23 دیدگاه

رمان سکانس عاشقانه پارت 74

0
(0)

 

 

پا تند میکنم سمت بیرون رفتن تا دفتر … 

به گوشیم زنگ نزده … شماره ی دفتر رو گیر آورده … 

جناب سرهنگ دست به سینه کنار میزی ایستاده که تلفن رو روی اون گذاشتن … 

بچه های شنود هدفون به گوش کنار تلفن نشستن و میگم :

_ چرا گوشی رو گذاشتین ؟ … 

سرهنگ نفس عمیقی میکشه و میگه :

_ خودت رو جمع و جور کن سرگرد … ابتدایی ترین اصول رو نمیدونی ؟ … تارخ میدونه که شنود میشه و گفته دوباره زنگ میزنه ! … انتظار که نداری پشت خط بایسته تا توی بیای …

کلافه هر دو دستم رو روی صورتم میذارم و کمی شقیقه م رو مالش میدم … 

بازوم تیر میکشه … محل نمیدم … 

همه دور میز منتظریم که این بار گوشیم از توی جیبم زنگ می خوره … 

تند دست به کار میشم و بیرون میارمش … 

یه شماره ی ناشناس … 

تارخه بی شرف … فهمیده اون خط الان برای شنود آماده س و حالا به گوشیم زنگ زده … لعنت به تو … لعنت … 

بچهها به تکاپو می افتن تا این بار گوشی منو ردیابی کنن … 

تماس رو وصل میکنم و بیخ گوشم می ذارم … 

_ الو …

صدای خندیدنش شکله صدای کوبیدن نوک دارکوب به درخته … هممینقدر اعصاب خورد کن … هممینقدر غیر قابل تحمل که پلکام رو میبندم … 

طولانی و محکم … اما چیزی نمیگم تا به حرف بیاد و به حرف میاد : 

_ جناب سرگرد … فکرشم نمیکردی قراره چی بشه ؟ …. 

_ کجاس ؟ .. کجا بردیش ؟ .. 

باز می خنده … دستم رو به صندلی تکیه میدم … با انگشتام اونو می چلونم و تصور میکنم گردن تارخ لا به لای این انگشتاس !

 

پا انگشتام اونو می چلونم و تصور میکنم گردن تارخ لا به لای این انگشتاس ! 

اونقدری به هم ریخته و کلافه م که دلم می خواد عربده بکشمم امما نمی خوام همه چیز رو به هم بزنم … 

تارخ با همون خونسردیش لب میزنه :

 باهاش خدا حافظی کردی ؟… 

یکی داره هر نفسی که میکشم رو کوفتم میکنه … اونقدر که مرتب نفس عمیق میکشم تا زیر بار این بازی با غیرتم بی نفس نشم ، خفه نشم .‌‌..

اما با هر جون کندنی که هست خونسردیم رو حفظ میکنم …. 

لب میزنم : تو چی ؟ با جنسات خداحافظی کردی ؟ .. 

هم دارم وقت میکشم … هم دارم حرفه مفت میزنم … رویا هنوز چیزی رو لو نداده … 

سرهنگ شاکی نگام میکنه … حسام کلاه دستاش رو به کمرش تکیه میده و نفس عمیقی میکشه … 

تارخ این بار جدی و بی خننده  میگه : 

بلوف میزنی … رویا لب باز نکرده ! 

_ خوب گوش کن … پای یه حرفه تو خالی تهدیدت نمیکنم اونم وقتی که رها دستته … دستت بهش بخوره باس دور کار و کاسبیت رو خط بزنی … اسکندری که من می شناسم زنده ت نمی ذاره وقتی بهش بگی از جنسا خبری نیست … 

صدای بوق اشغال میپیچه … محمودی هدفون رو در میاره و میگه : 

تایم تنطیم کرده … دقیقه ی نود قطع کرد تا رد یابی نشه … 

سرهنگ شاکی سمتم برمیگرده : 

آماتوری ؟ .. بچه ای ؟ .. چی گفتی الان ؟ …

حسامم همینطور :

یه کاره میگی جای جنسا رو بلدی ؟ .. اگه لو نده چی ؟ .. سر هیچی میری پای مداکره ؟؟؟ … 

اب دهنم رو قورت میدم و حرکت سیبک گلوم به شقیقه م فشار میاره …

روی یکی از صندلی ها وا میرم و لب میزنم :

_ همه ی زندگیم دستشه ! 

این یه اعترافه ‌.‌… اعتراف به خودم … به حسامی که بهش گفته بودم رها رو نمی خوام … 

یا به سینایی که باهاش بحث کرده بودم وقتی گفته بود طلاقش نده …. 

چشمام رو میبندم و به صندلی تکیه میدم … 

شاید اونا هم درک میکنن اینجایی که ممن ایستادم اگاهی یا دفتر یا هر کوفتی نیست … 

اینجایی که من ایستادم خوده برزخه … 

برزخی که داره منو می سوزونه و تند از جام بلند میشم … 

از بین همکارا میگذرم و سمت همون اتاق بازجویی لعنتی میرم و بی هوا در اتاق رو باز میکنم … 

رویا با دیدنم خودش رو جمع و جور میکنه … 

سمتش میرم و باز دستام رو به میز تکیه میدم … خم میشم توی صورتش و امیدوارم این یه قدرت نمایی باشه و رویا رو بترسونه … 

می ارسونه که حس میکنم اب دهنش رو قورت میده … با مکث … 

زل میزنم به چشمای ابریش و میگم : 

_ عین یه تیکه آشغال فروختت … 

ماتش میبره … تهش بی حواس و مسخره می خنده : 

_ دروغ میگی … اون بی جنسا هیچه … 

این بار من پوزخند میزنم و لب میزنم : 

چرا که نه ؟ … با اسکندر توافق میکنه و پخشه تهران رو بهش میده … میشه جبرانه پولی که پیش پیش بی جنس گرفته … هوم ؟ .. 

