50 دیدگاه

رمان صیغه استاد پارت 38

3.3
(4)

 

آروم خودم از زیر تنش بیرون کشیدم و از روی تخت بلند شدم.

لباسش که پایین تخت افتاده بود و تنم کردم و توی بالکن رفتم.

حس می‌کردم به هوای تازه نیاز داشتم.
روی صندلی که اونجا بود نشستم و سرم و روی میز گذاشتم.

صدای تق تق که اومد سرم و یک ضرب بلند کردم و متوجه شدم از صدا از بیرون میاد!

در اتاق و باز کردم و آروم بیرون رفتم؛ داشتم داخل آشپزخونه سرک می‌کشیدم که صدایی از داخل اتاق گیتی خانم بیرون اومد.

چشمام از تعجب گرد شد؛ پس این آدم فقط و فقط تو اتاق گیتی کار داشت؟!
آروم آروم به سمت اتاق گیتی رفتم و لای در و باز کردم.

اتاقش تاریک بود یه حاله ای از فردی که ایستاده بود مشخص بود.
یه خانم وسط اتاق ایستاده بود؟!

شوکه چند بار پلک زدم ولی هر بار گیج تر می‌شدم!
گیتی که نمی‌تونست از جاش پا شه و این زن کی بود؟؟؟

گیج گیج شده بودم و نمی‌فهمیدم این زن کی بود؟

وقتی دیدم به جز یه سایه و سیاهی چیزی از این اتاق نمی‌بینم راهم و کج کردم به سمت اتاق و تصمیم گرفتم برای آرامش مغزم کمی دیگه بخوابم.

احتمالا نزدیکای صبح بود ولی هوا هنوز تاریک بود!

آروم روی تخت دراز کشیدم که همون موقع دستی دور کمرم حلقه شد و من و تو بغلش کشید.

فکر کردم هامون بیدار شده ولی وقتی تو بغلش چرخیدم و صورت خواب آلودش و دیدم لبخندی روی صورتم نشست.
دستم و پشت تن لختش بردم و تو آغوشم چلوندمش!

چی شد که انقد تو دلم خواستنی شد؟؟؟

تنش داغ تر و خواستنی تر از هر موقعی بود.
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم به فکرایی که تو ذهنم بود فکر نکنم…
به سه نکشیده خوابم برد.
***
کش و قوسی به بدنم دادم و اومی زیر لب گفتم که با دردی که زیر شکمم پیچید آخی گفتم و چشمام و از درد محکم روی هم فشار دادم.

فکر می‌کردم دیشب خودمم لذت بردم! ولی انگار بعدشم درد داره!
هوفی زیر لب گفتم و تو خودم جمع شدم نور بدجوری تو چشمم می‌زد.
_ ساقر…

هومی زیر لب گفتم و بین ملافه ها چرخ خوردم.
_ ساقر!!!
کلافه گفتم :

_ هاااان میخوام بخوابم! خوابم میاد!
با ضربه ای که به پشتم خورد چشمام گرد شد و شوکه نیم خیز شدم.
شت! این که هامون بود!

لبم و گاز گرفتم و ببخشیدی زیر لب گفتم که عصبی غرید :
_ سریع صبحانه حاظر کن! خودتم باید حاظر شی بریم دانشگاه!

_ چی؟ یعنی چی؟؟؟
شوکه بلند شدم و از روی تخت پایین اومدم. لباسش و درست کرد و آروم آروم دکمه های پیرهنش و بست.

_ چی یعنی چی؟ اول صبحی منگل شدی؟
از توی آینه نگاهی بهم کرد با خنده ای لب زد :
_ نکنه دیشب بهت فشار اومده!

چشم غره ای بهش رفتم و آروم از روی تخت بلند شدم.
_ می‌رم دوش بگیرم؛ بعد میام صبحانه حاظر کنم.

اوکی گفت و به طرف در رفت.
منم بلند شدم و بعد از برداشتن لباس های زیر و لباس های دیگه‌ام توی حموم پریدم.

