نفس اسوده ای کشیدم دستمو روی دستش که دور تنم حلقه شده بود گذاشتم و گفتم
بخوابیم اما اون با سوالی که پرسید منو واقعا شوکه کرد
_ تو فکر می کنی دارم به گیتی خیانت می کنم ؟
سعی کردم حلقه دستاشو از دورم کمی باز کنم تا بتونم به سمتش بچرخم اما نمی شد و گفت
_ همین طوری بمون
شما بهش خیانت نمی کنی شما عاشق شی هردختری آرزوشه شنا عاشقش باشی
اما دوباره زمزمه می کرد
_ اما من دارم با یکی دیگه می خوابم دستش رو نوازش کردم و گفتم اگه گیتی خانومم همین قدر که شما عاشقشی عاشق تون باشه راضی نمیشه تمام عمرتون رو با سرکوب کردن نیازتون با تنهایی و حال بد بگذرونید حضور من اینجا هیچ تاثیری روی عشق و علاقه تون رو گیتی خانوم نداره من فقط مثل یه اسباب بازی که برای رفع نیاز تون اینجام
عشق و احساسی بین ما نیست درک میکنه خودشو بالا کشید و روی صورتم رو بوسید و گفت
_حق با توئه درک میکنه…..
استاد یا همون هامون خیلی زود به خواب رفت
و من با چشمای باز توی اون تاریکی به دیوار خیره شدم
با حلقه ی دستای مرد کناریم دور تنم و اون همه نزدیکیش و پخش شدن نفس های داغش روی گردنم باعث میشد خواب از سرم بپره
کدوم دختری می تونست جلوی همچین مردی طاقت بیاره کی میتونست عاشقش نشه کی میتونست افسار دلشو طوری بگیره که یه موقع پاره نشه؟
احساس میکردم من به حضور این مرد کنارم عادت کردم ساعت ها فکر کردم به خودم به این آدم به اینکه آیندمون چی میشه به اینکه تا کجا قراره ادامه بدیم اما به هیچ جایی نرسیدم….
با زمزمه کسی کنار گوشم سعی کردم بفهمم چی داره میگه
_از وقتی پا تویه این خونه گذاشتی احساس می کنم زنده ام دارم زندگی می کنم ممنون که اومدی ممنون که قبولم کردی…
تا بخوام حرفا رو آنالیز کنم و چشمام رو باز کنم در اتاق بسته شد باورش برام سخت بود یعنی این حرفارو استاد زده بود به من؟
با این حرفهایی که شنیده بودم با حال خوشی از خواب بیدار شدم روی تخت نشستم دستی به موهام کشیدم و مرتب شون کردم
از امروز میخواستم یه زندگی جدید شروع کنم درسته این زندگی که توش بودم این خونه به اجباز بوده اما قرار نیست که تا آخر عمرم به خاطر این اجبار خودم و عذاب بدم و خود خوری کنم منم باید زندگی کنم یا نه؟
جلوی آینه نشستم موهامو شونه کردم و دورم باز گذاشتم
لباسمو عوض کردم یه لباس مرتب تر که استاد دوست داشته باشه…
باید روی اینم تمرین می کردم که دیگه بهش استاد نگم
چون عصبانی میشد
دوست داشت که هامون صداش کنم یه ابی به صورتم زدم دوباره پشت میز آرایش نشستم و کمی به خودم رسیدم به صورتم رنگ و رو دادم دیگه نمی خواستم مثل مرده ها توی خونه این ور اون ور بر
از پلهها پایین رفتم استاد توی آشپزخونه مشغول درست کردن صبحانه بود
