7 دیدگاه

رمان سکانس عاشقانه پارت 87

5
(2)

 

_ خیر باشه … یه دونه داشتیم اونم بردی …
آریا لبخند کجی میزنه و هر دو رو سمت بابا میگیره …
قبل از این که آریا چیزی بگه بابا با خنده میگه :
_ د نه د من خودم زن و بچه دارم !
من می خندم و آریا هم می خنده … اما میگه :
_ اومدم دوباره ببرمش !
جا می خورم … می خواد از چی حرف بزنه ؟ … نگرانم می کنه …
_ سلام !
صدای مامان رو می شنویم و سمت ورودی اتاقش بر می گردیم … همونجا که خودش ایستاده و به آریا نگاه میکنه !
نگاه آریا شرمزده س و میگه :
_ سلام عرض شد …
مامان_ خوش اومدی … بیا داخل …امیر علی نمی خوای تعارف کنی ؟
بابا گل و شیرینی رو می گیره و زودتر از اون داخل میاد …
همزمان میگه : والا ازم خواستگاری شد هول کردم خانوم … حالا هی قدر منو ندون بهار!
مامان ولی جدی جواب میده :
_ مگه می شه ادم قدر زندگیشو ندونه!؟
بابا جا می خوره … مننم جا می خورم و آریا خونسرد میگه :
_ من ندونستم !
رنگ به رنگ میشم و اریا زده به سرش .. نکنه بخواد از مشکلاتمون حرف بزنه …
نکنه بگه چه خبر بوده و من استرس میگیرم …
مامان نمی ذاره ما به هم برسیم … منطقی بخوای بهش فکر کنی حق داره …
ولی … ولی عشق و چه به منطق ؟
مامان جلو میاد و گل و شیرینی رو از بابا میگیره … لب میزنه :
_ انگاری امشب قراره خیلی چیزا بشنویم عزیزم !

مامان تیزه … زرنگه … من دلم نممی خواد آریا به حرف بیاد اما مصممه … محکمه ‌….
بابا بهش تعارف میزنه تا بشینه و همزمان به مامان چشم غره میره !
آریا روی پبل میشینه و خیلی وقته خونه ی بابا اینا نیومده !
خییلی وقت اندازه یه سالی میشه و بیشتر برای مامان برای همین ازش شاکیه !
سکوت خونه رو برداشته … فضا ، فضای سنگینیه !
معذب کننده س … من میرم تا آشپزخونه و می خوام چای بریزم که صدای بابام رو پشت سرم می شنوم ، اونم در حالی که سعی داره صداش رو تا آخرین توانش پایین بیاره و میگه :
_ چه خبره تو این خونه ؟ … مامانت چشه ؟
شونه بالا می ندازم و به همون اندازه یواش جواب میدم :
_ شمشیر از رو بسته برای آریای بیچاره !
بابا تک خنده ای میکنه و میگه :
_ حیا کن دختر !
راستش از بابام خجالت نمیکشم و نکشیدم هیچوقت ..
مثل مامان پیگیر نیست و اذیتت نمیکنه !
شاید بهتر باشه بگم مثل مامان اونقدر زیاد و افراطی نگران زندگی من نیست !
می ذاره همه چیز روند طبیعیش رو طی کنه و حالا هم سری با تاسف برام تکون میده و میره تا پذیرایی !
منم با سینی که استکان ها رو از چای پر کردم دنبالش میرم .
سینی رو روی میز می ذادم و روی مبل تک نفره ای که کنار آریا هست میشینم .
میگم : فکر کردم امروز میری کار !
لبخخند ملایمی میزنه و میگه :
_ گفتم احسان بیاد جام …

سری تکون میدم که این بار اریا سمت مامان برمی گرده و و میگه :
_ و البته یه خورده حرف داشتم بزنم … حرفایی که باید زودتر میزدم و نزدم !
مامان با دقت گوش میده و بابا دست دراز میکنه سمت سینی ، استکانی برمی داره و من میگم :
_ وا … چه حرفی ؟ …
راستش می خوام حرف بزنه … تا حدودی خجالت میکشم ! از این که مامان اینا بفهمن با این شرایط بازم من خونه ی آریا موندم !
آریا سمتم برنمیگرده و عوضش میبینم نیم رخش رو که داره به بابا نگاه میکنه و میگه :
_ اومدم رها رو خواستگاری کنم !
ته دلم خالی میشه و مامان ابرو بالا می ندازه … بابا تک خنده ای میکنه و میگه :
_ فکر نمیکنی خیلی رومانتیک شدی ؟
آریا نمی خنده … حتی یه کمم از جدیتش کم نمیشه و باز میگه :
_ اومدم رها رو برای بار دوم خواستگاری کنم ! این بار میخوام حماقت خرج نکنم !
بابا گیج و گنگ لب میزنه :
_ متوجه نمیشم آریا !
آریا رک ، بی پرده ، بی مکث میگه :
_ ما زن و شوهر نیستیم ! … حداقل الان !
بابا اخم میکنه … مامان جا می خوره … هر دو سکوت میکنن اما تشنه ی شنیدنن … من دست و پامو گم میکنم …
لبخند مسخره ای میزنم و میگم :
_ عه … آریا … این … این مسخره …
بابا بین گفته م می پره و تشر مانند میگه :
_ چند دقیقه اجازه بده رها !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گیشنیز
3 سال قبل

قصد پارت گذاری ندارید عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Mahdis
Mahdis
3 سال قبل

خداییش نمیشه پارتارو زیادترش کنین
دق کردم از بس فک کردم ب اینک بعد این پارت جی میشه
بابا مام ادمیم دل داریم یکم ب نطر ما هم توجه کنین🖤😐😑

گیشنیز
3 سال قبل

په چرا انقد کم بابااا
لان۵صب تو پارت نزاری ین۵گین تری هی دو کلمه مینویسی جای حساس تمومش میکنی اه

(:
(:
3 سال قبل

بده دیگه سگ مصب تمومش کن این مسخره بازیو وافعا که دیگه از هر چی رمان آنلاینه زده میشم😂😐😐

Artamis
Artamis
پاسخ به  (:
3 سال قبل

خشم النازی 😂😂😂

ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

امام زمان ظهور کرده؟؟😳😑
چرا انقد کم

Sogol
Sogol
3 سال قبل

کم بووووووووووووووووووووووود
حالا هم که اریا به خودش اومده بهار کوتاه نمیاد که
عااااااااااااااالی بود

دسته‌ها

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x