رمان سکانس عاشقانه پارت 65

 

جا می خورم و آریا زودتر از من کیفم رو برمی داره از روی میز … بازش میکنه و گوشیم رو بیرون میاره …
قبل از اینکه به صفحه ش نگاه کنه از جام بلند میشم و از دستش میگیرم … تماس رو وصل میکنم و گوشی رو کنار گوشم میگیرم
_ الو …‌
_ صبحت بخیر …
جا می خورم … نگاهم خود به خود سمت آریا کشیده میشه … اخم ملایمی داره و به من زل زده … میگم :
_ س … سلام … خوبی شما ؟ …
با مکث صدای تارخ رو میشنوم : اونجا بودی ؟ … دیشب ؟ …
اب دهنم رو قورت میدم … میگم : پیش اومد …
صدای پوزخندش رو می شنوم : انگاری همچینم دور نشدی ازش …
از آشپزخونه بیرون میام و میگم : چی میگی ؟ … چه اشتباهی کردم ؟ … حس میکنم منتظری بهت توضیح بدم ! …
تارخ خودش رو نمیبازه :آره … منتظر توضیحم … شاید قبلا گفته باشم … شایدم نگفته باشم .. اما الان میگم بهت که نمی ذارم بازی بدی منو … حله ؟…
اخم میکنم .. شاکی میگم : میفهمی داری چ…
گوشی از دستم کشیده میشه … حواسم نبوده و حالا تند عقب برمیگردم … آریا گگوشی رو بیخ گوشش می ذاره :
_ الو … الو …
رنگم میپره … دعا دعا میکنم تارخ چیزی نگه و گندش در نیاد … انگاری دعام قبول میشه که آریا گوشی رو از بیخ گوشش پایین میاره و پرخاشگر میگه : کی بود ؟ …
_ باید جواب پس بدم ؟
خم میشم و گوشی رو از دستش میگیرم … می خوام از کنارش رد بشم که محکم بازوم رو میگیره …. مانع میشه …

مانع میشه و من اخم کرده سر بلند میکنم … راستش استرس گرفتم … می ترسم بفهمه و می خوام دست پیش بگیرم که پس نیفتم … من اصلا نمی فهمم … نمی فهمم وقتی طلاق گرفتیم این گیر دادنا از کجا میاد ؟ … نمی فهمم و میشنوم که میگه :
_ نباید ؟ … نباید جواب پس بدی ؟ … سر خود شدی ؟ ..
منم تشر میزنم : به تو … به شخصه تو … به خوده خودت ربطی نداره … چیکارمی آریا ؟ …
به تمسخر میگه : عقدت کنم تا بفهمی ؟ …
بهم بر می خوره … خیلی بر می خوره … یعنی هر وقت دلش خواست می تونه بره و هر وقت دلش خواست می تونه بیاد ؟ …
یعنی اونقدر به دوست داشتنه من مطمعنه … اونقدر اطمینان داره که از برگشت اونم با پوزخند حرف میزنه ؟ ..
با دست دیگه م تخت سینه ش میکوبم و منم پرخاش میکنم :
_ بدم میاد ازت آریا … خیلی بدم میاد ازت …
جا می خوره … دستم رو ول میکنه … سمت آشپز خونه می رم ‌.. کیفم رو چنگ میزنم و سر سری خداحافظی میکنم … اونا می فهمن اوضاع خوب نیست … می فهمن که اصرار بیشتر از این جایز نیست …
همه گرفته و نگران جواب خدا حافظیم رو می دن … بیرون میزنم از خونه … راه می افتم ‌و مثل سگ پشیمونم از این که ماشینم رو با خودم نیاوردم …
دست بلند میکنم برای ماشینایی که رد میشن … نمی دونم چقدر میگذره که ماشین آریا رو میبینم … سمتم میاد و من می خوام بی محل به اون بازم به راهم ادامه بدم که پیاده میشه … سمتم میاد و مچ دستم رو میگیره …
_ ولم کن آریا … میشنوی ؟
هلم میده سمت ماشین و خودت در شاگرد رو باز میکنه … هلم میده داخل و در ماشین رو جوری به هم میکوبه که از جام می پرم …