وقتی که سلام دادم به سمتم چرخید و با دیدنم نگاهش به سر تا پام دوخت و با سرحالی گفت
_ این شد
اینطوری بهتره همیشه اینطوری به خودت برس وقتی که لباس خوب میپوشی موهاتو خوب درست می کنی به صورتت میرسی یعنی به خودت ارزش و بها میدی یعنی تنت یعنی خودت برات مهمه
همیشه اینطوری باش…
سرمو تکون دادم و کنارش ایستادم شیشه مربا رو از دستش گرفتم و گفتم من آماده می کنم با یه لبخند لیوان چایی رو برداشت و پشت میز و منو به تماشا نشست
چون میدونستم داره نگاه میکنه مضطرب می شدم حال و هوام حال و روزم فرق کرده بود زیر نگاه این آدم انگار که ذوب می شدم استرس می گرفتم حتی قلبم به تپش می افتاد به هر سختی میز صبحانه را آماده کردم و درست روبروش نشستم
هنوز درگیر نگاه کردن به من بود اولین لقمه رو به سمتش گرفتم و گفتم بفرمایید وقتی از دستم گرفت و توی دهنش گذاشت سر به زیر شدم لیوانچایی خودمو روی میز کمی جابجا کردم رو بهم گفت
_امروز باهم کلاس داریم اما کلاس تو ساعت یازده و نیم من میرم درست سر موقع می گم یکی بیاد دنبالت بیارتت دانشگاه
فقط حواست به من باشه باور کن از اون کتاب و جزوهای که دستته منتماشایی ترم
به فکر من نیستی به فکر گردن خودت باش انقدر که همش می کنی توی کتاب میترسم بشکنه یا اتفاقی براش بیوفته!
از این که اینطور شده بود نتونستم خندمو کنترل کنم آهسته خندیدم خندیدم اون ازجاش بلند شد و گفت
_من دیگه میرم به گیتی برس همه چیزش و اوکی کن یادت نره
چشم گفتم اون از خانه بیرون رفت بعد یه صبحانه حسابی سراغ گیتی خانم رفتم کنارش نشستم باهاش کلی حرف زدم و اون فقط نگاهم کرد
نمی دونستم که چطور این اتفاق براش افتاده اما هرچی که بود خیلی عذاب آور بود واقعا سخت بود من خودم نمیتونستم تحمل کنم این زن بیچاره چند سالی میشد که اینجا گوشه این تخت افتاده بود و فقط نگاه میکرد.
8
منم میرم شبتون بخیر
برو مارالی شبت بخیر عزیزم
♥️♥️♥️
😘
مهرناز به این حسود خان بگو قبل از اینکه بیاد من هرشب برات پیام شب بخیر میذاشتم
آره میزاشتی عشقم
مگه چی گفت؟
میگه از پپسی به هندونه رسیدی
انشاالله بیاد
مهرناز و تیرداد ببینید چه فشاری به بنده خدا آوردین که رفت
باز خوب من ضد ضربه شدم
بابا ما که چیزی نگفتیم
گفتنیارو قبل از شما گفته بودیم😁
پس خدا رحم کرد
واقعا 😂
همش تقصیره مهرنازه من چیزی نگفتم 🤣🤐
مگه من چیزی گفتم؟ 😂 من حتی اون نثرو هم نگفتم
تو گفتی همه جیو 😁
قانون سوم نیوتن هر عملی عکس العملی داره
عمل توام عکس العمل نثری بود که من نشون دادم 😎
کدوم عملم؟ اینو الان تو جواب کدوم حرفم زدی؟ از اینجا نمیبینم 😁
اون پایینه بری می بینی 😆😎
الان ننیشه برم
اگه برم سما میمونین بدون تایید حو صله تون سر میره 😁 موقع پاکیدن میبینم
فهمیدنش اسونه خودت بگیر چی میگم لازم نی بری پایین
