26 دیدگاه

رمان صیغه استاد پارت 73

1
(1)

 

 

با تکون ریزی که پرستار به شونه‌ام داد لبخند زدم و نگاهش کردم:

– مرسی عزیزم! چشم حتما میرم میشه برم ببینمش؟! خواهش می‌کنم.

 

به نشونه نه سر تکون داد و نگران نگاهم کرد:

– می‌دونی شوهرت توی بخش عمومی نیست که همین جوری ملاقاتش کنی خطر داره دکتر بفهمه خارج از ساعت راهت دادم توی اون بخش سر به تنم نمی‌زاره بخدا.

 

نمی‌خواستم توی دردسر بیفته پس فوری گفتم: اگه دکتر راضی بشه می‌تونم بیام؟!

 

– چرا نشه گلم. حتما اگه دکتر اجازه داد آخه می‌دونی؟ مسئولیت داره برام!

 

با لبخند خسته ای سر تکون دادم و بلند شدم.

 

تو این چند روز حتی یه سر به گیتی هم نزدم؛ حس دو گانه ای‌ بهش داشتم هم دلم براش می‌سوخت هم می‌خواستم با همین دستای خودم بکشمش.

 

 

آخرش که چی؟ اون زن هامون بود… هامون خیلی دوستش داشت.

 

 

پس توی این ماجرا فقط من اضافه بودم.

داخل سرویس رفتم و مشتی آب به صورتم پاشیدم تا بهتر شم.

از دکتر به زور اجازه گرفتم و با هماهنگی اون داخل آی سی یو شدم.

 

می‌خواستم برای اولین بار حرف دلم و به هامون بزنم… درسته که اون بی هوش بود ولی من باید همه چیز و هر چی که تو دلم بود و می‌گفتم! وعلا با این حجم عاشقِ این مرد بودن قطعا غم باد می‌گرفتم.

 

 

کنارش روی تخت نشستم و دست یخش و گرفتم؛ ناخواسته نبضش و لمس کردم و خداروشکر کردم که هنوز این نبض می‌زنه.

 

 

– اینا همش تقصیر منه هامون! ولی من بهت احتیاج دارم خواهش می‌کنم چشمات و باز کن هامون… من بدون تو نمی‌تونم میفهمی؟! می‌خوام باشی…

 

نه بخاطر نیاز مالی بخاطر این که من عاشقتم هامون! برات میمیرم میفهمی؟

 

دلم می‌خواست جای تو من روی این تخت میبودم ولی تو سالم بودی.

 

دیگه حس می‌کنم لازم نیست زندگی کنم اما وقتی تو بودی هر گز همچین حسی نداشتم.

 

اشکم ریخت و دستش و محکم تر فشار دادم بیشتر از هر چیزی به چشمای باز و آغوش حمایت گرش نیاز داشتم با یاد صحنه ای که خودش و جلوی گلوله انداخت دلم ریش شد و هق هقم اوج گرفت.

 

سرم و روی تخت گذاشتم و خودم روی صندلی کنار تخت نشستم و تا تونستم گریه کردم خودم و نمی‌دونستم کنترل کنم کاش بیشتر هواش و داشتم!

 

کاش زود تر می‌فهمیدم تا چه حد می‌خوامش.

 

 

با حس دستی روی سرم شوکه خشک شدم دست کی بود؟! یک ضرب سرم و بالا آوردم و مات اون چشمای خوشگل شدم…

 

 

چشماش و باز کرد؟! خدای من چشماش و باز کرد داشت نگاهم می‌کرد؟!

 

 

با چشمای گرد شده و اشکی نگاهش می‌کردم و قورت تکلمم و از دست داده بودم! درک نمی‌کردم چجوری بهوش اومده بود؟! چونم از بغض می‌لرزید و آماده بلند گریه کردن بودم ولی انقدر شوکه بودم که دست و پام و گم کرده بودم.

 

– ساغر…

به زور لب زد ولی من به همین صدا زدن آروم و یواشش راضی بودم.

 

اشک هام راه افتادند و محکم دستش و بین دستام گرفتند… دلم می‌خواست بگم که دوستش دارم و حرفای چند دقیقه قلبم و تکرار کنم ولی دهنم بسته شده بود!

 

داشتم از خوشی از حال می‌رفتم بلاخره لب هام و از هم باز کردم و گفتم:

 

– خوبی… خوبی هامون؟! جاییت درد نمی‌کنه؟!

 

تازه یادم افتاد که باید به پرستار یا دکتر خبر بدم خواستم بلند شم که بی جون دستم و فشار داد و مانع از بلند شدنم شد.

 

– خوبم! بمون!

 

– بزار بگم پرستار بیاد..

بین حرفم پرید و چون نای حرف زدن نداشت سرش و تکون داد.

 

‌- نمی‌خواد خوبم… چقد وقته بی هوشم؟

احساساتی شده بود اونم خیلی زیاد؛ دستش و گرفتم و سرم و تکون دادم:

– مهم نیست مهم نیست!

 

میخوام باهات حرف بزنم هامون.

– بگو… راستی خبر از گیتی نداری؟ نرفتی خونه؟

 

صدای واضح شکستن قلبم و شنیدم؛ می‌خواستم داد بزنم عاشقشم و درست همون لحظه با این سوال گند زد به همه افکار خوبم؟!