بعد از دوش کوتاهی که گرفتم حوله رو دور تنم پیچوندم و یکی لباس هام و پوشیدم.
چون عجله داشتیم یک راست لباس های داشنگاهم و پوشیدم و بیرون رفتم.

هامون توی آشپزخونه چرخ می‌خورد و به همه خوراکی های ناخونک می‌زد!
_ صبحانه گیتی و دادی؟
نگاهش و تا روی چشمام کشوند.
با تحکم لب زد :

_ گیتی خانم!
نفسم گرفت؛ چقدر نامرد بود! حداقل یک روز بعد از ازدواجم نزاشت خوش باشم!

لبم و گاز گرفتم و کیفم و برداشتم. یه لقمه برای خودم گرفتم و سر سری و بدون این‌که حتی نگاهش کنم براش صبحونه حاظر کردم.

توی یه سینی صبحانه‌ی گیتی خانم و چیدم و بردم اتاقش تا دهنش کنم.

خوابیده بود و یه جوری بدنش بی حس و حال بود که فکر مزخرف دیشبم و به کل فراموش کرده بودم!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

50 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Tara
Tara
3 سال قبل

ای خداا صیغه استادم شد مث تدریس عاشقانه😐

...
...
3 سال قبل

سلام میشه بگین پارت گذاری چند وقت یکبار میشه و کی پارت بعدی رو منتشر می کنین

Tara
Tara
3 سال قبل

بیاید تحویل بگیرید انقدر تظاهرات کردین الان پارت ۳۹ رو نمیذاره 😂😐

پارسا
پارسا
پاسخ به  Tara
3 سال قبل

پارت ۳۹ اینه
رفتن دانشگاه
استاد نگاهش نکرد
اومدن خونه
ترتیبش و داد
یکی هم تو خونه میچرخه کسی هم اهمیت نمیده😅
میگید ن
شرط مییذاریم

Tara
Tara
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

اره واقعا چون نویسنده غیر این چیزای تکراری هیچی بارش نی😐😂

:)
🙂
پاسخ به  Tara
3 سال قبل

من کم کم دارم حس میکنم ( گیتی خانوووم ) فلج نیس 😐

پارسا
پارسا
پاسخ به  🙂
3 سال قبل

حس میکنی!
مگه غیر از اینم میشه
این ک پر واضحه

پارسا
پارسا
3 سال قبل

برید رمان ارباب خشن و هات من رو بخونید
حداقل دو تا تکنیک یاد بگیرید😉

Yasiii
Yasiii
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

تکنیک چی ؟؟😉

پارسا
پارسا
پاسخ به  Yasiii
3 سال قبل

خاک بر سری😊

Mahshad
Mahshad
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

عجب😐

رها
رها
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

برا من نمیزارم بالا. 🤕🤕🤕

رها
رها
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

پارسا جان خدمتکار هات منم خوبه واسه تکنیک
560 تا پارت داره
اخرشم ب هم میرسن تموم میشه

پارسا
پارسا
پاسخ به  رها
3 سال قبل

رها جونم مرسی از هدایتت
امیدوارم حضوری از خجالتت دربیام😘

Arsham
Arsham
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

خاک بر سرت دادا
تو حیا نداری ابرو نداری
بیچاره زن ایندت 😂😂

ayliiinn
عضو
پاسخ به  Arsham
3 سال قبل

تو آرشامه تینا هستی؟

پارسا
پارسا
پاسخ به  Arsham
3 سال قبل

با منی؟😔
زنم ی شوهر حرفه ای گیرش میاد بده؟😉
اصلا میدونی همه اینا ک طلاق گرفتن بخاطر بی تجربگی اقاشونه😅

...
...
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

این رمان رو باید خریداری کنیم

Sahar
Sahar
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

😂😂
بابا اون که چیز زیادی نداره تکنیک می خوای
رمان دوست دختر اجاره ای من ،اسیر دزدان دریایی، مقبره لیا، امورفیلیا 🙂
شدیدا اموزشین

