رمان عشق صوری پارت 257

 

لب گزیدم و آهسته گفتم:

 

 

-شهراااام…‌آخه اینجا!؟

 

 

آب دهنش رو قورت داد.درست مثل کسی که یه چیز خوشمزه رو به روش باشه و  نتونه از خیر مزه کردنش بگذره.

مشخص بود قصد بیخیال شدن و سپردن این کار واسه زمان بهتری نداره.

چونه ام رو بوسید و بعد هم گفت:

 

 

-نمیتونم صبر کنم…

 

 

نگران از رسوایی تو همچین مکانی و گرفتن لقب هول ها و بی مکانها وادارم کرد هشدار بدم و   بگم:

 

 

– اگه بفهمن خیلی بد میشه!

 

 

آهسته گفت:

 

 

-نمیفهمن…

 

 

مضطرب گفتم:

 

 

-میفهمن…مگه خرن؟ بزارش برا بعد…

 

 

به کارش ادامه داد و پرسید:

 

 

-چرا خوشت نمیاد !؟

 

 

-میاد ولی اینجا نه…

 

 

لبخندی معنی دار زد و گفت:

 

 

-خوشت میاد‌..انکارش نکن…حالا بچرخ…

 

 

خودش کمک کرد بچرخم.دستهامو دو طرف به دیواره ی اتاقک پروف تیکه دادم و …

4.5/5 - (31 امتیاز)
پارت های قبلی همین رمان

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
asrin
asrin
4 ماه قبل

واقعا نمیدونم چی بگم رمان چرتیه ولی بازم میخونمش فقط تنها چیزی که تو همه ی رمان های pdf مشترکه همیشه یه دختر ضعیف و ترسوعه فقط وقتی هم جرات پیدا میکنه که بکارتشو ازش بگیرن تو روی خانوادش وایسه و بگه من شوهر میکنم همین زنانگی رو تو کتابا و جامعه مون اینطوری خلاصه میشه 😕 

soha
soha
4 ماه قبل

من متوجه نمیشم چرا از اینجا شروع شد ؟!! پارت قبلیش از اینجا تموم نشد ؟!! فکر کنم دوتا پارت جلوتر گذاشته  🤔  🙄 

عاشق شخصیت شهرام😍
عاشق شخصیت شهرام😍
4 ماه قبل

قربون شهرام قشنگم
کاش مثل قدیما طولانی باشه هی بزنیم پایین تموم نشه
کاش رزا بره بمیره و ثابت بشه اون بچه بچه ی فرهاد نیس و فرهاد و شیدا با هم خب باشن
شیوا هم رنگ عشق رو ببینه
شهره هم سقط بشه
شهره خوبه ، میتونم تحملش کنم
ولی شیدا همش هم جوابیشو میکرد
ولی نویسندع خواهش میکنم رزا رو سر به نیست کن

ستایش
ستایش
4 ماه قبل

💜 😅

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x