15 دیدگاه

رمان صیغه استاد پارت 7

4.8
(6)

 

تیر خلاص و ضد و از آشپزخانه دور شد.
الان حتی جمع کردن این میز برای من سخت بود چون تمام فکرم پیش اون مرد و اون اتاق دیشب بود و دردی که تحمل کرده بودم.

به هر سختی میزو جمع کردم ظرفا رو شستم و هرچقدر می تونستم این کار رو طول دادم و کش دادم تا زمان بخرم برای خودم .

بالاخره دیگه وقتی هیچ کاری برای انجام دادن نبود با قدم های آهسته پله هارو بالا رفتم به در اتاق که رسیدم درو که باز کردم با دیدن جای خالیه استاد نفسمو با صدا بیرون دادم و با خودم گفتم
احتمالاً موندن پیش زنشو ترجیح داده…

با خیالی آسوده روی تخت نشستم و موهامو باز کردم و با دستام شروع کردم به کمی بازی کردنش باهاش.

روی تخت دراز کشیدم با خودم گفتم دررفتی ساغر
راحت شدی اما حرفم تموم نشده در اتاق باز شد و استاد وارد اتاق شد با دیدنش سراسیمه روی تخت نشستم و اون در اتاق بست و با قدم های آهسته بهم نزدیک شد و گفت

_پاشو
سریع سر جام ایستادم و اون به لباسام اشاره کرد و گفت

_لباستو عوض کن لباسی بپوش بتونه منو تحریک کنه نه این لباس‌های مزخرفی که تنته…

آب دهنمو پایین فرستادم و در کمدو باز کردم
لباس خوابهای بود که همه کوتاه بودن و لختی نگاهم رو کمد ثابت بود که اون خودشو از پشت بهم نزدیک کرد دستشو از روی شونم رد کرد و لباس سفیده توری رو برداشت و گفت

_ این مناسبه امشبه

قراره بکارت تو به شوهرت بدی میدونی که ؟
قلبم ریخت امروز قرار بود باهام چیکار کنه؟

قلبم داشت ناجور می زد بیرون به حدی استرس داشتم که دست و پامو گم کرده بودم روی تخت نشست و با نگاه بدی بهم خیره شد

بهش پشت کردم نمی تونستم توی صورتش نگاه کنم اما بدبختی درست جلوی آینه بودم و از توی آینه می دیدمش

شروع کردم به در آوردن لباس هام لباسامو که دونه بدونه درمی‌آوردم اون داشت دکمه های پیراهنش رو باز میکرد کامل لخت شدم لباس خوابی که دستم داده بود و پوشیدم و با خجالت به سمتش چرخیدم با انگشتش بهم اشاره کرد بهش نزدیکش بشم.

آهسته به سمتش رفتم اون از جاش بلند شد و رو به من گفت

_ لباس های شوهر تو در بیار اینم یکی از وظیفه هاته.

با دستای لرزونم شروع کردم به در آوردن لباسش پیراهنش و درآورد مو بعد شلوارش رو پایین کشیدم با دیدن بین پاهاش ترسیده نگاه ازش گرفتم
عقب رفتم دیگه گذاشتم خودش لباس زیرش رو دربیاره و اون با ابروهای بالا پریده بهم خیره شد و گفت

_ کارت فکر نکنم تموم شده باشه

امیدوار بودم امشبم بگذره از من
مناون درد دیشب و ترجیح میدادم به اینکه بخوام به این زودی دختر بودنم رو از دست بدم اما چاره‌ای نبود.

لباس از دستش گرفتم و به سمت حمام رفتم اما بازومو کشید و گفت _جلوی چشمای من لباس عوض می کنی یادت که نرفته تو صیغه منی!

قلبم داشت ناجور می زد بیرون به حدی استرس داشتم که دست و پامو گم کرده بودم روی تخت نشست و با نگاه بدی بهم خیره شد

بهش پشت کردم نمی تونستم توی صورتش نگاه کنم اما بدبختی درست جلوی آینه بودم و از توی آینه می دیدمش

شروع کردم به در آوردن لباس هام لباسامو که دونه بدونه درمی‌آوردم اون داشت دکمه های پیراهنش رو باز میکرد کامل لخت شدم لباس خوابی که دستم داده بود و پوشیدم و با خجالت به سمتش چرخیدم با انگشتش بهم اشاره کرد بهش نزدیکش بشم.