رها
رها
3 سال قبل

کی پارت جدید میزارین

Negin
Negin
3 سال قبل

حالاازکوتاهی پارتها وکم بودنشون بگذریم
ازقلم نویسنده ی عزیزنمیشه گذشت😤
آدم سایه ی خودشم رودیوارببینه میگرخه چه برسه نصف شب توخونه ای که مطمئنه غیرخودش وشوهرش کسی نمیتونه راه بره یه سایه ببینه بعدریلکس بره بغل شوهرروانیش بخوابه
واقعافازت چیه نویسنده؟؟؟
ازایناگذشته چراشخصیت دخترای رمانات همه ذلیل وبدبختن؟؟؟

ayliiinn
عضو
پاسخ به  Negin
3 سال قبل

هعیی!

ayliiinn
عضو
3 سال قبل

من آمدم!

Sahar
Sahar
3 سال قبل

واقعا نمیدونم باید چی بگم که یه ذره به نویسنده بر بخوره و برای رضایت خواننده تلاش کنه این که یک نویسنده با نوشتن نحوه روابط بخواد مخاطب جمع کنه و موضوع اصلی تو حاشیه باشه نشانه عقده هست اگر این جور مسائل واسه نویسنده جذاب هست دلیل نمیشه همه ادما از خوندن چنین مسائلی لذت ببرن😐😐 ( منظور حضور چنین مسائلی تو تمام پارت ها با وجود کوتاهی پارت ها به نظرم هر چیزی باید اندازه داشته باشه)
این که به هر نحوی با نوشتن جملات بی خود و اتفاقات دور از ذهن سعی کنیم فقط بنویسیم که شر یه پارت رو از سرمون کم کنیم واسه طولانی شدن رمان نهایت بی هنری هست و فقط می تونم بگم که شما نویسنده نیستید 🌸🌸

narges
narges
3 سال قبل

ادمین من الان عضو انجمنت هستم
ولی نمیدونم تاپیکم رو از کجا شروع کنم( یعنی وارد کدوم سایتش بشم)
اصلا گیج شدم میشه راهنمایی کنید لطفا

نرگس
پاسخ به  admin
3 سال قبل

اهان مرسی
بی زحمت به این نویسنده بگو به جای نوشتن چرت وپرت اصل رمان رو بنویسه

ایدا
ایدا
پاسخ به  narges
3 سال قبل

نویسنده واقعا نمیدونم چی بگم بچه ها اینهمه اعتراض برای کم بودن پارت ها کردن
حس میکنم با یه بچه که صد البته تخس لجباز هست و دختره😶 داره رمان مینویسه
اخه با این همه اعتراض یا نکنه به نظرات ما دسترسی نداری که خیلی مسخرس
خب واقعا خسته شدیم تو خودت بگو چقدر برای نوشتن یه پارت وقت کیذاری؟؟
بیشتر بنویس لطفا دختر خانم

نرگس
3 سال قبل

ادمین تو چند سالته تا حالا خودت رمان نوشتی
اهان و اون هایی که میگن رمان خوب نیست حتما خوب بوده که تا اینجا پیش اومدین
فقط بدیش اینکه نویسنده
پارت هارو دیر مینویسه و خعلی کم هستش
ادمین اسم انجمن رمان نویسی ات رو بگو لطفا

Zahra
Zahra
3 سال قبل

بابا این چه وضعیه آخه یه روز رمان صیغه استاد می‌ره اون درست میشه گرداب می‌ره گرداب درست میشه استاد من می‌ره
دیگه دیوونه شدم 😐😐

Yasiii
Yasiii
پاسخ به  admin
3 سال قبل

قادرم راس میگه
رمان ها برا منم هی میرن و میان ☹

Yasiii
Yasiii
پاسخ به  admin
3 سال قبل

نه
الان همشون برا من هستن🤗

Zahra
Zahra
پاسخ به  admin
3 سال قبل

الان رمان گرداب ام باز نمی کنه
رمان استاد من هم نمیاره
میگم مال شما ام اینطوریه یا فقط مال من؟

