22 دیدگاه

رمان صیغه استاد پارت 72

5
(2)

 

با صدای شلیک گلوله نفس توی سینه ام حبس شد و هامون هم جا خورده حرفش و قطع کرد.

همون موقع شیشه پنجره شکست؛ نمی‌دونم چه خبر بود؟ خسته بودم داشتم از تعجب غش می‌کردم مگه چقدر ظرفیت داشتم؟! مگه چقدر توان داشتم.

هامون راست می‌گفت من حق نداشتم برای کسی که باعث عذابمه دلم بسوزه.

من قید خیلی چیزا رو برای مامانم زدم ولی اون هیچ وقت برام هیچ کاری نکرد.
اما با تموم این چیزا بازم دوستش داشتم اون مادرم بود! همه کسم بود….

– پشت من وایسا باهم می‌ریم بیرون اوکی؟!

به معنی باشه سر تکون دادم و پر از استرس آب دهنم و قورت دادم.
پشتش ایستادم و قدم به قدم جلو تر رفت؛ می‌خواست از پنجره بره بیرون؟

یک قدم مونده بود که به پنجره برسیم و همون لحظه صدای بلند گلوله ای توی سرم اکو شد.

هامون تنم و عقب کشید و لحظه ای بعد صدای ناله اش بلند شد، بوی خون زیر دماغم پیچید و من خشکم زده بود! نمی‌دونستم نگاه کنم نه هامون من مرد من قوی تر از این چیزا بود اون حالش خوب بود ‌!

ولی خودمم می‌دونستم مثل دختر بچه ها دارم به خودم دروغ می‌گم…

صدای ناله هامون زیاد بود؛ اشکام با شدت و بدون اختیار من راه افتادند و روی گونه هام ریختند. فورا سر برگردوندم و نگاهم و به جسم خونین هامون دادم چه بلایی سرش اومده بود؟!

با دیدنش چنان جیغی زدم که خون و توی حنجره ام حس کردم.
– هاااامون!

صداهای بیرون و اطراف اوج گرفته ولی برای من مهم نبود! اصلا برام مهم نبود وقتی عشقم این بلا سرش اومده بود.
چه اتفاقی براش افتاده بود؟

هقی زدم، نمیتونست وایسه و با دست به دیوار تکیه داده بود ولی حتی جون نداشت حرف بزنه و آرومم کنه.
لبام لرزید و سریع زیر بغلش و گرفتم.

 

بزاق دهنم و به زور قورت می‌دادم انگار خودمم برام سخت بود که روی پاهام بایستم و روی زمین فرود اومدم حالم خیلی بد بود. بدن هامون هم با تن من روی زمین خورد و هق هق گریه ام شدید تر شد داشتم دیونه می‌شدم.

نمی‌دونستم باید چی کار کنم و دست و پام و گم کرده بودم.

دست و پام غرق در خون شده بود و گریه هام اذیتم می‌کردند.

حس می‌کردم از وضعیتی که هامون داره نفسم بالا نمیاد؛ خدایا چی کار داری باهام می‌کنی؟ به سختی سعی می‌کردم پلک روی هم نزارم. خسته بودم…

دستم و محکم روی زخمش فشار دادم و هق زدم، برام مهم نبود اینا کی هستن و اصلا کی به هامون تیر زده.
– کسی کسی اینجا نیست؟ تورو خدا یکی کمک کنه!

همون موقع در اتاق باز شد و یکی از کسایی که برای علی کار می‌کرد وارد اتاق شد.

وحشت زده جیغ زدم که هیسی زیر لب گفت و دستم و گرفت و کشیدم سمت در.
با چشمای گریون به هامون نگاه می‌کردم.
تنش غرق در خون روی زمین بود و هر لحظه ازش دور می‌شدم…. چرا ولمون نمی‌کردند؟!

من و کشون کشون از اتاق بیرون می‌برد که یهو مردی وارد اتاق شد و با ضربه ای که به سرش زد بی هوشش کرد.

ناخواسته نفس راحتی کشیدم و به سمت هامون پرواز کردم سرش و کمی بلند کردم و با گریه صداش زدم.

– هامون… هااامووون تورو خدا چشمات و باز کن.

زنگ زدند اورژانس و من خر چند دیقه یک بار نبضش و چک می‌کردم خیلی نگرانش بودم اصلا مهم نبود بین خون و کصافت دست می‌زنم هیچی برام مهم نبود فقط هامون مهم بود که حالش خیلی بد بود و من داشتم دیونه می‌شدم.

وقتی توی آمبولانس میزاشتنش منم به زور خودم و جا کردم تا همراهشون برم.

مسیر اونجا تا بیمارستان یک عمر برام طول کشید… وقتی رسیدیم من همچنان داشتم گریه می‌کردم…

سه روزی بود که هامون بی هوش بود و من خون گریه می‌کردم!

دیگه حالم از فضای بیمارستان و خون و بیماری های مختلف بهم می‌خورد.

هر روز می‌رفتم دیدنش و همین جا توی نماز خونه می‌خوابیدم ولی بیدار نمی‌شد.
حالش خوب بود فقط خون زیادی از دست داده بود و همین من و نگران می‌کرد!

اگه حالش خوب بود چرا بی هوش بود چرا به هوش نمی‌اومد.