نگرفتم گیرنده هام امشب قاط زدن 😂 دلبریمو میگی نتیجه نثر توعه؟ 🤔
نه گزینه سمت چپ از بالا درسته
سمت چپ از بالا قلبه؟ منو امتحان نکن اینجا درگیرم با خودم 😂
اره درسته همون
اونکه خیلی وقته تحت تاثیر توعه
آره جون خودت
تیرداد رو میگم
آها
من همیشه طرفدار خانوما هستم
سپاس
خواهش میکنم
مارال از پپسی به هندونه رسیدی؟😂
خیلی حسودی
حسودی نی واقعیت تلخه
آقا من با مهرناز حال میکنم
عشقی
عجب 😂
عجب متقابل
سرگرد
بازم گوشیت هنگید که نیستی؟
آدمو دیوونه میکنه میفهمم 😤
باید محدثه برای تولدش گوشی بگیره
اونیکه عصبی ش کرده باعث شده بکوبتش به زمین اون باید بخره
نمیدونم کی عصبیش کرده بود 🤔
من آیا؟
نمیدونم وقتی اومد ازش بپرسیم
حاجی کجا رفتی؟
مخاطب انقدر فک زدیم گه نمیدونم الان اون کامنت نثرتو از کجا باید پیدا کنم و بپاکمش 😂 تا صبح باید بگردم دنبالش
۴ شد تیرداد
ساعت خوابت رسید
بیا خدافظی کن بریم
جیم فنگ نشی تو همچین شبی مارمولک 😂
خوابت میاد؟
نمیاد مگه میشه تو باشی و من خوابم بیاد فقط میترسم هر لحظه تو بیخبر بری من سگ بشم بازم 😁
نه نمیرم فعلا خوابم نمیاد
پس هر وقت خواستی بری دو دقیقه قبلش بگو آماده باشم 😁
اوکیه😂
مهرناز، تیرداد چطوری میتونه صبح پاشه بره سرکار
تیرداد یه انسانیه که به خواب نیاز نداره مارال
مثل خودم که فردا ۸ صبح بیدارم اونم قشنگ پامیشه سه تیغ میکنه لاس میپوشه اودکلنشو میزنه سرحال میره سر کار 😂😂
منم نمیخوابم ولی ذهنم توانایی انجام کار نداره
دمت گرم تیرداد
به راحتی
اگه با یکی مثه تارا زندگی کنی همه چی ممکن میشه😬😂
وای گفتی تارا دلم براش تنگ شد، کاش بازم بیاد
بیاد میشه هم دست مهرناز دوتایی میریزن سرم 😂
فعلا که با اون اعترافت من تا دو روز بیخظرم و فقط دلبریتو میکنم آقا
بعد از دو روز ولی قولی نمیدم که همدستش نباشم و نریزم سرت😂
نگاه توروخدا نه دو روز کمه به این راحتی راضی نمیشم
چند روز میخوای جون و دلم؟
من حریصم تا ابد خوبه…حال می کنم باش😎
ای جووووونم جوااااب.. شایسته شمام همین جواب بود جناب شاعر
منم حال میکنم باش و تا ابد همینجور میمونم برات 😌
👌🏻
نترس داداش هیچکس حریف تو نمیشه
شکی توش نی 😎
فک کردم رفتی لعنتی قلبم داشت میومد تو دهنم که امشب اینکارو کردی 😂
نه میپاکمش من رکورد پاکیدن ۵۰۰ تا کامنت توی یه شبو دارم همون شبی که سایه و یاسی میخواستن از زبونم اسم کیسمو بکشن بیرون ولی نتونستن 😂😂
نه نرفتم
بله یادمه اخرشم سه شد ولی مدیریت بحران کردیم
آهو بحث داره به جاهای حساس میرسه منم مجردم و دل دارم تصمیم گرفتم نیم ساعت زودتر برم حرم😂 کاری نداری؟ فعلا.داداش خدانگهدارت باشه.مارال خواهری یادم نمیره
وای سرگرد شرمنده 🙈 😄 باشه برو زیارت قبول شبتم بخیر
شبت بخیر داداشی
زود رفتی داداش بازم بیا فعلا😎🤠