رویا رنگش میپره و من دارم مزخرف میگم … پشته سر هم … 

شکله یه ماری ام که سرس رو بردین و تنش داره خودش رو به زمین و آسمون می کوبه تا به جایی برسه و من امید دارم که میرسم … 

خصوصا وقتی رویا رنگ به رنگ میشه … ماتش میبره و جا می خوره … میگه :

ت … تلفن می خوام ! 

می خندم … عصبی … میگم :

خونه ی خاله س ؟ جدا فکر کردی کجایی ؟ … تلفن می خوای ؟ … میگم برات بیارن … تا بفهمی رو دیوار کی یادگاری نوشتی …. 

این حرفا رو از کجا میارم ؟ .. تلفن بیارن ؟ .. اما اونقدر جدی و با اعتماد به نفس حرف میزنم که رویا هر لحظه بیشتر از قبل به ترسش اضافه میشه … 

این بار تند و تند اشک می ریزه و با مکث و دو به شک میپرسه :

_ ا … اگه بگم … بگم کجاش تخفیف می خورم ؟ .. 

پوزخند میزنم و میگم : فک کردی به کارم میاد ؟ … ده مین پیش باس دهن باز میکردی … 

به گریه می افته … زار میزنه …

 اونقدری ترسیده  که نمی تونه خودش رو کنترل کنه و من هنوزم دارم بلوف میزنم … 

تند میگه : 

_ میگم … میگم کجاس … باشه شاهین ؟ .. تو رو خدا کمکم کن … باشه ؟ … من جای مخفی اونم می دونم … میگمش .. شاید اونی که دزدیده برده اونجا … باشه !؟ 

این بار من جا می خورم … مکثم طولانی میشه که حسام داخل میاد یه برگ و خودرکار رو میز می ذاره و هل میده سمت رویا و میگه :

_ آدرس دقیق هردو جا رو یاد داشت کن … هم جنسا هم اون جای مخفی که خبر داری ازش … شاید بشه برات کاری کرد ! 

من اما ازش فاصله میگیرم و از اتاق بیرون میزنم … 

دقیقه ی اخر میبینم که رویا تند و تند داره یه چیزی رو یاد داشت میکنه … 

بیرون که میرم سینا کنارم میرسه … با عجله سمت دفترم میرم و سینا میگه :

_ تو روحت پسر … قمار کردی … 

در دفتر رو باز میکنم و داخل میرم …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

23 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آیناز
آیناز
3 سال قبل

ببحشید چرا پارت ۱ رمان نیستش؟؟؟؟ جواب لطفااااااا…از پارت ۱ ب بهدو لینک بدین

آیناز
آیناز
3 سال قبل

ببحشید چرا پارت ۱ رمان نیستش؟؟؟؟ جواب لطفاااا

sayeh
sayeh
3 سال قبل

چیشد پس شد دو هفته؟؟؟؟

هانا
هانا
3 سال قبل

ادمین ،جان هرکی دوست داری از نویسنده بپرس کی قراره ادامه رمان رو بهت بده من اینقدر نیام تو سایت خستهههه شدم بخدا😭😭😭😭😒😒😒

Dunya
Dunya
3 سال قبل

به نظرم رمانت دیگه ارزش خوندن نداره

nsfise94
nsfise94
3 سال قبل

سلام ادمین جان میشه بگی تقریبا هر چند وقت پارت میزاری؟

ayliiinn
عضو
پاسخ به  admin
3 سال قبل

استاد غیب فرمودید!

nsfise94
nsfise94
پاسخ به  ayliiinn
3 سال قبل

خخخخخخخخخ

هانا
هانا
3 سال قبل

خیلییییییی دیر به دیر پارت میزارید ،اشکم داره در میاد دیگه😢😢😢

Dunya
Dunya
3 سال قبل

به نظرم دیگه نذار

sayeh
sayeh
3 سال قبل

آقا مارو ساییدید یذره دست بجنبونید

نیوشا Ss
نیوشا Ss
3 سال قبل

یک سوال داشتم ؛ معمولن این رمان چند هفته درمیوون میاد🤔 ۲هفته یا ۳هفته😕😯

...
...
3 سال قبل

چرا انقدر دیر آخه؟ یه هفته شدها…
به نظرم دنبال نکنیم رمانو خیلی بهتره

رویا
3 سال قبل

رمانت عالیه ولی تنها ایرادش این هست که بعد از چندین روز یه پارت می‌زاری که اونم کوتاهه

ستین
ستین
3 سال قبل

نویسنده جان نمیخوای ی تکونی ب خودت بدی😐😐😐😐😐

ayliiinn
عضو
پاسخ به  ستین
3 سال قبل

تکون تکونش بده!

اقلیما
اقلیما
3 سال قبل

مسخره تر از جلد اولشه⁦ ⁦ಠ_ʖಠ⁩

ستین
ستین
3 سال قبل

چقد دیر پارت میژارید بعد انتظار دارید دنبال کنیم رمانو؟؟؟؟؟😠😠😠😠😠😠😠

هانا
هانا
3 سال قبل

سلام. میخواستم از ادمین و نویسنده این رمان زیبا تشکر کنم.خیلیییی رمان عاااالیه.فقط کاش پارت ها طولانی تر بود.

دسته‌ها

23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x