7 دیدگاه

رمان سکانس عاشقانه پارت 83

0
(0)

 

_ کم تو و مامانم خونه منو تو شیشه نکردینا … اصلا عشق و دوست داشتن رو از شما یاد گرفتم !
ابرو بالا می ندازم و به مامان نگاه میکنم …
لابه لای اشکاش لبخند میزنه و باز صدای در میاد … زمان میگذره تا در باز بشه … آریاس …
سرش توی نایلونیه که دستشه با اومدنش بوی کوبیده می پیچه و حواسش نیست جز من دو نفر دیگه هم توی اتاق هستن …
میگه :
_ گفتم کوبیده دوست داری … ولی یه طوریه … انگاری مونده س …برم عوضش کنم ؟ …
جای من بابا جواب میده :
_ کوبیده ی تاریخ مصرف گذشته رو هم رها می خوره … نگران نباش …
اریا تند سر بلند میکنه و نگاهش توی اتاق می چرخه … تازه چشمش به اونا می خوره و میگه :
_ ندیدم … ببخشید اومدم داخل … میر …
بابا نمی ذاره جمله ش تموم بشه و میگه :
_ این چه حرفیه ؟ .. درسته کم و بیش رفت و آمد داریم ولی توام عضوی از این خانواده ای … درست نمیگم بهار؟ …
سمت مامان برمیگرده … مامان اول به من نگاه می کنه و تهش لب میزنه :
_ همینطوره !
اریا ابرویی بالا می ندازه و جیزی نمیگه که می گم :
_ دو تا گرفتی که !
طلبکارم …آریا ولی خونسرد میگه :
_ درشو که تخته نکردن …باز میگیرم !
بابا میگه :
_ یکی ما … یکی شما …
_ واااا … امیر علی …

_ یکی ما … یکی شما …
_ واااا … امیر علی …
بابا به اعتراض مامان محل نمیده و میگه :
_ منو زنم کنار میایم با هم ! می مونه شما دو تا ..‌ بده بیاد پسر که مردیم از گشنگی !
مامان هنوزم چپ چپ نگاش میکنه … آریا ولی لبخند به لب دوتا رو بهشون میده و میگه :
_ دور نیست … میگیرم میام …
من خندون بابا رو نگاه میکنم که بابا میگه :
_ ما که همین یکی برامون بسه …
مامان بهار شاکی صدا بلند میکنه :
_ شاید من بخوام کامل بخورم اصلا !
بابا پر خنده رو به آریا میگه : برو بگیر … الان بهار منو قورت میده …نگرانه خودم شدم …
مامان می خواد تشر بزنه و آریا لبخند به لب بیرون میزنه از اتاق …
بابا بیخیال برای خودش قاشقی رو پر می کنه و دهنش می ذاره ..‌
مامان غر میزنه :
_ نمیگی زشته ؟ … مگه نخورده ایم ؟
شاکی میگم : چه ربطی داره … خودش رفت براتون بگیره … ( رو به بابا ) چطوری این همه سال تحمل کردی مامان رو ؟ …
مامان چشماش رو درشت میکنه … بابا کم نمیاره و میگه :
_ به سختی !
من می خندم و مامان سرخ میشه … بابا خودشم خنده ش میگیره و هنوزم داره قاشق قاشق از غذا رو دهنش می ذاره …
زمان می گذره تا آریا برگرده ..‌ این بار دوغ و نوشابه و سالاد و مخلفات زیاد گرفته …
بابا شوخی میکنه … مامان گاهی چشم غره میره … من می خندم و آریا لبخند داره …