نه مهرناز نهایتا میریم زیر رمان نسترن
چت روم رو بزار برا فردا شب
نه مارال بالاخره امشب میزنم یه چت روم برای فردا صبحیا
اگه الان کامنتاتون نمیاد بزنم
من که مشکلی ندارم
اوکی په
اووووه هزار کامنت ، فردا ادمین میاد هممون رو اخراج میکنه
ادمین مرسی که همچین فضایی رو ساختی
ترکوندیم صیغه رو مارال 😂
والا رمانش به درد کامنت گذاری میخوره
دقیقاااااا
مهرناز چرا ادمین یه سری به سایت نمیزنه؟ رمان ها اصلا جالب نیستن
براش مهم نی
توجه نمیکنه 😂
اگه اهمیت میداد تا الان ما اخراج شده بودیم ولی بازم دمش گرم
نه بابا خودش آدم باحالیه
خیلی پایه و با جنبه ست قادر
ولی عجیب بیخیاله 😂
دیپلماسی هم جواب میده
نمیدونم آخر به زینب ایلخانی گفت که خودشو به برق نزنه یا نه؟
مخاطبم خیلی خوشحالم الان که این دوتا اومدنولی اگه قبل از نثر میومدن بد داشتم براشون😂 خوب وقتی اومدن درکشون بالاس 😁
اسم نثرو فعلا پیش من نیار خودم هنو موندم چرا نپیچوندمت 🤐😬😂
دلت خواست که بالاخره زبون باز کنی و بگی بهم.. وگرنه اگه خودت نمیخواستی من عمرا نمیتونستم از زبونت بکشم بیرون اعتراف به اون بزرگی و واضحی رو 😁
اینم هست 😂
چه شبی شد امشب.. صبحش آشوب بودم از دستت، شبش شیدا شدم
از مزیت های معاشرت با منه تنوع حس میشه توش😎😂
واقعا که با این پارادوکسات تسخیرم میکنی 😁 ولی دیگه مثل صبح اشکمو درنیار
گریه کردی؟🙄
عجب…گریه برا چیته دختر خوب نبینم دیگه
مگه دست خودمه؟ 😟 تقصیر توعه خب😔
بیخیالش شو بحثشو باز نکن
شبو بچسب 😎
آره گذشت الان عالیم شبو چسبیدم و یه شب زده رو
تیرداد اعتماد به نفس خودتی بقیه نمیتونن اداتم در بیارن
اعتماد به نفس نی واقعیت رو نمیشه انکار کرد 😎😂
😂😂😂😂 آره دقیقا
چطوری سرگرد؟
خوبم تو خوبی؟ میخواستی داداش منو با کفگیر بزنی؟ این اسلحه من کجاست؟بعضیا انگار باید برن بازداشتگاه😂😎
سرگرد خجالت بکش ، به خاطر داداش جنابعالی ما امشبو از دست دادیم
اگه به خاطر آهو میگی که امشب خیلی هم بهش خوش گذشته
اگه خودتو میگی که الان هستیم دیگه صحبت کن
بحث سر چیه؟
بازداشتگاه؟😂😎
راستی امروز رفتم حرم،اون چیزی ک گفتی رو گفتم
آهو امشب رکورد خوش گذشتن زده سرگرد 😁
راستی مرسی که امروزم حواست بهم بود و جای خالیمو دیدی و برام کامنت گذاشتی😍 با مرام شدی شبیه باورام 😁
خخ آره میدونم حالتو درک میکنم
تشکر لازم نیس کاری نکردم که
اوووو تهی دوست ندارم یه چی دیگه بخون😂😎
مگه تهیه؟ 😂 نمیدونم کیه بچه ها همش تو واتس میگن بهم 😁 تهی اصلا سبک منه آخه؟ 😅
ای به داد من رسیده
توی لحظه های تردید
داریوش خوبه؟ 😁
امینم بذار 😎😂
خودت بزار
سبکم نی 😂
حسشو ندارم تایپ کنم کپی هم کنم حسش نی پیست کنم 😂
حس اونیکه که لازمم بودو داشتی برا من کافیه شبمو ساختی😁 حس هیچی دیگه الان مهم نی 😂
