رمان عشق ممنوعه استاد پارت 160

0
(0)

 

با عجله خودش رو بهم رسوند
و نگران کنار گوشم زمزمه کرد :

-حالت خوبه؟؟

دیگه این نگرانیش رو نمیخواستم
هیچ چیزی ازش رو نمیخواستم چون دلم ازش گرفته بود

پس بدون اینکه جوابی بهش بدم
صورتم رو ازش برگردوندم و سعی کردم راه برم

ولی هنوز یک قدم جلو نرفته بودم
پاهای لرزونم بهم پیچ خورد و با سکندری که خوردم روی زمین افتادم

-ااااخ

سنگینی نگاه آدمایی که توی محضر بودن
رو حس میکردم همین هم باعث شد بغض توی گلوم بزرگ و بزرگتر بشه

کنارم زانو زد
و دستاش جلو اومدن و با نگرانی میخواست بغلم بگیره که دستمو جلوش گرفتم و مانع شدم

-بهم دست نزن !

با این کارم دیدم چطور اخماش درهم شد

-بچه بازی در نیار

خواست باز سمتم بیاد
که بی اهمیت په خاکی شدنم خودم روی زمین عقب کشیدم و تقريبا جيغ زدم

گفتم بهم دست نزن
مگه نیاوردیم تا صیغه رو باطل کنی پس الان چه مرگته هاااااااا ؟؟

چنان این حرفا رو با بغض و صدای لرزون بیان کردم که تموم سالن رو سکوتی فرا گرفت و توجه همه سمتمون جلب شد

-هیس صدات رو بیار پایین!!!

با پشت دست لرزوقم روی گونه ام کشیدم وفين فين كقان اشکام رو پاک کردم

-پس راحتم بزار

دستامو ستون بدنم کردم و به سختی بلند شدم و بی اهمیت به نگاه خيره بقیه تلوتلوخوران از محضر بیرون زدم

تموم توانم رو یکباره از دست داده بودم و قادر به راه رفتن نیودم پاهام رو تقریبا دنبال خودم میکشیدم

با حالی خراب خودم رو سر خیابون رسوندم
به سختی پلکای سنگین شده ام رو باز کردم و نگاهموبين ماشین های که با سرعت از کنارم میگذشت چرخوندم

دستمو برای تاکسی که از روبه رو ميومد بلند کردم و همین که کتار پام ایستاد و میخواستم سوارش شم

بازوم از پشت کشیده شد
و صدای حرصیش توی گوشم پیچید

-کجا میخوای بری ؟؟

با یادآوری چند دقیقه پیش ، عصبی تکونی به دستم دادم و حرصی غریدم :

-ولم کن !!

در تاکسی رو محکم بست و خطاب به راننده بلند گفت :

برو داداش سوار نمیشه

راننده تاکسی غُر غُر کنان چیزایی گفت و پاشو روی پدال گاز فشرد و با سرعت ازمون دور شد و آراد بدون توجه به حال بدم دستم رو گرفت ک به دنبال خودش کشیدم

دوست نداشتم باهاش برم
چون امروز تنها چیزی که بهم متصلمون میکرد رو هم از بین برده بود

با باطل کردن صیغه اونم دقیقا بعد از رابطه ای که باهم داشتیم میخواست چی رو ثابت کنه ؟؟

به زور سوار ماشینم
کرد و عصبی خودش کنارم جای گرفت و در حالیکه ماشین روشن میکرد و راه می افتاد خطاب بهم گفت :

-این دیوونه بازی ها چی بود که راه انداختی؟

دستمو به سرم که شدیدا درد میکرد کشیدم

-من دیوونه شدم یا تویی که من رو به اینجا آوردی ؟؟

پاکت سیگاری از جیبش بیرون کشید
و در حالیکه نخی گوشه لبش میداشت و روشن میکرد سرد گفت :

-این کاری بود که باید انجام میشد

به سمتش برگشتم و با بغض لب زدم :

-خوبه پس راحت شدی

پوک عمیقی به سیگار توی دستش زد و بیخیال لب زد:

