متعجبم سر میخوره ..سرش رو به طرفم خم میکنه و ادامه میده :

_ حالا بدم نشد آستانه تحملت میره بالا شب کمتر اذیت میشی..!

گیج از حرفای بی سر و تهش خودم رو عقب میکشم و باز تکرار میکنم :

_ برو بیرون .!

ابروهاش رو بالا میندازه و در حالی که باز هم قدم عقب رفته رو جلو میاد جواب میده :

_ نمیشه که بی خط و خش بندازمت جلو اون لاشخور ..

پشت دستش رو روی بالا تنه ام میکشه :

_ بالاخره باید مزه ای از شوهر سابق هم زیر دندونات باشه نه؟
ماشینم که میخوان بفروشن حداقل یه دور سوارش میشن که حسرت نو بودنش به دل صاحبش نمونه …منم نمیخوام زیاد فشار بیارما ولی قول میدم از همه انرژیم مایه بزارم ..!

از ترس بند بند وجودم یخ میزنه …دستش رو محکم پس میزنم و میخوام فرار کنم که بازوم رو چنگ میزنه :

_ میدونی که وقتی عصبی بشم وحشی میشم ..تو که دلت نمیخواد همه تنت مثل گوشه لبت جرواجر بشه؟

 

دستش رو به سمت دکمه های لباسم سر میده تقلا میکنم پسش بزنم اما فایده نداره انگار کر شده بود و التماس و زجه زدنام رو نمی شنید …!

با برخورد دستای داغش روی شکم لختم همه تنم منقبض میشه با درد داد میزنم :

_ تو رو خدا تمومش کن ..!

مچ دستای سر شده ام رو بین دستش فشار میده :

_ دوسال سوختم …دوسال مسخره عالم و ادمم کردی ..فکر کردی میزارم دست نخورده بری تو بغل اون پسره؟ که فکر کنه من ببو گلابی بودم؟

لباشو روی لبای به هم دوخته شده ام میزاره و زیر دندوناش فشار میده …دیگه مثل سابق قند تو دلم اب نمیشه حس خوب همه وجودم رو نمیگیره ..!

***

با دردی که زیر دلم میپیچه چشم باز میکنم …با دیدنش که طاق باز خوابیده همه چیز جلوی چشمام جون میگیره ..!

قطرهای اشک روی صورتم سر میخوره ..سعی میکنم نیم خیز بشم که با دردی که تا مغز استخونم رو میسوزونه جیغ بلندی میکشم ..!

_ چه مرگته سر صبحی؟

ملافه رو محکم تر بین دستام فشار میدم و هق میزنم :

_ ازت متنفرم عوضی.!

به طرفم نیم خیز میشه و…

نیشخندی به صورت جمع شده از دردم میزنه :

_ درد داری؟

چشمامو روی هم فشار میدم و سرم رو عقب میکشم …!

از تخت پایین میره و از اتاق خارج میشه…!

با دیدن لباسای مچاله شده روی زمینم همه وجودم پر از درد میشه …!

دست و پاهای خونمرده شده ام تو ذوق میزنه و بی رحم بودن مردی که همه عمرم پای دوست داشتنش سوخت رو به رخم میکشه ..!

در اتاق باز میشه بدون توجه بهم خم میشه و لباساش رو میپوشه ..!

جلوی میز ارایش میره و دستی به موهاش میکشه و به سمتم برمیگرده :

_ کارم دیگه باهات تموم شد دینی که به گردنت بود رو ادا کردی ..هر چند اونی که تصورشو داشتم نبودی اما همینکه جنس دست دوم میندازم تو بغل اون پسره راضیم میکنه…مهریه ات رو تمام و کمال میدم از اونجایی هم که دلم نمیخواد اون تخم سگی که ازت پا میگیره حروم زاده باشه لطف میکنم طلاقت میدم .

گوشیم رو از روی میز ارایش برمیداره و تند تند اعداد رو وارد میکنه .. با بلند شدن صدای گوشیش لبخندی میزنه و گوشی رو به سمتم پرت میکنه :

_فردا پرواز دارم دلم میخواست زودتر از شرت خلاص بشم اما نمیشه ، دوست ندارم بخاطر تو همسرم رو ناراحت کنم بهش قول دادم اولین مسافرتمون رو با ارامش بگذرونیم ..وقتی برگشتیم طلاقت میدم …!

گوشیش رو تو جیب شلوارش میکنه و به سمت در حرکت میکنه ..

دستم رو تیکه گاه بدنم میکنم و با هق هق صداش میزنم :

_ امیرعلی..!

دستش رو از روی دستگیره در عقب میکشه ..به سمتم برمیگرده و

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شیرین
شیرین
4 سال قبل

صدای تمامی خوانندگان در اومد پس پارت بعدی چی شد

hozhan
4 سال قبل

لطفا پارت جدید رو زودتر بزارید

Sima
4 سال قبل

ادمین حواست هست دوهفتس پارت نذاشتی 😕😕

...
...
4 سال قبل

میشه پارت جدید رو زود تر بزاری ادمین…ممنون میشم

مبينا
مبينا
4 سال قبل

چرا پارت اخرو نميزارين اههه

شیرین
شیرین
4 سال قبل

بقیش لابد تو راهه نگران نشو هفته ی دیگه بقیش می آد خخخخ.
ببخشید یه ذره بیخودیم شایدم نخودی؟!

hanieh
4 سال قبل

سلام پس بقیش کجاست

خدیجه
خدیجه
4 سال قبل

ای بابا آخه بعده یه هفته همینقد؟

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x