تیرداد
سرگرد
مارال
اگه نمیتونین کامنت بزارین یه چت روم بزنم
اون سه کلمه ای حس می گیره از ادم
کدوم سه کلمه ای؟ 🤔
بماند 😂
بعد از این هر چقدر میخوای بگو بماند 😂 اونیو که میخواستم بالاخره دادی بهم 😁
این خوبه کیف کردم،اره اون تهی بود خودمم تعجب کردم
اه گوشیم بابامو دراورد
دیر عمل میکنه
اعصابمو خط خطی میکنه تا یه کامنت بنویسم
اه
از کامنتاست که خیییییلی شده
اینم هس ولی واسه گوشیمم هس
یکی بم زنگ میزنه اول فقط صداش میاد بعدش تاازه صفحه اش میاد
وقتی هم که میاد نمیتونم جواب بدم بعدشم بیشعور میگه شما یک تماس از دست رفته داشتید،خب تو گذاشتی من بدستش بیااارم؟؟؟؟
اه
واااای بدجور رو مخه 😣
وای سرگرد دمت گرم آخه دیگه داریم بهش نزدیک میشیم راستی سرگرد اگه بازم رفتی بگو فقط قبول شه آزادم باشه مهم نیس
یه ساعت دیگه دوباره میرم
چشم خواهری ولی روی دولتی تاکید میکنم 😂😎
مرسی داداش ، چقدر خوبه حرم دارین اینجوری هر وقت دلتون بخواد میرین دعا میکنین
واقعا که … ما رو میخوابونید بعد خودتون تنهایی چت میکنید
بخدا قصدشو نداشتیم مارال 😁 من داغون بودم نمیخواستم اصلا امشب بیام
مهرناز از سر شب داشتم به تیرداد فحش میدادم
میدونم دوست داشتی امشب جمع بشیم و به خاطر حال خراب من نشد و به تیرداد فحش دادی
ولی جبران میکنیم شبای بعد
جای سرگردم خالیه
قربون اون قلب مهربونت که به فکر ما هستی، بعضیا یاد بگیرن
وقتی دیدم سرگرد و تو برام کامنت گذاشتین دلم ضعف رفت برا معرفتتون از طرفیم نتونستم جواب بدم چون نمیخواستم بیام تو چت
خلاصه جبران میکنم براتون عشقای منین دوتاتون 😍😍
کم پپسی باز کنید برا هم 😂
ببین چی شد ای خدا اومدن اینا 😁😍😍
حسود
تو هم عشق ما هستی بانوی شب
وقتی امشب به نسی گفتی بانوی شب نیس منم میرم قربون صدقه ت رفتم بخدا مارالی 😍
واییی مهرنازی عاشقتم😍😍😍😍😍
من بیشتر 😘😘😘😘😘
جامو پر کن😎😁
سرگررررررد ای جاااااانم 😍😍😍
به ببین کی اومده چطوری حاجی؟
سلام عزیزدل برادر،خوبم تو خوبی؟
منم خوبم چه خبرا؟ رواله اوضاع؟
سرگرد کجا رفتی پس؟ 👀
👀
👀
چتش مناسب سنت نی بگیر بخواب زودتر
نخیرم من ۲۱ سالمه دیگه بزرگ شدم
تیرداد اگه یه بار دیگه نیای میکشمت چون وقتی تو میری مهرنازم میره بعد من نصفه شب با عمم چت کنم
فعلا زوده واست جمع کن بخاب
تو؟ منو بکشی؟ اره دو بار 😂
وای تیرداد چقدر دلم میخواد با کفگیر بزنم تو سرت
عمرا اگه برم بخوابم
همون تارا بس بود برا هفت پشتم
میری خوبم میری شب خواب خرسای دهکده رو ببینی شبت خوش 😂
داداش خوابم نمیاد بخدا
خرسای دهکده؟؟؟؟ ی چی بهتر نبود؟
بمون پ
نه تنها گزینه ی مناسب با سنت همین بود بقیش مورد داره 😂
😂😂😂😂😂😂😂😂😂
ممنون داداش
خب خب دوستان عزیزم شب همگی به خیر تایم این چت به پایان میرسه برید بخوابید دیگه 😁😂