-تو فکر کن همینجورها

از اینکه میدیدم اینطوری بیخیاله خشمم اوج گرفت و عصبی صدامو بالا بردم

پس چی از جون من میخوای میزاشتی برم به درد خودم بمیرم

نمیشه چون من و تو حالا حالا باهم کار داریم

انگار با این حرفش یکدفعه جنون بهم دست داده باشه به سمت در برگشتم و درحالیکه بازش میکردم جیغ کشیدم :

-نگهدار وگرنه خودم رو میندازم پایین

وحشت توی نگاهش نشست

-درو ببند داری چیکار میکنی دیوونه

اشکا تموم صورتم رو پر کرده بود
و تار میدیدم

-نگه دار گفتمممممم

درحالیکه وحشت زده نگاهش بین من و جاده رو به روش در گردش بود با لحنی که سعی در آروم کردن من داشت گفت :

-باشه باشه تو آروم باش

باد به صورتم ضربه میزد
ولی حاضر به بستن در نبودم
حتی با وجود ترس شدیدی که بهم دست داده بود

سرعتش پایین و پایین تر اومد
با فکر به اینکه میخواد ماشین رو نگه داره
از اون حالت تهاجمی دراومدم

ولی هنوز در رو نبسته بودم که صدای خش دار آراد توی گوشم پیچید

-دیدی میخوام نگه دارم حالا در رو بیند خطرناکه

به سمتش چرخیدم

-نمیتونی گولم برلی او

باقی حرفم با توقف یهویی ماشین و پشت دهنی محکمی که توی دهنم کوبیده شد نصف و نیمه رها شد

سمتم خم شد
و زودی در رو بست و قفل مرکزی رو زد
و پشت بندش و ماشین رو روشن کرد و با سرعت توی جاده افتاد

اون با خشم و سرعت رانندگی میکرد
و من از بهت و درد کاری که باهام کرده
بود خشک شده نمیتونسنم نگاه ازش بگیرم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (1)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
irs01 s3old 1545859845351178

دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم…
f1d63d26bf6405742adec63a839ed542 scaled

دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sanaz
Sanaz
1 سال قبل

دیگه داستان داره زیادی بیخودی کش میاد

Sanaz
Sanaz
1 سال قبل

این رمان چقدر دیگه داره تا تموم بشه؟!

حدیثه
حدیثه
1 سال قبل

من تازه شروع به خواندن این رمان کردم کسی اگه خلاصه رمان را می دونه بگه ممنون میشم ازش ولی از این قسمت و قسمت های قبلی به نظرم اومد که نازی مشکل اعصاب و روان داره

علوی
علوی
پاسخ به  حدیثه
1 سال قبل

نه مشکل اعصاب نداره. فقط انقدر ماجراشون پیچیده شده که هم آراد، هم نازی هم خواننده به مرحله مو کشیدن افتادن!!
از پارت 1 تا 60 بخون، اصل ما وقع اونجاست

علوی
علوی
پاسخ به  حدیثه
1 سال قبل

از پارت 100 تا 150 هم عملا هیچ اتفاقی جز رفت و برگشت و یویو بازی با آدم‌ها و اعصاب و روانشون نیوفتاده.

دلبر
دلبر
1 سال قبل

لعنت به اراد بخ چه حقی دست روش بلند کرررد داره حرصمممم میگیرهههه😡

ناز
ناز
پاسخ به  دلبر
1 سال قبل

آرام باش😂
ی دفعه ب خاطر من 🙃

مهرسا
مهرسا
1 سال قبل

وای خدا حالم داره بد میشه
آخه من نمی‌دونم این قضیه بارداری چرا این وسط بهش توجه نمیشه توی یه جایی از داستان گفته شده شکم نازی یک مقدار بالا اومده که مائده متوجه شکمش شده . یا اینکه کسی مثل خاتون که زن با تجربه ای هست متوجه نشده. یا اینکه توی رابطه آخرشون چطور آراد با لمس بدنش به چیزی شک نکرده

مریم
مریم
پاسخ به  مهرسا
1 سال قبل

چون داستان داره چرت میشه و فقط داره کش پیدا میکنه،واقعا حیف بود،اول داستان خیلی عالی بود ولی رفته رفته هرروز بیخودتر میشه،من که واقعا فقط چون بدم میاد داستانی رو نصفه ول کنم دارم میخونمش🤦🤦🥴🥴

shyli
shyli
1 سال قبل

خدا کنه زودتر فرداشههههه

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x