7 دیدگاه

رمان سکانس عاشقانه پارت 73

0
(0)

هار شده !
مرد پوزخند میزنه و من دارم چونه ش رو می بینم … دستاش رو به کمرش تکیه داده … اما نگاهش به تارخه و میگه :
_ زیادی سواری دادی آخه !
تارخ نفس کلافه ای میکشه … مرد بالاخره سرش رو پایین میاره و می تونم به لطف چراغ های پایه بلندی که توی این باغ ترسناک این فضای ترسناک تر رو روشن کرده می تونم چهره ش رو ببینم !
برام آشنا نیست … حتی تو عمرم ندیدمش … من هنوزم روی زمین درازکش موندم و دارم به این بحث کردنشون نگاه میکنم .
چشمام هی پر و خالی میشن … آریا کو پس ؟ … اگه پیدام نکنه چی ؟ …
مرد رو به تارخ لب میزنه :
_ رویا دهن باز نکرد ؟ ..
تارخ عصبی میشه :
_ نه بی پدر … گفته به شرط بیرون اومدن میگه جنسا کجاس … د اگه دهن باز میکرد که غمی نداشتم … جسده این ج.ده رو هم می فرستادم برا خانواده ش …
مرد نیشخندی میزنه و باز پایین رو نگاه میکنه … منو نگاه میکنه …
لب میزنه :
_ خب با شکمه بالا اومده بفرست برا خانواده ش …
رنگم میپره … حتی گریه کردنم یادم میره و چشمام گرد میشن …
تارخم سرش رو پایین نگه می داره و زل میزنه به من …
نگاهش سانت به سانته منو از سر تا پا زیر نظر میگیره و میگه :
_ مزه میده !
مرد بلند بلند قهقهه میزنه و صداش می پیچه توی این باغه نسبتا متروکه !
تنم میلرزه و ماتم برده … پوزخندی که تارخ میزنه منو تا مرز سکته میبره .

آریا)
صدای کوبیدنه دستم روی میز فلزی بلند میشه … شونه ی تیر خورده م دردم میاد … اما مهم نیست …
الان و این لحظه تا وقتی رها پیدا بشه هیچی مهم نیست ..‌
دخترکه از ریخت افتاده ای که روی صندلی نشسته شونه هاش از این کوبیده شدن بالا می پرن ….
دختری که هنوز باورش نمیشه دوست پسر دیروزی افسر پلیس امروزی باشه !
خم میشم … هر دو دستم رو تکیه دادم به میز بینمون … خم موندم و زل میزنم به صورتش که اشک پره و هنوزم وقتی به من نگاه میکنه پر از شک و تردیده !
از لا به لای دندونای به هم چفت شده م می غرم :
_ جنسا کدوم گوریه ؟
رویا هق هق میزنه … ترسیده به اطرافش به در و دیوار اتاق بازجویی نگاه میکنه و میگه :
_ دروغ میگی اشکان ، مگه نه ؟ … امکان ندا …
کفرم رو در میاره … کلافه م میکنه این بچه بازیش …
بچه بازی آریا ؟ .. پیشه خودم به هم میریزم .. من با احساسش بازی کردم و حساب و کتاب اینکه چند بار بوسیدمش از دستم در رفته !
چند بار نفس نفس زده وقته معاشقه و وقتی رژه رفتنه لبام روی گردنش …
شرم آوره … هیچوقت لذت نبردم … هیچوقت … فقط مجبور بودم !
میگم :
_ بس کن این اراجیف رو … جنسا کجاست ؟ .. میدونم که می دونی از جیک و پوکت خبر دارم و از جای جنسا هم دیر یا زود خبر دار میشدم … منتها الان لازمش دارم . زر بزن رویا !
بینیش رو بالا میکشه … حرف نمیزنه … هنوز خبری از تاریخ نشده …
دعا میکنم که بخواد مذاکره کنه و شرط بذاره … ولی … ولی نخواد انتقام بگیره …

