رمان صیغه استاد پارت 35 - رمان دونی

رمان صیغه استاد پارت 35

 

با صدای زنی که می‌خواست آرایشم کنه از فکر بیرون اومدم و گیج روی صندلی که گفت نشستم.
_ خوبی لباست به اینه که به موهات نمیخوره و میشه بعد از آرایشت بپوشیش!

لبخندی که از سر شوق ذوق بود بهش تحویل دادم و سعی کردم ریلکس روی صندلی بشینم تا آرایشگر؛ آرایشم کنه!
روم خم شد و با این کارش چشمام بستم؛ اول پودری روی صورتم ریخت و شروع کرد به در رفتن با اون کرم ها و پودر ها.
چشمام و که بعد از مدتی باز کردم؛ صورتم پوشیده شده بود از یه میکاپ زیبا!

هنوز آرایش اصلی روی صورتم پیدا نشد و چشمام سایه و لب هام رژ نداشت ولی تا همین جا هم فوق العاده زیبا شده بودم.
اصلا اهل تعریف کردن از چهره ام نبودم! من یه دختر با چشم و ابرو مشکی و موهای بلند مشکی بودم و به نظر خودم قیافه ام آنچنان تو دل برو نبود ولی الان و با این آرایش ها واقعا تعجب کرده بودم و چشمام گرد شده بود.

آرایشگر که زنه مهربونی بود به این تعجبم خندید و رژ لبی از روی میز برداشت.
_ خودت قشنگی!

ناخواسته لبم به لبخندی باز شد و از حالت نیم خیز در اومدم و دوباره تکیه دادم به صندلی.
بعد از چند دقیقه آرایشمم تموم شد و نوبت به شنیون موهام رسید!
_ میشه لطفا ساده موهام و ببندید؟

فرد دیگه ای برای تزئین موهام اومده بود و با تعجب لب زد :
_ اما آقای فاخر گفتند که…

_ کاری به آقای فاخر نداشته باشید… من خودم جوابش و می‌دم… ممنون.
زنه دیگه اصرار نکرد و شروع کرد به درست کردن موهام.

موهام و به سختی می‌کشید و دلم می‌خواست از درد جیغ بکشم ولی ساکت موندم تا کارش و تموم کنه.
بعد از مدتی که کارش تموم شد عقب رفت و تازه تونستم خودم و توی آینه نگاه کنم!

با صدای زنی که می‌خواست آرایشم کنه از فکر بیرون اومدم و گیج روی صندلی که گفت نشستم.
_ خوبی لباست به اینه که به موهات نمیخوره و میشه بعد از آرایشت بپوشیش!

لبخندی که از سر شوق ذوق بود بهش تحویل دادم و سعی کردم ریلکس روی صندلی بشینم تا آرایشگر؛ آرایشم کنه!
روم خم شد و با این کارش چشمام بستم؛ اول پودری روی صورتم ریخت و شروع کرد به در رفتن با اون کرم ها و پودر ها.
چشمام و که بعد از مدتی باز کردم؛ صورتم پوشیده شده بود از یه میکاپ زیبا!

هنوز آرایش اصلی روی صورتم پیدا نشد و چشمام سایه و لب هام رژ نداشت ولی تا همین جا هم فوق العاده زیبا شده بودم.
اصلا اهل تعریف کردن از چهره ام نبودم! من یه دختر با چشم و ابرو مشکی و موهای بلند مشکی بودم و به نظر خودم قیافه ام آنچنان تو دل برو نبود ولی الان و با این آرایش ها واقعا تعجب کرده بودم و چشمام گرد شده بود.

آرایشگر که زنه مهربونی بود به این تعجبم خندید و رژ لبی از روی میز برداشت.
_ خودت قشنگی!

ناخواسته لبم به لبخندی باز شد و از حالت نیم خیز در اومدم و دوباره تکیه دادم به صندلی.
بعد از چند دقیقه آرایشمم تموم شد و نوبت به شنیون موهام رسید!
_ میشه لطفا ساده موهام و ببندید؟

فرد دیگه ای برای تزئین موهام اومده بود و با تعجب لب زد :
_ اما آقای فاخر گفتند که…

_ کاری به آقای فاخر نداشته باشید… من خودم جوابش و می‌دم… ممنون.
زنه دیگه اصرار نکرد و شروع کرد به درست کردن موهام.

