20 دیدگاه

رمان صیغه استاد پارت 29

3.7
(3)

 

نکنه بری سمت گناه!
نکنه بگی الان که دیگه اون آدم قرار شوهرم بشه عیب نداره فلان کنم بیسار کنم…
شرمنده اب دهنمو پایین فرستادم و گفتم
مگه منو نمی شناسی ا

ما من از این کارا نمی‌کنم نگران نباش
من توی اون خونه فعلاً فقط و فقط به عنوان پرستار کار می کنم

مادرم لبخند رضایت بخشی زد و ما رو بدرقه کرد وقتی توی ماشین نشستم استاد پاش روی گاز گذاشت و به سمت خونه رفت هر دو سکوت کرده بودیم
هیچ کدوم حرفی برای گفتن نداشتیم من احساس می کردم عشقم به این آدم داره کم کم تموم میشه و اون خوشحال و راضی از کاری که کرده بود سر راه شام گرفت و به خونه رفتیم

اشتهایی برای غذا خوردن نداشتم پس سریع به اتاقم رفتم حتی به گیتی خانوم سر نزدم شوهرش اینکارو میکرد چند ساعتی توی اتاقم تنها بودم که در اتاق باز شده استاد با اخم دست به سینه توی چهار چوب در ظاهر شد

بدون اینکه نگاهش کنم گفتم

می خوام تنها باشم اگه اجازه بدین

اما اون در اتاق بست و گفت
_ اجازه نمیدم اینجا نیومدی که تنها باشی اینجا اومدی که تخت خواب منو پر کنی تنهاییه منو پر کنی انگار یادت رفته!

این نیش و کنایه ها این حرفاش انگار هیچ وقت تموم نمی شد
روی تخت کنارم نشست و گفت

_پاشو لباساتو عوض کن

دندونام و به هن فشار دادم نه واقعا نمی تونستم نمیتونستم منم یه آدم بودم یه عروسک و اسباب‌بازی نبودم

 

منم گاهی اوقات دلم میخواست تنها باشم و این آدم باید اینارو درک می‌کرد

از جام بلند شدم و گفتم

من آدمم و یه ادم بعضی وقتا دلش تنهایی میخواد و تو باید به خواسته ی من احترام بذاری
تو حق نداری با من مثل یه عروسک جنسی رفتار کنی
نگاهی به سرتاپای من انداخت و گفت

_بلبل زبونی می کنی؟
وظیفه تو به یاد بیار چرا اینجایی چرا مادرت توی خونه ی منه؟
چرا نمره هات دارن خوب میشن ؟
همه اینا رو به یادت بیار تا زبونت کوتاه بشه
ترسیدم
بغض داشت خفم میکرد بی توجه به حضورش اهسته برای خودم زمزمه کردم
اشتباه بزرگی کردن
عاشق توشدم

انگاری گوشش زیادی تیز بود که خودش به من رسوند و گفت

_دوباره حرفی که زدیو تکرار کنی…

تازه فهمیدم که فکر کنم و به زبون آوردم و اون شنیده من عقب می رفتم اون هر قدمی که به عقب برمی داشتم پر می کرد
دوباره خودشو بهم نزدیک می‌کرد تا اینکه به دیوار رسیدم دستاشو دو طرف سرم روی دیوار گذاشت و منو بین خودش و دیوار اسیر کرد و گفت

_ اشتباه کردی عاشقم شدی؟

حالم از خودم بهم میخواد چقدر احمق بودم و چه سوتی بزرگی داده بودم

_بگو
بگو چرا اشتباه
چرا اشتباهه ؟

چرا نباید عاشقم باشی؟
میترسی؟
فکر می‌کنی لایقت نیستم ؟

نفس نفس میزدم میخواستم گریه کنم نمیخواستم بیشتر از این بشکنم پسگفتم لایقم نیستی من یه دختر مجردم که تابحال جز تو با کسی رابطه نداشتم اما تو یه مرد متاهلی

یکی مثل خودم و یه ادم مجرد لایق منه نه یکی مثل تو که بخواد منو زن دوم خودش کنه…
پیشونیش روی پیشونیم گذاشت و از بین دندونهای روی هم چفت شده اش غرید
_زیادی داری حرف میزنی بزرگ تر از دهنت داری حرف میزنی ساغر ….