 

 

 

میگفتم عاشقتم و اونم میگفت منم عاشق گیتی‌م! چقد من احمق و ساده‌ام.

 

لبم و گزیدم و گفتم: نه نرفتم… ولی به زودی میرم خیلی خستم و باید به گیتی هم برسم.

فکر می‌کردم عصبی بشه ولی با تعجب گفت:

– یعنی چی؟ پس گیتی این چند روز چی می‌خورده؟!

– مادرشون گویا پیشش بوده.

 

این بار بی اهمیت سر تکون داد و اهانی گفت از رفتار ضد و نقیضش کم مونده بود شاخ در بیارم.

 

یه لحظه نگرانش بود و لحظه ای بعد براش مهم نبود؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
اشتراک در
اطلاع از
guest

26 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
지만
지만
2 سال قبل

نویسنده جان امتحان های ترم شروع شده حوصلمون سر رفته تو هم اگه دوست نداستی در اول رمان نمینوشتی که مردم رو در انتظار قرار بدی که ای بابا ببیین اگه دوست نداشتی در اول نمینوشتی مردم کار رو زندگی دارن بیکار نیستن که اگه دانش اموزن باید درس بخونن اگه کنکوری هستن باید تست بزنن اکثرا حتی سر کار هم میرن عه از ۶ اذر اوهههههههههههههههه 😐🔪پارت نذاشتی مردم در انتظار قرار گرفتن بعدشم رمانت دیگه بی مزه شد💔🙃

ملیکا
ملیکا
2 سال قبل

ای باوااااااااا
پارت جدید رو بزارید لطفا
بابا قبلی یادمون میره
چقدررررر دیر به ریر پارخ گذاری میکنید اونم با حجم کمممممم
لطفا زود تر بفرستید یکمم بیشتر

ترنم
ترنم
2 سال قبل

مثل اینکه نویسنده قصد ادامه دادن رمانشو نداره😒

mobina_EXO
mobina_EXO
2 سال قبل

ببین اگر رمانت خوب نبود قطعا اسرار نمیکزدیم و وقت خودمون رو صرف خوندن این رمان نمیکردیم .رمانت قشنگه و ممنونم ازت.ولی به چند نتکه توجه کن !یا تند تند پارت بزار چون زمان پارت گذاری خیلی طولانی هر یک هفته یک پارت.
یا اینکه اگر میخوای مثلا ماهی یک بار یا ماهی دوبار مثل الان بزاری نمیشه!! حداقل باید یک پارت طولانی بزاری .
لطفا رعایت کن !!!!!

زهزا
زهزا
2 سال قبل

خیلی طولانی شده که پارت نزاشتی😶

ملکه
ملکه
2 سال قبل

رمان ک دیر ب دیر میزارین دیگ اون هیجان و قشنگی و نداره

زهرا
زهرا
2 سال قبل

لطفا زودتر پارت بزار
رمانت خیلی قشنگه پس تندتند پارت بزار 👍👍

z
z
2 سال قبل

وایییی اعصابمو داغون کردی خب بزار دیگه پارتو😤😤😤😤😤

زهرا
زهرا
پاسخ به  z
2 سال قبل

تندتند پارت بزار

Marzi
Marzi
2 سال قبل

دقیقا 1ساله من دارم این رمان و دنبال میکنم
یکم زودتر لزفا پارت گذاری کن
الان9روز گذشته ها

z
z
2 سال قبل

بزار دیگه پارت بعدیو منتظر چی هستی😤😤😤😤

گمنام
گمنام
2 سال قبل

عصبیم😐😐

Maryam
Maryam
2 سال قبل

زودتر پارت بعدی بزارین امتحانا شروع شد 😥😭

عشق
عشق
پاسخ به  Maryam
2 سال قبل

عیششش

لائورا
لائورا
2 سال قبل

پارت بعدیو کی میزارین خااااا؟

هلن
هلن
2 سال قبل

پارت بعدیو کی میزارین؟

Nargess56
Nargess56
2 سال قبل

هر دو ماه دو خط مینویسی .. شقلقمر ک نمیخای بکنی بابا یکم تعدادپارتها رو بیشتر کن

کیاناااااا
کیاناااااا
2 سال قبل

پسره …
استغفرالله

تارا
تارا
2 سال قبل

سری تر بزار اینطوری که نمیشه یک ماه یک ماه برای دو خط صبر کرد اگه اینطوری باشه یه رمان دیگه رو شروع کنیم زود تر تموم میشه من یه رمان رو تو یک هفته تموم میکنم برای این باید ماها وقت بذازم

z
z
پاسخ به  تارا
2 سال قبل

👌👌👌👌👌👌👌

ملکه
ملکه
پاسخ به  تارا
2 سال قبل

😡😡😡🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬🤬

سونیا
سونیا
2 سال قبل

فقط دو خط اضافه مینوشتی کاشکی

سونیا
سونیا
2 سال قبل

فقط دو خط اضافه مینوشتی کاشکی
ولی به همینم راضی هستیم

Z
Z
پاسخ به  سونیا
2 سال قبل

پارت بعدی رو هم زود بزار

지만
지만
پاسخ به  سونیا
2 سال قبل

داداش این و بیشتر کن امتحانا شروع شده😐😐😐😐😐🔪

فروغ
فروغ
پاسخ به  지만
2 سال قبل

اسمت سیمانه؟😐

دسته‌ها

26
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x