موهام و به سختی می‌کشید و دلم می‌خواست از درد جیغ بکشم ولی ساکت موندم تا کارش و تموم کنه.
بعد از مدتی که کارش تموم شد عقب رفت و تازه تونستم خودم و توی آینه نگاه کنم!

نگاهش و دوباره ازم گرفت ولی مثل این‌که چیزی دیده باشه تند نگاهش و دوباره بهم داد و من برق توی چشماش و دیدم و دلم قنج رفت.

ولی حتی نزدیک نشد که دستم و بگیره؛ آهی کشیدم و خودم سوار ماشین شدم.
نه فیلم‌برداری… نه…

تلخندی زدم و ساکت موندم؛ انتظار داشت بهش سلام کنم.
اما دلم بیشتر از اون چه که فکر کنه شکسته بود و حتی گفتن یه کلمه هم برام سخت بود پس حرفی نزدم.
_کجا داری میری؟ مگه نمیخوای بریم تالار؟

_ اول بگو تو چته؟
کج خندی زدم و هیچی زیر لب گفتم ‌؛ میگفتم که مسخرم کنه؟
هیچ وقت دهن باز نمی‌کردم!

_ هیچیم نیست… مگه نباید بری تالار؟
_ قبلش میریم باغ خارج از شهر!

_بهم بگو چرا و چطور اون قیافه خندان وقتی از ارایشگاه بیرون زد تغییر کرد؟ هوم؟ چی دیدی که بهم ریختی؟
نگاه ازش گرفتم؛ نمی‌خواستم بهش جواب بدم.
اون غرور من و شکسته بود خودش نمی‌دونست.

حتم داشتم اگه بهش بگم برای چی ناراحتم مثل یه عوضی باهام رفتار کنه.
پس بازم سکوت کردم که عصبی دستش و روی فرمون کوبید و ماشین و کنار زد.

چشمام گرد شد و با تعجب لب زدم :
_ چیه؟؟
مثل پسر بچه های بد که آب نبات شون و ازشون میگیری اخم کرد و تکیه به صندلی زد.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ستاره های نیمه شب

    خلاصه رمان:   مهتاب دختر خودساخته ای که با مادر و برادر معلولش زندگی می کنه. دل به آرین، وارث هولدینگ بزرگ بازیار می دهد. ولی قرار نیست همه چیز آسان پیش برود آن هم وقتی که پسر عموی سمج مهتاب با ادعای عاشقی پا به میدان می گذارد.       به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جنون آغوشت

  خلاصه رمان :     زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته می‌شه و بزرگ می‌شه و نقشه‌هایی می‌کشه که به رسوایی می‌رسه… و برای حاج حمید یک جنون می‌شه…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکاگیر

    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند روز بعد کنار خیابون می‌بینه سوارش می‌کنه و استارت آشناییش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
23 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
fatemeh zahra
fatemeh zahra
3 سال قبل

ای بابا یه هفته شد دیگه چرا پارت جدیدو نمی ذاری؟ 😤

رها
رها
3 سال قبل

خشن👇😅😅😅😅😅

رها
رها
3 سال قبل

میگما بیایین برین رمان ارباب خسن و وحشی من
شوهر غیرتی من
خدمتکار هات من بخونین
والللاااااا
منم دارم این رمانو میخونم ولی تا این رمان تموم یشه فک کنم مو های منم سفید شده 😅😅😅
بگذریم رمانای خوبیه من که خیلی ازشون خوشم اومد رمان ارباب هات من نمییاره بالا 😓😓😓😓😓😓انقد ناراحتم 🤕🤕🤕🤕🤕

Tara
Tara
پاسخ به  رها
3 سال قبل

من همشونو خوندم ولی این رمان هنوز تموم نشده😐
الان یه هفته گذشته چرا پارت جدیدو نمیذارین؟😐😐

رها
رها
3 سال قبل

من یه رمان ۵۰۰ پارتی خوندم یه ۱۵۰ پارتی خوندم هنو این مونده موندم کی پارت ۳۶ میزارع

نرگس
نرگس
3 سال قبل

ای بابا کی این پارت رو میزاری دیگه خسته شدم

F.Asadi
F.Asadi
3 سال قبل

خسته نشی نویسنده از این همه تلاش هفته ای یه پارت اونم به این کوتاهی و بی محتوایی…

ayliiinn
پاسخ به  F.Asadi
3 سال قبل

هعیی!