جوری حرفاشو با خشم گفته بود که واقعا ترسیده بودم
توی دلم می گفتم غلط کردم

غلط کردم اما نمی تونستم به زبون بگم
کمی از من فاصله گرفت و گفت

_ آخر همین هفته زن من میشی زنه رسمیم
خودترسمی مال من میشی و شناسنامه سفیدت که هنیش بهش میبالی پر میشه و اسم من میاد توش

و دیگه حق نداری پاتو حتی یک میلیمتر کج بگذاری و خلاف خواسته های من پیش بری چون اون موقع میتونم همه جا داد بزنم بگم این دختر زن منه …

 

نفسم بند اومده بود دلم میخواست از اونجا فرار کنم از پیش این آدم برم اما بدجوری گیر افتاده بودم

به سمت در اتاق رفتم که با زوم کشیده شد کلافه گفتم
میرم به گیتی سر بزنم
من و روی تخت خواب انداخت و گفت

_نیازی نیست خودم بهش سر زدم الانم آروم خوابیده
وقتشه که من و توام بخوابیم مگه نه؟

تقلا کردم نمی خواستم ببینمش وقتی به چشماش نگاه می کردم هنوز هم احساس می کردم من این آدم‌ ودوست دارم
از این همه ضعفی که جلوش داشتم متنفر بودم
اما چاره ای نبود من با دیدن این آدم هر چیزی رو از یاد می بردم

تمام تحقیر و کارهایی که باهام کرده بود دود میشد و به هوا می رفت

من فقط و فقط احساس می کردم کنار این آدم بودن و دوست دارم خودمم نمی دونستم چه مرگمه که دم به دقیقه رنگ عوض می کنم

دستاش دور تنم تنیده شد ومنو به سمت خودش کشید
کنار گوشم آهسته گفت
_ دوست داشتی که تو عروسی داشته باشی؟
یه زندگی معمولی با یه ادم معمولی که از قضا من نباشم و ترجیح میدادی آره؟

سکوت کردم که ادامه داد
_ نمی تونم برات عروسی بگیرم چون کسیو ندارم که دعوت کنم نمی خوام سر و صدایی بشه و بقیه با خبر بشن
اما مطمئن باش کاری می کنم این عروسی دو نفر مون برات خاطره انگیزباشه
طوری که هیچ وقت فراموشش نکنی من اونقدر هم که تو فکر می کنی بد نیستم باور کن !

گاهی اوقات مجبور میشم یه کاری بکنم که دلم باهاش نیست اما تو خودت مجبور می کنی

اهسته پرسیدم
_چرا میخوای زنت باشم؟
چرا میخوای زن رسمی تو باشم ؟

نفسهای داغشو روی پوست گردنم پخش کرد و گفت
_چون نمیخوام کسی غیر از من به تو نزدیک بشه چون نمیخوام هیچ وقت هیچ کسی دورو برت باشه
چون نمیخوام از حامله شدن بترسی از اینکه بچه من توی وجودت باشه متنفر باشی
می خوام رسمی قانونی زنم باشی تا هیچوقت نتونی فرار کنی !
با ناراحتی پرسیدم
اما تو که بچه نمیخواستی؟

خندید و گفت
_ الانم نمی خوام اما بدم میاد بدم میاد که تو هم این ومی خوای
میخوام من بگم بچه نمیخوام و دوست دارم تا پافشاری کنی
این بهم میرسونه که تو دوستم داری! دوست دارم که دوستم داشته باشی