آهسته به سمتش رفتم اون از جاش بلند شد و رو به من گفت

_ لباس های شوهر تو در بیار اینم یکی از وظیفه هاته.

با دستای لرزونم شروع کردم به در آوردن لباسش پیراهنش و درآورد مو بعد شلوارش رو پایین کشیدم با دیدن بین پاهاش ترسیده نگاه ازش گرفتم
عقب رفتم دیگه گذاشتم خودش لباس زیرش رو دربیاره و اون با ابروهای بالا پریده بهم خیره شد و گفت

_ کارت فکر نکنم تموم شده باشه
لباس زیرم هنوز مونده
دستام می لرزید من از این آدم میترسیدم از این اتاق خواب از این آدم میترسیدم!

توانمو جمع کردم و دستمو و بنده لباس زیرش کردم
نگاه مو به همه جا می دادم الا خود این مرد…
اب دهنم و پایین فرستادم و تا خواستم درش بیارم محکم توی گوشم کوبید و گفت
_ داری چه غلطی می کنی مثلا نمیخوای منو نگاه کنی؟

انگار یادت رفته من شوهرتم تو زن صیغه‌ای منی این ادا و اطوار چیه که از خودت در میاری؟
مثل آدم کارتو بکن یه بار دیگه ببینم چشمت به جای دیگه است من چشماتو از کاسه در میارم بفهم داری چه غلطی می کنی !

ترسیده نگاهمو بهش دادم دیگه ثانیه ای نگاهمو ازش نگرفتم .

منو روی تخت انداخت و گفت _میدونی چیه باید همین دیروز کار تو تموم میکردم اما دیگه دلم برات سوخت گفتم بچه اس گناه داره دفعه اولشه بذار این فرصت بهش بدم تا کمی به خودش بیاد و کنار بیاد اما الان میبینم تو لیاقت خوبی کردنو نداری …

باید از همون اول اون طوری که لیاقتته باهات رفتار کنم

متعجب از حرفهایی که می‌زد با خودم فکر کردم که دیروز دیشب این آدم به من لطفی کرده که من بی خبرم؟

خودش و روی تنم انداخت و با اون نگاه پر از شهوت بهم خیره شد صورت بی نظیری داشت هیکل تیپ محشری داشت این آدم آرزوی کل دخترای دانشگاه بود
اما الان من…
منه ساغر منی که هرگز حتی دوست پسری نداشتم زیر خواب این مردی بودم که آرزوی کل دخترا بود
من صیغش شده بودم تا راضیش کنم تا اون بهم پول بده خونه بده نمره بده….

سرش و توی گردنم برد و شروع کرد به میک زدن
احساس میکردم پوست گردنم داره کنده میشه طوری این کار را انجام می‌داد که درد وجودمو می‌گرفت

اما من قبل از برام تفهیم شده بود که حتی نباید ناله کنم
نباید صدام از در این اتاق بیرون بره که مبادا زنش عشقش گیتی خانوم صدای منو بشنوه و دلگیر بشه…

نفسای داغش که روی پوست تنم می‌نشست حالم یه طوری میشد من احمق گاهی از این کاراش حس لذت بهم دست میداد
یکی از پاها مو بلند کرد و روی شونش گذاشت و بهم گفت

_ دیگه وقتشه کار ناتمامو تموم کنم با این حرفش همه دنیام تغییر کرد و من دیگه دختر نبودم من الان واقعاً یه زن بودم با احساس گرمیه خون بین پاهام چشمام بسته شد درد داشتم خیلی زیاد

اما اجازه ناله کردن و گریه کردن نداشتم
اما چند قطره اشکه سمج از گوشه چشمم روی صورتم افتاده و استاد با دیدن اون اشک روی تنم خم شد با زبونش از روی صورتم شکارشون کرد و گفت

_ بهت تبریک می گم زنشدی بالاخره زن شدی…

دردی که توی قلبم بود از دردی که توی جسمم احساس می‌کردم بیشتر بود .
استاد هر کاری که دلش میخواست باهام کرد انقدر که دیگه با التماس نالیدم
استاد خواهش می کنم دارم میمیرم دیگه بسه