ولی نخواد انتقام بگیره !
این فکر داره عینه خوره منو می خوره و خوردم میکنه …
تحمله فکر به این که به رها دست زده باشه خودش عذابم میده ، وای اگه … اگه …
حس میکنم رگ های گردنم رو به انفجاره و سرم تیر میکشه …
اختیارم رو از دست میدم که تند جلو میرم و با دستم یقه ی رویا رو میگیرم …
رویایی که از ترس گریه کردن یادش رفته و حالا با چشمای گشاد شده زل زده به من …
به منی که تا دیروز مجنون بودم و الان …
تو صورتش می غرم :
_ همینجا چالت میکنم … همینجا … زر برن … موادا کجاس ؟…
در بی هوا باز میشه … اونقدر تند که صدای کوبیده شدنش به دیوار بلند میشه و حسام تند جلو میاد :
_ چیکار میکنی ؟ … لا مصب … آریا ولش کن …
رویا هنوزم بهت زده مونده … جا خورده …
حسام عقب هلم میده و یقه ی رویا از لا به لای انگشتام در میره …
داد میزنم و ثدام توی این اتاق بازجویی تقریبا خالی میپیچه :
_ دفنت میکنم رویا … خودم دفنت میکنم اگه دست از پا خطا کنه تارخ … پرونده ت رو اونقدر سنگین میکنم که ازادی آرزوت بشه …
رویا به گریه می افته … دستاش به لرزه می افتن …
صداش گریه ش قاطی میشه با صدای نفس نفس زدنه من و حسام نفس عمیقی میکشه …
سمت رویا برمیگرده:
تارخ جز قاچاق حالا دیگه آدم ربایی کرده … تو چی ؟ .. می خوای یه جرم دیگه مرتکب بشی ؟ …
رویا بینیش رو بالا میکشه … روی صندلیش وا میره و حسام کوتاه نمیاد :
_ واقعا می خوای جای تارخ تقاص پس بدی ؟
با گریه زار میزنه :

با گریه زار میزنه :
_ به خدا … به خدا من خبر ندارم … کی رو دزدیده اصلا ؟ …
حسام بی حوصله لب میزنه :
_ اینکه کمک نمیکنی تارخ گیر بیفته … در واقع داری کمکش میکنی که گروگانی که گرفته جونش به خطر بیفته … این برای خودت خوب نیست !
همینججوریشم پات گیره …
رویا به سک سکه می افته … دو دل شده برای حرف زدن و تهش میگه :
_ ضمانت آزادیمه …
حسام میخواد حرف بزنه که کناری هلش میدم و انگشت اشاره م رو تهدید وار جلوی صورتش تکون میدم :
_ به ناموسم قسم … گوش میکنی رویا ؟ .. به نا موسم قسم یه تار مو از سرش کمم بشه …. همین جا ..جلوی هرکی که داری این باز جویی رو گوش میده تهدیدت میکنم که نذارم بیرون بیای … حتی اگه کثیف بازی کنم … کثیف بازی میکنم اما نمی ذارم بیای بیرون !
رویا _ معامله میکنه … اون منو ول نمیکنه … اون جام نمیذاره …
صدای به در کوبیدن میاد و در باز میشه
.. این بار سینا داخل میاد .. دستش رو از روی دستگیره برنداشته و جدی لب میزنه :
_ بیاین بیرون !
رو به من و حسام میگه … با خودم میگم الان توبیخ میشم و زیر لبی به درکی میگم …
دستی بین موهام میکشم که حسام آرنجم رو میگیره و ملایم سمت در هلم میده …
اول منو بیرون می فرسته و بعد خودش بیرون میاد …
سینا جلوتر راه می افته و میگه :
زنگ زده … میگه با تو حرف میزنه فقط !
جا می خورم … مکثی میکنم … تارخ ؟ … پا تند میکنم سمت بیرون رفتن تا دفتر …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اقلیما
اقلیما
3 سال قبل

نویسنده جان چرا همه رو معطل کردی عاخه من چییییی بگم ب تووو سالی ی بار ی پارت میذاری اونم چند خط وااااااااتتتتتت د فااااااااااااززززز

Bahar
Bahar
3 سال قبل

پس چرا انقد کم؟؟؟؟

fateme
fateme
3 سال قبل

خیلی کم بود

Pani
Pani
3 سال قبل

چرا انقدر کم؟😐😐🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

mhds
mhds
3 سال قبل

خیلی کم بود☹

sayeh
sayeh
پاسخ به  mhds
3 سال قبل

چرا با روح و روان ما بازی میکنید آخه

Dunya
Dunya
3 سال قبل

واقعا که چرا اینقدرکمممم؟؟

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x