دور میزنه و سوار میشه … روی صندلی راننده که جا میگیره استارت میزنه … راه می افته …
من اما به هم ریخته م … عصبی ام … وبی چیزی نمیگم …. به رو به رو خیره م که می پرسه :
_ کی بود؟ …
آب دهنم رو قورت میدم … خودش فهمیده کاسه ای زیر نیم کاسه ی این زنگ زدن بوده و خبری هست که ازش بی خبره ….
فهمیده و من پوست لبم رو از داخل میکنم … می خوام جواب ندم اما مگه می ذاره وقتی که عصبی داد میزنه :
_ کی بود لامصب ؟ …
از جا می پرم و سمتش نگاه میکنم میگم : زندگیه خودمه … به خودم مربوطه …
عصبی و یهویی کنار خیابون نگه می داره … صدای بوق ماشینایی که از کنارمون می گذرن در میاد و آریا بی اهمیت به اونا شاکی شده میگه :
_ تو گوه خوردی بی پدر …. غلط کردی که به خودت مربوط بود ….
اخم میکنم و عین خودش عصبی جیغ میزنم :
_ تو چیکاره ی منی؟ …
صداش رو پایین نمیاره … هنوزم عصبیه … داد میزنه : همه کاره لامصب … می فهمی ؟ … همه کاره …. دو کلوم جواب می خوام … داری هرز میپری ؟ …
اونقدر عصبی ام که بی فکر میگم : آره … آررررره … به تو چه مر…
بی هوا پست دستش رو بلند میکنه و می کوبه تو دهنم …
خشکم می زنه … جا می خورم … لال می شم …. خیره می مونم و آریا خودش جا می خوره …
حرکت سیبک گلوش رو می بینم … می بینم که میگه : ر .. رها گوش کن …
من اما گوشام انگاری کیپ میشن و سرم سنگین میشه … نا باورم … منو زد ؟ … روم دست بلند کرد ؟ … کوبید تو دهنم ؟

چشمام گرد مونده … مات موندم … باز میگه : گوش کن … دا .. دارم میگم …
خودش به هم ریخته س… خودش آشفته س … فهمیده که اشتباه کرده … فهمیده اما آبه ریخته شده جمع نمیشه …
جمع نمیشه و من بغض کرده نگاهش میکنم … حتی نا ندارم دست دراز کنم و در ماشین رو باز کنم .. نا ندارم پیاده بشم …
همونطور نشسته م که خودش پیاده میشه … دور میزنه ماشین رو تا رسیدنش به من … در شاگرد رو باز میکنه و خم میشه …
با دستاش شونه هام رو میگیره تا سمتش برگردم و نگاش کنم … نگاش میکنم و میگه :
_ دوستت دارم … سخته فهمیدنش ؟ …
درسته که شنیدن این جمله یه زمانی آرزوم بوده … درسته که منه احمق هنوزم دوسش دارم … خودش رو … ظاهرش رو … هرچی که بهش مربوطه رو اما پوزخند میزنم … پوزخند میزنم و میگم : برای همین منو زدی ؟ …
_ از دستم در رفت به خدا … به هم میریزم اسم یکی دیگه میاد …
دستاش رو عقب هل میدم … شاکی میگم :
_ به هم میریزی و طلاقم دادی ؟ …
عصبی بلند میشه و صدا بلند میکنه : گه خوردم … خوبه ؟ … حتما باس به گه خوری بیفتم تا دو هزاریت بیفته ؟ …
آب دهنم رو قورت میدم … آب دهن قورت دادن بهانه س … می خوام فقط بغضم پایین بره و میگم :
_ منو ببر خونه … الان …
نچی میکنه و میگه : بلا ملا سرت بیاره دستم جایی بند نیست … می فهمی ؟ … میگم حواست به خودت باشه …. حله؟
محلش نمیدم … نگاهم رو ازش میگیرم … خودم رو به زور نگه داشتم تا بغضم نترکه و زیر گریه نزنم ….
آریا کلافه سرپا میشه و در ماشین رو به هم می کوبه … کوبیدنی که شونه هام بپرن … که بترسم …

4.5/5 - (11 امتیاز)
[/vc_column_inner]
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
parmidaw_sh
parmidaw_sh
3 سال قبل

فصل دومش از پارت چند شروع شده؟؟!!

fateme
fateme
پاسخ به  parmidaw_sh
3 سال قبل

از پارت42

رویا
3 سال قبل

رمانت خیلی عالی و محشر هست ولی خیلی دیر به دیر پارت میزاری لطفا زود تر پارت بزار ممنون

ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

واااای چقدر کم بوووود😑😑

fateme
fateme
3 سال قبل

واااااای من مردم چقد جالبه

3 سال قبل

این رمان خیلی قشنگه…هرچند جلد اولشو اصن دوس نداشتم
ادمین میشه لینک کانال این رمانو بدی؟
هیچ جا نمیتونم پیداش کنم

ستاره
ستاره
3 سال قبل

یکم سریعتر پارت بدین دیگه هرچند امتحانا شروع شده /:

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x