و اون عصبی گفت
_من بهت چی گفتم؟

وقتی تنهایی اسممو صدا کن بهم بگو هامون تا تمومش کنم…

به اجباز با چشمای بسته و صدای پر از بغضم نالیدم هامون خواهش می کنم تمومش کن دیگه نمیتونم و اون با یه فشار محکم وزنش روی تنم انداخت و دیگه تموم…

نفس نفس میزدم اینقدر نفس نفس می زدم احساس می کردم قلبم داره از سینم میزنه بیرون وقتی به خودش اومد کنارم روی تخت خوابید دستی به پیشونیش کشید و گفت

_ بعد از مدتها حس خوبی دارم حس خیلی خوبیه که آدم بتونه ارضا بشه این حس و دوست دارم

_برای ی من همه زندگی گیتیه اما برای من زندگی بدون سکس هم واقعا معنایی نداره.

خوشحالم که پاتو به زندگیم باز کردم و الان هم گیتی رو دارم هم رابطه‌ای که ازش لذت میبرم.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Amir
Amir
3 سال قبل

بابا خودتو جمع کنین این چیه اخه کدوم خری بخاطر نمره زیر خواب میشه خاکککککککککک🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️

salin
3 سال قبل

اینا همش توهمات ذهنه، دختره ب خاطر نمره حاضر شد زیر خواب بشه مسخرست با این ذهنیات مریضتون دخترای ایرانی رو هرزه جلوه ندید

لی لی پوت
لی لی پوت
3 سال قبل

جالب اینجاست دانشجوها توی ایران به نمره ۱۰ قانع اند و فک نکنم کسی به خاطر نمره زیرخواب استادش بشه یکم به واقعیتا نزدیک تر باشید بهتره …اینطوری فقط دخترای ایرانی رو هرزه نشون میدید

ماهک
ماهک
پاسخ به  لی لی پوت
3 سال قبل

واقعا که…
آخه کی بخاطر نمره زیر خواب میشه

دخی خردادی
دخی خردادی
3 سال قبل

واقعا واسه نویسنده این داستان متاسفم که اینقدر زنا رو احمق و رخترا رو حقیر و بی دست و پا جلوه میده کی میخواید بفهمید که دخترا خیلی قویتر از مردا هستند و تو اوج فقر هم کاری پیدا میکنن که درخور حیا و شان و منزلتشونه .شما با این رمانتون دخترا رو دارید هرزه نشون میدید و هرزگی رو پشت علت های واهی و کم ارزش توجیه میکنید و جامعه رو به فساد میکشید واقعا این قلم ارزش نداره .بانهایت تاسف😕

دختری که آهنگ امید مینوازد💙
دختری که آهنگ امید مینوازد💙
پاسخ به  دخی خردادی
3 سال قبل

لاییییککککک👌👌

رونیا
رونیا
پاسخ به  دخی خردادی
2 سال قبل

بیگ لایکککک دخی خردادی

نیلوفر
3 سال قبل

چه بیشوره طرف
لقب حیوون زیادیشه

دلارا
دلارا
3 سال قبل

تیر خلاص و ضد…..

ayliiinn
عضو
پاسخ به  دلارا
3 سال قبل

این رمان خوبه بخونم؟!

(:
(:
پاسخ به  ayliiinn
3 سال قبل

نه 😐 یعنی من خوشم نیومد . میگه هم گیتی رو دارم الان همه رابطه اب که لذت ببرم حالم بهم خورد دیگه

ayliiinn
عضو
پاسخ به  (:
3 سال قبل

خوبه که!
چن تا چن تا!

دلارا
دلارا
پاسخ به  ayliiinn
3 سال قبل

😂😂😂😂😂😂

دلارا
دلارا
پاسخ به  ayliiinn
3 سال قبل

به نظر من که ارزششو نداره…یه عنوان تکراری یه داستان فرا فوق تکراریییی

ayliiinn
عضو
پاسخ به  دلارا
3 سال قبل

اها باعشه مرسی!

دسته‌ها

15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x