Zzzz
Zzzz
3 سال قبل

این رمان فقط ۳۵ پارتشو گذاشتن؟؟😐
یکی جواب بده لطفا😑

Mliii
Mliii
3 سال قبل

خیلی‌پارتا کمه😐

نرگس
نرگس
3 سال قبل

ببین عزیزم رمانت عالیه ولی به دلیل کمبود پارت بقیه هیچ اشتیاقی ندارن که بخوننش
منم همین طور
ولی اگه تعداد خط های پارتت رو بیشتر کنی و سریع تر پارت بزاری بقیه هم رمانت رو استقبال میکنن
من خودم نویسنده ام ولی در گیر رمانتم قلمت خوبه اما توجه به بقیه نمیکنی

👌🍩 𝔱𝔸𝓼ᶰ𝐈м 💔♔
👌🍩 𝔱𝔸𝓼ᶰ𝐈м 💔♔
پاسخ به  نرگس
3 سال قبل

اخ دقیقا درست میگی.اگه پارت های بیشتری بذارری عالی میشه.مثلا الان مارو تو خماری پارت جدید گذاشتی خیلی بده.

ایدا
ایدا
3 سال قبل

دیگه اشتیاق ندارم برا حوندشن به نظرم یه رمان معمولیه
ولی از دو ماه پیش تا حالا که دارم این رمانو دنبال میکنم و نظرات بچه هارو میخونم
میگم واقعا حیفم میاد که نظرتونو بنویسید وقتی نویسنده هیچ توجهی به ما نمیکنه
زورم میاره اصلا چرا باید چنین رمانی براش نظر بنویسیم
بچه ها دیگه ننویسین این رمان لیاقت خوندن نداره

رها
رها
3 سال قبل

باورم نمیشع دوتا رمان 500 پارتی خوندم هنوز این رمانه مونده🤕🤕🤕🤕

زهرا
زهرا
پاسخ به  رها
3 سال قبل

من دیگه نمیخونم شما هم نخونید

Zahraaa
Zahraaa
3 سال قبل

اه اه اه خبر مرگت بنویسی نصفشم ک تکراری بود کاش ی جو از معرفت و غیرت مهرنازو داشتی با این رمان مزخرفت

نهال
نهال
پاسخ به  Zahraaa
3 سال قبل

مهرناز که فوق العاده هس لنگه نداره😉😍

مهدیه
پاسخ به  نهال
3 سال قبل

ببخشید میشه اسم رماناشونو بگین منم میخام بخونم

Niyaz
Niyaz
پاسخ به  مهدیه
3 سال قبل

سلام مهدیه جان…
مهرناز دو تا رمان نوشته اسم اولیش بر دل نشسته است که پارت گذاریش تموم شده و
همه پارت هاش اومده…
الان هم در حال حاضر داره رمان گرگها رو می نویسه که هنوز پارت گذاریش تموم نشده و معمولا هر سه روز با دو روز یه پارت جدید می یاد‌..‌.

اردیبهشت41
اردیبهشت41
3 سال قبل

هنوز شروع نکرده تمام شد.
غاطی هم شده بود

اردیبهشت41
اردیبهشت41
3 سال قبل

ممنون اما چرا تکرار شده بود وکم بود؟

سمیرا
سمیرا
پاسخ به  اردیبهشت41
3 سال قبل

وااای چقد الکی و بیخودی کشس میدی منم نمیخونم دیگه

ayliiinn
3 سال قبل

عاه!
ای رمان هست هنو؟

دسته‌ها
23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x