فاطمه
فاطمه
3 سال قبل

اینا خلن. کم شرو ور تلاوت کنین بااین رمان هاتون

رها
رها
3 سال قبل

عاغا با عقل جور در نمیاد سایه ببینی و کاری نکنی؟ بابا ادم تشنج میکنه همچین چیزی ببینه بعد این رفت خوابید مگه میشع

نیوشاSs
نیوشاSs
3 سال قبل

‌من حالا کاری با سایه زن مرموز توی اتاق گیتی ندارم•••••••
۲•۳قسمت پارت قبل که اینا میخواستن عقد رسمی کنن و هامون خیر ندیده ساغر برد آرایشگاه خانم آرایشگر به ساغر گفته بودکه این لباس عروسی شما اینقدر زیبا و محشره که میترسیدیم طرحش بدزدن 😂
آوردیم تو اتاق گذاشتیم کسی عکسی چیزی نگیره / آقای فاخر این لباس سفارش دادن از خارج آوردن / یعنی این هامون خیر ندیده
(مثلن اروپا امریکا کانادا •••••• )
دوست آشنای قدیمی یا کسوکار فامیلی داره🤔
میخواستم حسم پارت قبل بگم اما اینقدر
شلوغ پلوغ شده بود گذاشتم برای بعد ••••••

منم
منم
3 سال قبل

حجی ینی ته مصخره بازیه اینننننن
اخع ینی چی صایه ی عادَمو دید ولی سَمتش نرف

اصن ینی مارو قششششنگ اسکل کرده

حجی برین رمان دلبر کوچک عو بخونید انقد قشنگه
این چ مصخره بازی عیه اخ

Delvin
Delvin
پاسخ به  منم
3 سال قبل

نه اونم چرته بنظرم رمانی خوبه که همه ی حقوق افراد توی رمان حفظ شه حسادت و بَدی نباشه انقدر اینجور رمان های پراز حسادت و بدبختی و حق خوری نوشتن دیگه ادم کم میاره

Mahshad
Mahshad
پاسخ به  منم
3 سال قبل

رمان که با عطا املاییه نظراتم حداقل مثل آدم بنویسید

رها
رها
3 سال قبل

حاظر
ساقر و ….

املای جدید کلمات را با این رمان یادبگیرید😆😥😥

رها
رها
3 سال قبل

فکرشو بکنید کسی سایه یه نفری را نصف شب ببینه یا حتی حس کنه بعد ریلکس میره میخوابه…😎😎😎
فکرکنم نویسنده تو فضا سیر میکنه…🤔
فقط روابط را زیادی توضیح میده🤔

شیرین
شیرین
3 سال قبل

خیلی مزخرف شده من دیگه نمی خونمش

پارسا
پارسا
پاسخ به  شیرین
3 سال قبل

هر هفته داریم وقت میذاریم تا ببینیم کی این رمان ب نقطه اوج میرسه ولی از بس ذهن نویسنده خالیه و بی علاقه داره کار میکنه .ک ادم قشنگ متوجه درجا زدن رمان میشه بابا ما اگه رمان سکسی میخواستیم میرفتیم تو سایتش الان خیر سرمون داریم رمان میخونیم حداقل هفته ای ۲۰خط رمان بذار تا تا قشنگ معلوم نشه صغری ۹ ساله داره انشا مینویسه

Mahshad
Mahshad
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

عجب 😐

رها
رها
پاسخ به  پارسا
3 سال قبل

دمت گرم داداش 😂😂😂😂😂😂😂😁😁😁😁

پارسا
پارسا
پاسخ به  رها
3 سال قبل

دم شما هم طلا ،بانو😘

پارسا
پارسا
پاسخ به  رها
3 سال قبل

دم شما هم طلا بانو😘

دسته‌ها

50
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x