می خوام که منو بخوای…

به سمتش چرخیدم و روی سینش کوبیدم و گفتم
من چی من بگم دوست دارم توام منو بخوای و عاشقم بشی عاشقم میشی؟

دستمو توی دستش گرفت و گفت _زندگیمو میبینی حال و روزم میبینی من یه ادم تنهام که هیچ کسی براش نمونده

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نرگس
3 سال قبل

سلام میشه توزیح بدین که چگونه رمان مینویسین و در سایت قرار میدهین من در رابطه با رمان نوییسی ذهن خوبی دارم ولی نمیدونم.چجوری باید بنوییسم ودر سایت قرار دهم لطفا کمک کنین

سارا
سارا
3 سال قبل

استاد آدم خیلی خودخواهی به نظر من دختر باید بهش بگه گونخور،😁😁 ا

Aramqueen
Aramqueen
3 سال قبل

سلام
هفته ای یکبار پارت گذاری میشه…یعنی پنج شنبه ها،ظهر،عصر،شب دقیقا نمیدونم چ زمانی فقط میدونم پنجشنبه ها

(:
(:
پاسخ به  Aramqueen
3 سال قبل

هر وقت که نویسنده بده میزاره ادمین حالا ممکنه یه روز این ور اون ور شه بستگی به نویسنده داره

• M A H O U R •
• M A H O U R •
3 سال قبل

ناموصن عنشو دراوردید هر یه سال یبار یه پارت میزارید چ وضعشه

Reyhaneh
Reyhaneh
3 سال قبل

خب دلیل نمیشه چون عاشق زنش بوده حتما بچه بخواد که. شاید خیلی زود این اتفاق برای گیتی افتاده و حتی به فکر بچه دارشدن نیفتادن. هرکس که عاشق زنش هست که حتما نباید بچه بخواد.

نیوشا خاتون
نیوشا خاتون
پاسخ به  Reyhaneh
3 سال قبل

والا الان که فعلن چیزی معلوم نیست •••••• اما امیدوارم بعدن مشخص بشه
من به شخصه خیییلی کنجکاو شدم🤔

نیوشا Ss
نیوشا Ss
3 سال قبل

البته این فقط حدس و گمان من هستش

Reyhaneh
Reyhaneh
3 سال قبل

نویسنده عزیز تروخدااا امشب پارت جدید بزار وگرنه میره برای هفته دیگه😭😭

Reyhaneh
Reyhaneh
3 سال قبل

نویسنده ترو خدا پارت جدیدو بزار من نمیتونم تحمل کنم

اردیبهشت41
اردیبهشت41
3 سال قبل

عالیه ولی کم گذاشتین

Reyhaneh
Reyhaneh
3 سال قبل

نویسنده جون ممنون. 💓💓
پارت قشنگی بود اما اگه زدتر پارت بزاری خیلی بهتره گلم

نیوشا خاتون
نیوشا خاتون
3 سال قبل

بله با عرض پوزش 😕
این مرتیکه هم مثل یسری دیگه 《بیمارروحی》 امثال خودش/ هاکان•ماکان•آرمین،آرمان• کامران• افرا• پارسا•
فرشاد و ارسان و ••••
نیما • امیر• اهورا• بهادر• و••••••••••• /
رفت تو لیست سیاه من 😳😵😨 دراکولای اسرار آمیز هوس باز😡 هامون فخری، فاخر
کاش خانواده گیتی میفهمیدن
از این گذشته من باورم نمیشه اینا اصلن بچه نداشته باشن مگه هامون از اول که با زنش گیتی ازدواج میکرد دختره همینطوری فلج و ناتوان بوده••••••
( حالا شاید بگیریم یه دختر داره که دنبال وارث پسر میگرده ) شاید بچه نسبتن بزرگ { مثلن۱۰ساله ) برا همین فرستاده خونه مادر پدرخودش(مادربزرگ•پدربزرگ) تا شاهد ناراحتیها وعذابهای زنش( مادر ) و
زن صیغه ای( زن بابا یجورایی شاید نامادری ) و کلن کارهای خودش نباشه••••••😯🤐 🤒🤕😳😵😨 که بهم بریزه••••