یادش به خیر 12 خاموشی میدادیم
فردا از هشت صبح هستبم( حس مغازه دارا بهم دست داد😂😂)
الان داری بیرونمون میکنی😂
رمان ترنم خونه منه افتاد😂
نه خیر پاشو برو بخواب منم الان به دستور رئیس بزرگ یه چیزی رو درست کنم برم بخوابم بدو ببینم😂 تعطیله
اینجا من صاخب خونه ام😂
مهمونا هم که رفتن کم کم🤣
اینو راست میگی 😂
آنلاینی و صدا نمیدی؟
کی میخوابی؟ میخوام یه چیزی ازت بپرسم
بپرس هستم
مهرناز؟
بله؟
نوشتم طول کشید
اوکی، گرفتم، خودمم همین فکرو میکردم.. ولی نمیشد یکم درست تر توضیح میدادی؟
اره توضیح میدم…ولی الان نه
می دونی که قولم قوله
من دیگه نمیام که بخوای بعدا نوضیح بدی
این آخرین شبیه که اومدم.. فقطم بخاطر این سوال اومدم
چرا نمیای؟
میدونی خودت
صبح خدافظی کردیم
خستم دیگه نگو نه
حداقل اینجا نگو
اگه بخاطر دیشب میخای بری باید دلیلای منم بشنوی
نه دیشب مهم نی
مگه بچم؟
ولی حرفای امروز صبحمون مهم بود
حالا تو اینجا هم میخوای انکار کنی و بازی رو ادامه بدی بده
ولی میدونی چرا دیگه نمیام
می دونی که نمیخام بری بازم لجبازی می کنی؟
لجبازی نیست
نمیدونمم که چی میخوای واقعا
دیگه هیچی نمیدونم
بدون که نمیخام بری همین کافیه
نمیخوام بری یه حرفه
توی عمل نمیتونی ثابت کنی
هم دیشب نتونستی ثابت کنی
هم امروز صبح
به همین زودیا ثابت نمیشه دیشب بحثش جداس
دیروز شهاب یه کامنت برات گزاشت ندیدیش
گفت انقدر گفتی بماند و هنوز زوده خسته و گیجش کردی
حرف دل منو زد در واقع
خسته شدم از اینهمه زوده هنوز وقتش نی
میترسم تو منتظر باشی وقتش برسه و من اونموقع نباشم
وقتی مخاطب میشی انتظار اینا رو هم باید داشته باشی
اتفاقا برعکس گفتی
وقتی مخاطب میشی باید کمی واضح بودنو قبول کنی
مخاطبی که همه جواباش بماند و هنو زوده باشه دیگه مخاطب نمیشه
در ضمن تو اللن درگیری ذهنی منو بیشتر کردی با جوابت
یعنی چی اگه دلیلمو بگم میری؟
پس اصولا باید الان برم حتی اگه دلیلشو نگی
بحث دیشبم میگی جداس
بحث اون چی بود؟
نه ترتیبش درسته خسته ای درکت می کنم ولی می دونم بگم میری پ فعلا وقتش نی
لامصب رو نرو من رژه نرو
دلیل چیه که اگه بگی میرم؟؟؟؟؟
متنفرم از وقتی که برا خودت دلیل رفتن نرفتن می چینی دیشب حالم خوب نبود اون اومدنم برا این اومدم که فکر نکنی یادم رفته تو رو
اگه میخوای نرم حداقل یه اشاره کن به اون دلیلی که اگه بگی میرم
خودم به حدسی زدم ولی نمیتوتم اینجا جلوی چشم همه که میدونم نخوابیدن و میبینن بگم
امیدوارم اون نباشه چون اونوقت واقعا میرم و حتی بقیه رمانمو هم بیخیال میشم و طوری محو میشم که گمم میکنی
اگه میخاستم بری یا بود و نبودت مهم نبود همون اول می گفتم
بازی با کلماتو ول کن سفسطه گر
کم بپیچون
گفتم یه اشاره کوچولو بکن به دلیل اومدنت
تایید نمیکنم