– خانمی نمی‌خوای بری خونه لااقل یه دوش بگیری؟! شوهرت بیدار شه تورو با این وضع ببینه چی؟!

با صدای پرستار پوزخندی به حال خودم زدم راست می‌گفت هامون رغبت نمی‌کرد نگاهم کنه.

چه اهمیتی داشت؛ حتی اگه خوشگل هم می‌کردم بازم حتی تف توی صورتم نمی‌نداخت.

مطمئنم طلاقم می‌داد؛ کی یه پرستار با این همه دردسر می‌خواست؟!

اصلا چطوره قبل از این که نگاهم به چشماش بیفته خودم گورم و گم کنم و برم؟! اینجوری لااقل تحقیر نمی‌شدم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تارا
تارا
2 سال قبل

خیلی ممنون خیلی قشنگه این رمان اما لطفا سریع تر بزار خدایی دو ماه صبر کردن برای دو تا خط خیلی زیاده

سمانه
سمانه
2 سال قبل

حالمو بهم زدی با این رمانت،همش گریه دوکلمه مینویسی چهل تاش گریه است،اسم خودتونو هم گذاشتین نویسنده،رمان به این بی معنی تو عمرم نخوندم،واقعا افتضاحست

کیاناااااا
کیاناااااا
2 سال قبل

نویسندههههههه
خدایی دمت گرم بعد دوماهی که دارم فقط امتن میدم عین اون نجیب میخونم میگم آخجون الان نوشنده رسونده به 80 بابا دمت گرمممممممممممممم
ینی کیف کردم من

دل+آرای
دل+آرای
پاسخ به  کیاناااااا
2 سال قبل

نوعالی بود فقط زیاد بزار جان جدت

شوکا
شوکا
2 سال قبل

آفففففففرررییییییییننننننننن بعد از دو ماه یه پارت گذاشتی 😐😐😐

کیاناااااا
کیاناااااا
پاسخ به  شوکا
2 سال قبل

شوکا یا شوگا؟؟😂
آرمی هستی؟
من نیو آرمی هستم ولی دو روز نشد طرفدار دوآتیشه شدم😑😂
مخصوصا ویکوک

지만
지만
پاسخ به  کیاناااااا
2 سال قبل

بنده ارمی دواتیشه بیدم خواهر✌🙂💜و همچنین اکسوال هستم💜✌البته گروه های دیگه رو هم دوست دارم💖💖💜منم بیشتر تهکوک و ویمین رو دوست دارم

کیاناااااا
کیاناااااا
پاسخ به  지만
2 سال قبل

منم همین طور منم اکسوال هستم تقریبا یک هفته موآ هم هستم دو هفته
من هم همینا رو دوست دارممممم 😍😍😍

تمنا
تمنا
پاسخ به  지만
2 سال قبل

منم آرمی هستم
من جیمین رو بیشتر دوس دارم
و همچنان موآ🥺💜

نیوشاSs
نیوشاSs
2 سال قبل

یک سوال خانوادش و زنش چیشوودن 🤔 یعنی خانواده هاموون نیومدن بیمارستان ملاقاتش نترسیدن شاید بمیره یا تو کما باشه 😐😕😯😑🤐😳😵😨

지만
지만
2 سال قبل

یعنی پشماممممم😐😐😐😐😐😐😐😑یه قرن گذاشت داداچ بی تی اس سومین اهنگشم خوند الانم تو لس انجلس تو کنسرته اونوقت تو اومدی فقط ۷ ۸ خط نوشتی بهش میگی رمان😒☹من گور به گور شدم یکی بیاد من رو بگیره 😑😐

کیاناااااا
کیاناااااا
پاسخ به  지만
2 سال قبل

عررر ایکاش منم لس آنجلس بودم🥲🥲
مامانننننننن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

지만
지만
پاسخ به  کیاناااااا
2 سال قبل

محم دوست داشتیمه برم ولی چه کنیم دگر💔😔

کیاناااااا
کیاناااااا
پاسخ به  지만
2 سال قبل

هعی
ولی آرمی های ایرانی بیشتر از آرمی ها دیگه دوسشون دارن من که این احساس رو دارم

A
A
2 سال قبل

الان حتما میره بعد با شکم براومده پیداش میکنه🤣🤣

کیاناااااا
کیاناااااا
پاسخ به  A
2 سال قبل

آره مثل در چشم باد 😂😂

ب طُ چه
ب طُ چه
2 سال قبل

عه من فک کردم دارِ فانی رو وداع گفتی ک خبری ازت نیست😑چ عجب
حالا ام برو یه دوماه دیگ اصلا برو نزدیکای عید بیا پارت بندوباری
خجالتم نکش😑😶😒
مردمو گزاشتم سرِ کار معلوم نیس چیکارمیکنی🗡🤦🏾‍♀️

نیره
نیره
2 سال قبل

آفرین بعد دو ماه😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒

Hihi
Hihi
پاسخ به  نیره
2 سال قبل

😐😐😐

z
z
2 سال قبل

چه عجب واقعا خسته نباشی خیلی زحمت کشیدی😏😏😏😏

Saha_raminfar
Saha_raminfar
2 سال قبل

بعد دو ماه اینقدر ماشاالله ماشاالله 👏🏻👏🏻👏🏻خسته نباشی خدا قوت

کیان
کیان
پاسخ به  Saha_raminfar
2 سال قبل

خاستا ناباشی

دسته‌ها

22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x