Donya
Donya
پاسخ به  نیوشا خاتون
3 سال قبل

یعنی چی چه ربطی داره دلیل نمی شه که چون گیتی قبلاً زنش بوده حتما ازش بچه داشته باشه که خیلی ها اصلا دوست ندارند تا چند سال اول زندگی شونو اصلا بچه داشته باشند بعضی ها حتی بعد هفت هشت سال زندگی تازه تصمیم به بچه دار شدن می گیرن خب گیتی و هامون هم شاید همش سه چهار سال بیشتر از ازدواج شون نمی گذشت که این اتفاق برای گیتی افتاده. هنوز بچه نمی خواستن خود مامان و بابا من هم بعد هفت سال تصمیم گرفتن بچه دار بشن. دلیل نمی شه چون زن و شوهر بودن حتما بچه داشته باشد که.

نیوشا Ss
نیوشا Ss
پاسخ به  Donya
3 سال قبل

دوست محترم باعرض پوزش
الان در مورد این داستان فعلن درحال حاضر نه من میدونم نه شما•••••• که چه خبر بوده مگر اینکه شما از پیش تو مجازی خوده نویسنده مثلن تلگرامش جلوتر در حال خوندن باشی که اون موقع ماجرا فرق میکنه••••••••••
درمورد واقعیات زندگی اون حرفو صحبتهایی هم که گفتی درسته من خودمم میدونم زوجها همه شکلی هستن
یسریها هستن ازدواج میکنن سالها بچه دار نمیشن یا برعکس سره یکسال بچه دار میشن•• مثلن خاله بزرگ من ۲•۳ سال بعد ازدواجشون بچه دار شودن
یا اینکه مادر پدره خودم با اینکه ازدواج سنتی بودن / به خواست والدین/ سره یکسال بچه دار شودن (خوده من )
دختر عمم بعد ۱۰ سال بچه دارشود
حتی بعضیها هم هستن بعد چندسال ازدواج بدون بچه کارشون به طلاق و جدایی ختم میشه😳😵

نیوشا Ss
نیوشا Ss
پاسخ به  Donya
3 سال قبل

درمورد این داستان هم هامون مدام میگیفت عاشقوشیفته زنش بوده و هست من باورم نشود بچه نداشته باشن
گفتم حتمن یک دختره ۱۰•۱۲ ساله دارن که یا خونه مادربزرگ پدربزرگش یا به بهانه تحصیل فرستادنش خارج چون یسری از پولدارها هم رسمشون فرزندانشون برای ادامه تحصیل میفرستن مدارس شبانه روزی در اروپا و امریکا یا کانادا••••••

Reyhaneh
Reyhaneh
پاسخ به  نیوشا Ss
3 سال قبل

خب دلیل نمیشه چون عاشق زنش بوده حتما بچه بخواد که. شاید خیلی زود این اتفاق برای گیتی افتاده و حتی به فکر بچه دارشدن نیفتادن. هرکس که عاشق زنش هست که حتما نباید بچه بخواد.

نیوشا خاتون
نیوشا خاتون
پاسخ به  Donya
3 سال قبل

با عرض پوزش یک نکته جا افتاد شما میگی گیتی قبلن زنش بوده درسته که الان بخاطر یک حادثه در گذشته/ که فعلن مجهول🤔😕 / دختره بیچاره بینوا بدبخت فلج و ناتوان شده•••••• اما خوب نمرده که••••
یا هامون طلاقش نداده که••

ROZA
3 سال قبل

عاليه اما زودتر پارت بذار تو مرسی

I AM VERY SINGLE
I AM VERY SINGLE
3 سال قبل

ایول باو چرا جای حساس تموم میشه اه

دسته‌ها

20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x