من می خندم و آریا لبخند داره …
گاهی به شوخی های بابا می خندیم و من حالم خوبه …
جسمی نمیگما … روحی !
اینکه یکی حاله روحش خوب باشه خوشبخته … مهم نیست کمتر از ۲۴ ساعت قبل رفته بودم تا مرگ … اینا مهم نیست ….
مهم الانه ‌‌‌ الانی که وقتی دستم بنده لحافه روم انداخته شده میشه آریا خودش قاشق دهنم می ذاره !
مامان اینا تا یکی دو ساعت کنارمون می مونن و بعد میرن …
باز من می مونم و اریا … یه وری کنارم لبه ی تخت میشینه !
ساکت … بهش زل میزنم … به نیمرخی که سمته منه …
طول میکشه تا سمتم برگرده و بگه :
_ امروز مرخص میشی ‌‌‌… چند تا خراش و ضربه س … کوفتگیه .‌‌… دکتر گفت می تونی بری خونه ‌‌‌ …
لبخند میزنم و نفس راحتی میکشم … میگم :
_ خداروشکر دیگه …
باز به حرف میاد :
_ نوبت میگیرم برا عصر محضر …
چشمام گرد میشن و میگم :
_ چی ؟؟؟ … محضره چی؟ …
اخم میکنه …. با جدیت لب میزنه :
_ مسخره بازی درنیار رها … محضر برا شوهر کردنه من ‌!
جا می خورم و میگم :
_ امروز ؟؟؟؟ … با این اوضاع ؟؟؟ …. تو اصلا زخمت رو به دکتر …
نمی ذاره جمله م تموم بشه … تند میگه :
_ زخمه منه … دسته منه … هیچیش نیست … توام حالت خوبه … میزونی ….میگم ینی یه بله می خوای بگی چیکار حال و اوضاع ظاهریت داری ؟ … همه چیز حله … خب ؟

میگم ینی یه بله می خوای بگی چیکار حال و اوضاع ظاهریت داری ؟ … همه چیز حله … خب ؟
اخم میکنم :
_ کی گفته ما باید امروز بریم محضر ؟ …
آریا نچی میکنه و میگه :
_ عصرم دیره … باید میاوردم اینجا عاقد رو …
یهویی عصبانیتم فروکش میکنه و خنده روی لبام میاد که انگاری آریا بهش بر می خوره … عصبی میگه :
_ خنده داره ؟…
خنده هنوزم روی لبامه و میگم :
_ اصنش کی گفته زنت میشم ؟
آریا کلافه دستی بین موهاش میکشه و میگه :
اگه جدی هستی که باید بگم بیخود می کنی اگه شوخیه باید بگم اصلا قشنگ نیست !
ابروهام رو بالا می ندازم و میگم :
_ زیر لفطی می خوام …
زیر بار ابروهای گره خورده ش بهم زل می زنه و تهش بی مقدمه … بی حرف ! …
حتی بی آمادگی جلو میاد … تند … با سرعت … بی مکث …
جا می خورم و جا خورده به این نزدیکه من شدنش نگاه می کنم تا وقتی که بهم میرسه !
دستش رو پشت گردنم نی ذاره و منو جلو میکشه …
خودشم جلو میاد و لبام نرنی لباش رو حس می کنه!
زبونه تر و خیسش رو … مک زدنش رو با بوسه های ریزش رو …
این لب گرفتن ته دلم رو جا به جا می کنه …
قلبم رو زیر و رو … اونقدر شوکه و جا خورده مونده م که بی پلک به چشمای بسته شده ی آریا زل زدم !
آریایی که انگار تو این دنیا نیست و اونقدر به کارش ادامه می ده تا وقتی که لبام به گزگز بیفته …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yas
Yas
3 سال قبل

لطفا پارت بزارید
ممنون

M. H
M. H
3 سال قبل

😭😭😭😭پارتتتتتتتتت بذاریدددددد خواااهشااااا

......
......
3 سال قبل

ادمین پارت ۸۴ رو چرا نمیزاری زودتر بزار دیگگگگ
مرسی

Nrgs
Nrgs
3 سال قبل

تورو خدا این چ وضعیه دوهفته یه بار ک پارت میزارین ،یه برگه a4 هم ک نمیشه کلا 🤷🏻‍♀️

نهال
نهال
3 سال قبل

بخدا مغز ما اینقدر گنجایش نداره …
اینقدر زود زود پارت میزارین

Mrym
Mrym
3 سال قبل

چرا انقد زود میزارین اخه

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x